ظرفیت سنجی کشورهای جهان اسلام
با همکاری موسسه فتوح اندیشه پردیس حکمت نشست ظرفيت سنجي کشورهاي جهان اسلام بر پايه نظريه قطب فرهنگي رهدار: بسم الله الرحمن الرحيم، يک صلوات عنايت بفرمايند دوستان، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم، خب دوستان این نظریه قطب در جهان اسلام یک نظریهای است که قبلاً با یک ادبیات دینیتری به عنوان نظریه امالقرا از آن یاد میشده و بزرگوارانی هم در این خصوص نظریهپردازی کردند، طرح نظریه امالقرا تا آنجایی که من اطلاع دارم برمی-گردد به تقریباً به بیش از صد سال قبل و مشخصاً نظریهپردازی درباره امالقرا شاید مثلاً در طبایعالاستبداد کواکبی صورت گرفت و بعداً آدمهای دیگری طرح کردند اما حتی در کشور خود ما آقای مثلاً و مشخصاً این نظریه را آقای محمد جواد لاریجانی مثلاً طرح کرد و مانور دارد طرفدارانی هم دارد ادبیاتی دارد من میخواهم بگویم نظریه قطب یک نظریه عرفی-شده از نظریه دینیتر امالقرایی است که از گذشته دور تا الان طرح شده و ادبیاتی دارد. در این چرخش از واژه امالقرا به قطب قبلاً یک شاخصهای مدرن بیشتر لحاظ شده مثلاً در نظریه امالقرا نظریهپردازان نظریه امالقرا مخصوصاً قدیمیترها بحثهای رفاه و مثلاً قدرت ظاهری که امروز با شاخصههای امروز را مطرح نکردند و بیشتر رفتند روی شاخصههای به اصطلاح مذهبی، دینی، عقیدتی و روی آن جور چیزها، نظریه قطب کاملاً نشانه رفته عالم و جهانی را که تقطیع شده از به اصطلاح یعنی واحدهای تحلیل ؟؟؟ 0256 است، نظریه امالقرا دقیقاً روی ساحت امت به اصطلاح طرح شده و طرح میشود، عرض کردم نظریههای متأخر حتی امالقرا هم دیگر یک جورهایی لغزیدند به ساحت این ادبیات مدرن اما واضح است یعنی من شخصاً بر این باور هستم که ما برای اینکه ادبیات گفتوگو جور بکنیم و با زمانهمان بتوانیم دیالوگ بکنیم عیبی ندارد که از نظریه قطب شروع کنیم اما طبعاً سطح تحلیل باید برود به سمت نظریه امالقرا. خب این مقدمه برای این بود که دوستان احیاناً فرموده بودند ما با این موضوع ارتباط برقرار نمیکنیم و این مثلاً چه چیزی است، چه ادبیاتی است که گفتهشده خواستیم بگوییم این نظریه قطب همان نظریه امالقرا قبلی است با این تفاوت که آن بیشتر روی شاخصههای دینی مبتنی بوده و این نظریه قطب بیشتر روی شاخصههای مدرن یا شاخصههای مدرن را هم لحاظ کرده حالا نگویم بیشتر، معمولاً وقتی میگوییم شاخصهای مدرن دوستان خب مسأله این نظریه چی هست، مسأله این نظریه این است که میآید سنجش میکند واحدهای جغرافیایی خاصی رو در جهان اسلام، ظرفیتسنجی میکند از این واحدهای جغرافیایی برای اینکه کدام یک از این واحدهای جغرافیایی بیشتر شرایط اینکه محور مناسبات جهان اسلام قرار بگیرد را دارد، اصلاً در این ادبیات جدید بیشتر حتی به عنوان قطب جغرافیایی ازش یاد شده است، یعنی کاملاً در جغرافیا میبندند بعداً حالا مفاهیم فرهنگی و سیاسی و نمیدانم اجتماعی را برایش باز میکنند. شاخصههای مدرنی که معمولاً بحث کردند از آن و بحث میشود البته وقتی شما عالم مدرن را ملاک قرار دادی دلیلی ندارد بر حصر آنچه که تاکنون بحث کردند همه شاخصهها را میتوانی به بحث بگذاری و معمولاً رفتند پرسشها را در مورد کشورها این طور تطبیق دادند که کدام کشور الگوی مثلاً فرض کنید زیستی به رفاه بیشتری رفاه حداکثری مثلاً ختم شده، دموکراسی در کدام یک کشورها مثلاً فرض کنید بیشتر هست، سطح روابط و تعامل جهانی کدام یک از این کشورها فرض کنید بیشتر هست، قدرت به معنی امروز در کدام یک از این کشورها مثلاً چگالیاش سنگینتر است، پرسشها از این دست بوده اما آنهایی که در شاخصههای بینی آمدند نظریه را بحث کردند طبعاً معمولاً در نظریهپردازی سنی بیشتر علاوه بر بحث اعتبار مذهبی و دینی مثلاً فرض کنید آقای کواکبی شهر مکه را به عنوان امالقرا جهان اسلام مطرح میکند و علاوه بر آن مسأله مذهب و اینها آن دفعه هم رفتند روی همان مبنا محوری در اندیشه سیاسی اهل سنت آن نظام خلافت مهمترین مسأله خودش را برقراری نظم و امنیت تعریف میکرده لذا حتی در نظریهپردازی این آقایان سنی در واقع امالقرا بیشتر مفروض گرفتند بحثهای دینی و ظرفیتهای دینی را و از ظرفیتهای دینی که خارج شدند بیشتر مقوله نظم و امنیت را مطرح کردند، مثلاً آزادی و دموکراسی و اینها اصلاً مورد بحث نیست، بزرگورانی که آمدند بحث یعنی از خاستگاه ادبیات شیعی این مسأله را مورد بحث قرار دادند کسانی هستند که آمدند مثلاً در بحث اسلامیت یعنی حیث اسلامیت، میزان اسلامیت بحث کردند روی مقوله فلسطین در مثلاً سه ربع قرن اخیر بحث کردند و این را شاخص قرار دادند، عدالت را شاخص قرار دادند، حمایت از به اصطلاح نیروهای مستضعف جهانی را شاخص قرار دادند، این را گفتند کشورهایی که بیشتر این مؤلفهها را بتوانند تأمین بکنند ارزش این را دارند که در مورد آنها بحث بشود که آیا مثلاً قطب جهان اسلام میتوانند باشند یا نه، حالا من در این نظریاتی که جستوجو میکردم که ببینم ادبیات تا چه اندازه متنوع شده بسیار متعجبانه نظریات چیز را کمتر اصلاً که بحث نکردم مثلاً فرض کنید که تحولات علمی را اینکه کدام یک از کشورها مثلاً فرض کنید ظهور و بروز علمی قویتری دارد، بحث نکردم بیشتر در مثلاً لایههای مثلاً آشکارترش انگار مفروض گرفتند که اگر علم در یک کشوری قویتر باشد یا پیشرفتهتر خب قدرت نظامیاش بیشتر است، قدرتش شاخصه قدرتش مثلاً بیشتر باشد، ولی مجموعه حالا شاخصههایی که هم با رویکرد مدرن، هم با رویکرد شیعی هم رویکرد اسلامی به قضیه نگاه کردم همین عمدتاً چندین مفهومی بود که بحث کردند، اصل سؤالم به نظرم دوستان فراختر از این است به این معنا که میشود واقعاً از شاخصههای دیگری هم پرسش کرد یعنی یک بار دیگر برمیگردیم میگوییم آقا مسأله اصلی ما این است که در آینده جهان اسلام کدام یک از کشورهای اسلامی ظرفیت بیش-تری دارند برای اینکه محوریت پیدا کنند در جهان اسلام، غربیها دوستان در چند دهه اخیر آمدند با یک همچون دغدغه-ای نه ضرورتاً عین این پرسش با همچون دغدغهای آمدند جهان اسلام را اسکن کردند عمدتاً به ایران رسیدند شاید معروف-ترین نظریهای که در این خصوص مطرح شده همان نظریه برخورد تمدنهاست دیگر یعنی اینکه آقای هانتینگتون در آن نبرد پایانی تاریخ نماینده جهان اسلام را ایران معرفی میکند یعنی که در تحلیلها ایران قطب مثلاً فرض کنید که جهان اسلام است، خب این هم برای غربیها، کشورهای دیگری هم در ادبیات غربی خیلی مانور داده نشدند ممکن است در این ادبیات جدید آن هم میگویم نه از قِبَل این پرسش در ادبیات یکی دو دهه اخیر آمریکا غربیها آن هم با رویکرد کاملاً سیاسی، با رویکرد سیاسی     آمدند ترکیه را در برابر ایران مطرح کردند، از اسلام مدنی ترکیه حرف زدند سعی کردند که مجموعه شاخصههایی که برای اسلام ترکیه دست و پا میکنند را نشان بدهند که از اسلام سیاسی ایرانی موفقتر هستند قابلیت مثلاً جذب بیشتری دارند. من به نظرم دوستان نظریه قطب جهان اسلام این صرفاً در مقیاس خود جهان اسلام قابل تعریف نیست یعنی شما ببینید اتفاقاً در سه سطح ملت، امت، بینالملل باید به یک حد مقبولی برسد یعنی مثلاً فرض کنید که این شبههای که گاهی اوقات در خصوص کشور ما مطرح میکنند ما یک جاهایی مثلاً میرویم از ایران دفاع میکنیم میگوییم آقا الان در منطقه چه کار کرده است در اروپا چه کار کرده است، در فلان جا چه کار کرده است ایران، بلافاصله میگویند خود ایران چه کار کرده است، میگویند جمهوری اسلامی در خود ایران چه کار کرده است، این تکه را ظاهراً یکی از شاهزادههای عرب هم فکر کنم خود همین بن سلمان مدتی قبل انداخته بود دیگر، گفته بودند که نمیدانم ژنرالهای ایران دارند در پایتختهای کشورهای عربی قدم میزدند گفته بود در پایتخت خود ایران کی قدم میزند؟ یک تکه این مدلی انداخته بود، در هر حال من بهگمانم کشوری که خیز بردارد یا ادعا میکند که قطب جهان اسلام است باید مقبولیت قطبیت خودش را اولاً در مقیاس ملی به نمایش بگذارد یعنی بتواند اثبات بکند و اتفاقاً آقای محمد جواد لاریجانی این نظریه امالقرا خودش را بیشتر روی این سطح از نظریه قطب متمرکز میکند اصلاً ایشان نظریه امالقرا را در ذیل پروژه صدور انقلاب طرح میکند و بعد میگوید نظر من این است که اصلاً الگوی صدور انقلاب ما باید این باشد که ما خود ایران را تبدیل به یک نمونه موفقی از زیست اسلامی مدرن بکنیم و بقیه کشورها از ما الهام میگیرند یعنی اول مقبولیت داخلی را در واقع انگشت میگذارد، شاید این نظریه دوستان از یک حیث دیگر هم بیوجه نباشد الان در نظریههای روابط بینالملل و اینها میگویند که در گذشته طرفدارانی داشته که بگوید که آقا سیاست داخلی ادامه سیاست خارجی است در یکی دو دهه اخیر در بین همه نظریهپردازان روابط بینالملل تقریباً اتفاقی است و اجماعی است برای اینکه سیاست خارجی ادامه سیاست داخلی است لذا توجیهات و دفاعاتی که امثال من و شما از انقلاب اسلامی داریم به دلیل دستاوردهایش در بیرون از مرزهای ایران واقعاً به لحاظ روش قابل توجه است و ما تا نتوانیم آن به اصطلاح آن مؤلفههای موفقیت ایران در فضای ملی را به نمایش بگذاریم سخت است که از این طریق مثلاً از طریق توفیقاتمان در بیرون مرز بتوانیم از خودمان مثلاً فرض کنید یک شخصیتی در مقیاس جهان اسلام ارائه بدهیم، یک سطح سطح ملی است، یک سطح سطح جهان اسلامی است که واقعاً امشب باید مورد بررسی قرار بگیرد و عمدتاً به نظرم دوستان زوم کار برود روی همین ترکیه و عربستان و ایران دیگر که هر کدام پاشنه آشیلهای خودشان را دارند یعنی ایران حساسیتهای شیعی را به ویژه دارد جدای از بحثهای عجمیت، عربستان آن ماهیت به اصطلاح فکر عقبمانده پوسیده وهابیت را دارد، به خود جهان تسنن به زحمت منهای ریالهای عربستان میتواند مسیری را باز بکند و مقبولیت را کسب بکند و ترکها هم باز هم جدای از بحث ؟؟؟ 1525 که هنوز مطرح نشده پاشنه آشیلهای خودشان را دارند به لحاظ سیاسی اصلاً موفق نبودند، نه در به اصطلاح دورهگردی که داشتند برای این-که عضو اتحادیه اروپا بشوند و طبعاً جریانی که مثلاً خودش رفته عضو گفتمان رقیب دارد میشود نمیتواند محور گفتمان خودی قرار بگیرد و قطعاً نمیتواند، از آن طرف بازیهای تجاری که نمیدانم سطح تجارتی که با اسرائیل دارد در یکی دو دهه اخیر که در مقیاس جهانی در صدر هم هست پاشنهآشیلهای دیگری دارد بماند که مقبولیتش هم خیلی کم است یعنی ممکن است در محدوده کشورهای فاز جنوبی مثلاً ترکیه نفوذی داشته باشد اساساً مثلاً در حوزه شبه قاره در جنوب شرق آسیا، در جهان عرب، در خیلی از این جاها توفیق چندانی نداشته است، هر سه تای این کشور یک همچون مشکلاتی دارند کشورهای دیگری حالا خیلی اهمیتی ندارند یا اگر جنبه اهمیتی هم باشد دوستان به بحث بگذارند. یک سطح سومی این قضیه نظریه قطب دارد و آن واقعاً نظام بینالملل است یعنی شما در نظر بگیرید کشوری حتی این توفیق را پیدا بکند در جهان اسلام از یک تأثیرگذاری نسبی یا یک محوریت نسبی برخوردار باشد اگر مجموعه ظرفیتها و شرایطش برای ارتباط و تأثیرگذاری در مقیاس جهانی یعنی در خارج از دارالاسلام حداقلی باشد دوباره سخت است که بتواند این کشور خودش را به عنوان قطب جهان اسلام بتواند اثباتاً جابیندازد، در هر حال مخصوصاً تحولات جهان آینده به سمتی میرود که خیلی مرزهای اسلام و غیر اسلام و نمیدانم اینها را عملاً جدی نمیگیرند و نفری که محور جهان اسلام قرار میگیرد باید بتواند امضا خارج جهان اسلام را تا پای عقلانیت خودش بیاورد، این در سه سطح بحث، به گمانم ما باید بحث نظریه قطب را اولاً با متغیر وضعیت کنونی و موقعیت کنونی جهان اسلام و البته با تحولاتی که در مثلاً رشته آیندهپژوهی میتوانیم حدس بزنیم در آینده دارد از یک طرف و نظریه الگوی آرمانی که ارائه میدهد آن هم مهم است نظریه الگوی آرمانیشان هم مهم است یعنی شما ببینید فرض کنید یک داعشی میآید وسط دوستان شعارهایی که دارد مطرح میکند مثلاً این است که فرض کنید میگوید نمیدانم ما شما را میخوریم به شیعیان میگفت علوش، قشنگ هم میگفتا یعنی این هیکل داعشی هم نداشت من خوشحال شدم آن کشته شد خوشگل بود خوشسخن بود واقعاً آن اگر چیز میشد یک چیزی داشت، جداً دارم میگویم، فصیح هم میگفت نمیدانم میگفت شما را میخوریم همچنان که بنیامیه آبا و اجداد شما را خوردند، یک مثلاً فرض کنید اندیشهای که آن فضای آرمانی خودش را بخش مثلاً دولت مطلوب خودش را با این ادبیات میخواهد چیز بکند یا مثلاً فرض کنید که مسیر نیل به قله را صرفاً روی مثلاً مفهوم ولو دینی مأثور به رعب مثلاً فرض کنید استوار میکند این اندیشه در برابر مثلاً فرض کنید اندیشهای که میآید روی فرض کنید تقریب، وحدت روی اینها مثلاً بنا میکند آن الگوی آرمانی خودش را، متفاوت است دیگر در هر حال هم الگوی آرمانی این کشورها را باید دید هم باید وضعیت مطلوب یعنی خیز کنونیاش را ببینیم دو تایش با همدیگر به نظر من به ما میتواند در نهایت شاخص بدهد. این وسط دوستان برای به اصطلاح یک مقداری برای واقعیتر کردن به اصطلاح این بحث یعنی از انضمامی کردن بحث به نظرم تجربه دورههایی که جهان اسلام قطب داشته، قطب جغرافیایی داشته تحلیل آن دورهها هم مهم است یعنی مثلاً فرض کنید دورهای که استانبول پایتخت جهان اسلام بوده، دورهای که بغداد پایتخت جهان اسلام بوده، آن دورهها را باید دید، دورهای که دمشق مثلاً فرض کنید محوریتی تا اندازهای داشته، باید ببینیم یعنی دستاوردهای دورهای که به اصطلاح یک کشور محور جغرافیایی بوده و کشورهای دیگر با آنجا تنظیم میشدند را باید مثلاً بسنجیم صد البته باید با مشخصهها و مؤلفههای امروزی آنها را باید ضرب کنیم دیگر با دوره مدرن، این هم یک چیزی هست. آن چیزی که یک مقدار دوستان کار را سخت میکند در نظریه قطب این هست که به رغم اینکه نظریههای نظری درباره امت واحده تقریباً     زیاد تولید شده برنامه و الگوی عملیاتی برای نیل به آن امت واحده به غایت کم است به غایت کم است یعنی نظریه قطب جهان اسلام یک نظریه صرفاً تئوریک نیست دوستان، یک نظریهای است که مثلاً قطعاً بیش از نصفی از شاخصههایی که آن کشور هدف را مثلاً تیک میزند و تأیید قرار میدهد شاخصههای عینی و عملیاتیاش است یعنی نظریه نظریهای است که اصلاً در صحنه عمل در واقع پرسش این است که کدام کشور میتواند در مقام اثبات قطبیت و محوریت خودش را مثلاً به نمایش بگذارد و این سخت است چون میگویم برنامه و الگوی امت واحده را چندان ارائه نکردند. بعضی از کسان آمدند برای تبیین تاریخی نظریه قطب آمدند خود مدینه النبی را به اصطلاح مورد تحلیل قرار دادند و دوتا مسأله را در مدینه النبی دیدند یکی آن انسجامی است که در نظام سیاسی یعنی ناشی از نظام سیاسی پیغمبر خاتم به وجود میآید و یکی هم استقلال داخلی واحدهای خرد و واحدهای تشکیلدهنده مثلاً این نظام، یک چیزهایی را ذکر کردم من دوباره وقت نکردم که یعنی پژوهش تاریخی کنیم اینکه مثلاً بحث حق پناهندگی، دیه مشترک، نمیدانم یک رسوم داخلی داشتند بعضی از این اقوامی که آمدند و در واقع قوامبخش نظام سیاسی نبوی شدند آنها را پیغمبر خاتم پذیرفته و لذا میگویند قطب جهان اسلام هر کشوری باشد با هر ملاکهایی باشد نتیجهاش باید این دوتا چیز را تأمین کند، اولاً یک صورت انسجامی به کل جهان اسلام ببخشد، دو، تکثرات به اصطلاح سنن قومی را به رسمیت بشناسد، یعنی مثلاً فرض کنید فلان کشور عربی قطب جهان اسلام شد انتظار نداشته باشد که سنن کل امپراطور اسلامی نمیدانم سنن عربی بشود و برعکس مثلاً اگر ایران شد انتظار نداشته باشد که عید نوروز فرض کنید همه جا تعطیل بشود و یک چیزهای دیگر، این هم این بحث. در سده اخیر دوباره دوستان عرض کردم ما برنامه و الگوی حداقل جامعه نسبی که طراحی شده باشد برای نیل به امت واحده نداریم ولی احیاناً خرده نظراتی آقایان مطرح کردند هم در جهان سنی و هم در شیعه دوستان که ما هر تقریری از شکلگیری از امت واحده داشته باشیم آن خرده نظرات در آن تقریر به نظر میآید جا دارند مثلاً فرض کنید که ایده ارتش واحده جهان اسلام که به نظرم میآید برای اولین بار آقای کاشانی میدهد در قضیه اشغال لیبی توسط ایتالیا مراجع تقلید شیعه نجف نامهای میزنند برای سلطان عبدالحمید که ما اعلام جهاد میکنیم شما هم به مفتیهای مثلاً حنفی بگویید که آنها هم بگویید که اعلام جهاد بکنند و لشکر اسلام و سنی مثلاً برود، آنجا ایده شکل-گیری یک ارتش واحده جهان اسلام نیست ایده نیست برای حل یک موردی آمدند گفتند ما حاضریم یعنی بحثهای شیعه و سنی را بگذاریم کنار و حاضریم واقعاً برای این پاره جغرافیایی اسلام فتوا بدهیم و بیاییم، ولی اولین بار در این ماجرای تا جایی که من اطلاع دارم در این ماجرای شرکت نفت ملیشدن صنعت نفت انگلیسی بعد از اینکه ملی میشود اینها یک بازیهایی درمیآورند حتی با کشتیهای جنگیشان در بندر بصره و اینها چیز میکنند اقداماتی را میکنند و دارند تهدید کردند قبل از آن گفتند که نمیدانم سر یک موضوعی که الان در ذهنم نیست که رسماً در خلیج فارس آوردند کشتیهایشان را آوردند و مرحوم آقای کاشانی میگوید اگر جلوتر بیایید جدای از اینکه جهاد عمومی میدهم میروم روی ایده تشکیل ارتش واحد جهان اسلام و آن وقت برای همیشه منافع شما را در منطقه تهدید میکنم که اتفاقاً میگیرد و عقبنشینی میکند کلاً قضیه حل میشود، بعد از آن دیگر به نظر میآید که همین طرحی است که چیز داد کی بود این عزام این استاد بنلادن، این بنده خدا فلسطینی است عبدالله الاعزام فلسطینی است ایشان هم این طرح القاعده را یک چیزی را در فرمت مثلاً ناتوی جهان اسلام داده به لحاظ یک ایده، ایده مترقیانهای است این طرح القاعده حالا به لحاظ اجرا روندش یک روند کذایی شد، طرحش این بود که آقا کشورهای مختلف جهان اسلام باید در یک جایی سرباز داشته باشند سربازهای آموزشدیده آماده به جهاد هر جای جهان اسلام هم مشکلی پیش بیاید باید این لشکر پنجاه هزار نفری برود مشکل آنجا را حل بکند و برگردد، خب این ایده خوب بود ولی عملاً تجربه و تطور بدی داشت و نشد، میخواهم بگویم یکی از مقیاسهایی که خیزی برداشته شده و تقریباً هم شکست خورده مقیاس چیز هست مقیاس ارتش واحد جهان اسلام هست، خود سازمان همکاریهای اسلامی این هم دوستان خودش یک چیزی است یک خیز کوچکی از به اصصطلاح آن نهادها و سازمانهایی است که اگر روزی نظریه قطب جهان اسلام مصداق پیدا بکند نهادهایی از این دست اینها را کاش مقدمهاش را میگفتم دوستان که ببینید الزاماتی دارد این شکلگیری قطب، شکلگیری عملی قطب جهان اسلام، یعنی شما اگر یک جایی را یک کشوری را به عنوان قطب جهان اسلام شد این قطب اعمال حاکمیت در خود جهان اسلام از این طریق خواهد کرد، از طریق ارتش واحد خواهد کرد، از طریق سازمانهایی در مقیاس جهان اسلامی خواهد کرد که معتبر در مقیاس بینالملل باشند، من نمی-دانم ظاهراً به صورت خیلی خام به صورت خیلی خام و در مجامع غیر رسمی یعنی اینکه وزن نهادی که متکفل طرح آن قضیه شده پایین بوده بحث پول واحد جهان اسلام هم مطرح شده ولی خب این هم واضح است که از آن چیزهایی است که اساساً کشورهای غربی و آمریکایی اجازه ندهند و اساساً اجازه نخواهند داد پیشبینی میشود که یک روزی کشورهای جهان اسلام بتوانند به یک پول واحدی دسترسی پیدا بکنند چند برابر یورو خواهد بود ارزش ارزشی و خب قطعاً اجازه نخواهد داد، ولی اگر یک همچون نظریهای بخواهد مصداق پیدا بکند اقداماتی که باید صورت بگیرد تا این قطب قوام داشته باشد و بتواند اعمال حاکمیت بکند چیزهایی از این دست است عذرخواهی میکنم عرض من طولانی شد مثل همیشه، در خدمت دوستان هستیم، والسلام علیکم و رحمهالله. سید جان بفرمایید
مؤمن: یک موضوعی داشتیم سر تحولات جدید جامعه جهانی سر جهانیشدن بود بحث سر این بود که فرهنگ جهانیشدن یک سیستمی این سیستمی که دارد پیش میرود تقریباً کشور ملتها خیلی معنا ندارند به این معنایی که الان دارد طرح می-شود و یک سری بحثهای جدید مطرح میشود که داخلش خیلی شاهد میآورند برای سیاسی و اقتصادی و از این بحث-ها، یک بحث دیگرشان خیلی جدی است این است که آن چیزی که نظام جهانی جدید دارد میچرخاند شهرها هستند نه کشورها، خیلی شبیه این امالقرا است که دارد طرح میشود اینجا یک شباهتی در این زاویه است که مثلاً میگویند که در جهان اسلام البته میگویم که نظریهپردازی هم شده، خیلی تمرکز جدی دارد روی شهرهای جهانیان، آنجا میگویند که مثلاً یک سری شهرها محوریت جهانی پیدا میکنند در حوزه اقتصاد مثلاً لندن جز آن شهرهاست، یک سری شهرها اولویت در حوزه رسانه، فرهنگی و اینها پیدا میکنند اینها تعیینکنندهاند در آن حوزه جهانی، مثلاً لسانجلس را طرح میکنند، یک سری شهرها آنجا قشنگ طرح میکند که مثلاً این چند تا شهر هستند که شدن ترمینال یک موضوعی در جهان در فضای جدید و آن فضای جدید این است که در آینده جهانیشدن این شهرها هستند که تعیینکنندهاند که کی ام-القرا باشد فارق از این ملت دولتهایی که تشکیل شدند، تقریباً این تیپی اگر بخواهی فکر کنی حالا میشود یک حاشیه است و آنها اعتقاد دارند که به آن سمت داریم میرویم با توجه به این فضا
رهدار: از نظریهپردازانشان کشی در ذهنتان هست؟
مؤمن: بیشتر نظریهپردازهای چپ که راجع جهانیشدن فکر میکنند در دوره متأخر این تیپی فکر میکنند که مثلاً حوزه سرمایهداری را میبرند در حوزه فرهنگ در این حوزه میروند شبیه همین این شیوهها را به کار میگیرند آن موقع اگر بخواهیم در اشل جهانی فکر بکنیم احتمالاً صورتبندی این مسأله باید تغییر کند یعنی از حالت دولت و ملتی خارج بشود اگر قرار است این تیپی باشد باید به این چیزها فکر کرد.
رهدار: این الگوی خواهرخواندگی شهری تا چه حد و اندازه کمک میکند و تسریع میکند اینها را؟
3355: شکست خورده است دیگر
رهدار: نه اتفاقاً، واقعاً نیست
3359: همان طور در مورد جایی داریم صحبت میکنیم که مثلاً یک کشور اسلامی را در نظر بگیرید که حاضر باشد به اندازه یک سانت از حاکمیت ملیاش به نفع یک منفعت برتری کنار برود و در واقع عقبنشینی کند، در یک کانتکس این طوری داریم صحبت میکنیم مثلاً اتحادیه اروپا نمیکنیم که فرض کنید جنگ مذهبی کردند و به این نتیجه رسیدند و تازه یک از اقتصاد شروع کردند و زغال سنگ و بعد از چند سال تجربهها را پشت سر گذاشتند و مثلاً به اینجا رسیدند به نظرم ما کانتکسها را در نظر نگیریم شما دوباره برگشتید دوره نبوی را مثال زدید من یاد یک چیزی افتادم این مکتب کمبریج که در واقع تاریخ فکری کار میکنند همین اندیشه بگذار در زمین و بعد دوباره در موردش صحبت کنیم این طوری در واقع هیستوری آبپایدا تاریخ فکر ؟؟؟ 3500 تاریخ فکری است و یک یا با آن تفاوت دارند و مبدأ تاریخ فکری نقطه تحولش در دهه شصت یک فردی هست به عنوان لسلت و این لسلت یک پژوهشی کرده بود در مورد کتاب در باب حکومت لاک همه فکر میکردند که این کتاب همه فکر میکردند که انقلاب بریتانیا 1688 این کتاب جان لاک بعد از انقلاب نوشته شده بعد همه تفسیری که از این کتاب میکردند یک کتابی بود که در واقع حافظ وضع موجود بود بعد از انقلاب و تلاش میکرد انقلاب تداوم پیدا کند در تفسیر کتاب ارائه میکرد، بعد در دهه شصت لسلت یک پژوهشی کرد و آنجا به این نتیجه رسید که این کتاب ده سال قبل از انقلاب نوشته شده اینها اشتباهی فکر میکردند که این کتاب بعد از انقلاب نوشته شده است و همه تفسیرها رفت به این سمت که کتاب مخالف وضع موجود است و اتفاقاً در نقد سلطنت مطلقه در انگلیس نوشته شده یعنی فقط یک چیزی نشان داد که کانتکس چه قدر مهم است و الان من فکر میکنم که چه برگردیم به دولت نبوی یک چیز را بگیریم و بیاوریم اینجا و چه در فضای جهانیشدن و مثلاً یک چیزی در ذهن ما بیاید مثل همگرایی که در اتحادیه اروپاست بعد سریع برویم در جهان اسلام یعنی این طرف ممکن است که تحلیل ما با واقعیت متفاوت باشد این حالا یک نکته کلی، نکته در مورد صحبتهایی که شما کردید در مورد همه گزارههایش تقریباً یک نکتهای به ذهنم میآمد نکتهی دوم اصلاً این قدر از جهان اسلام ما میگوییم اصلاً آیا ما یک کلی به نام جهان اسلام میتوانیم تصور کنیم، یعنی کل کل بودنش به چیست؟ خُب اینکه دولت و ملت است خُب طبیعی است که هیچ کس یک سانت از مرزش که حاکمیتش را کنار نمیگذارد که به لحاظ هویتی آیا شما از یک کل واحد آیا میتوانید صحبت کنید صرفاً اینکه یک اعضایش مسلمان هستند مثلاً دارد جهان اسلام از یک مفهومی به نام جهان اسلام صحبت میکنید این قدر شکنندگیها و در واقع شکافات در آن زیاد است که مثلاً این کل بودنش را هر چه من فکر میکنم هنوز فکر میکنم که ما یک در واقع محدوده جغرافیایی را صرفاً شهادتین را با هم گفتن مشترکن در بحثهای سیاسی و اجتماعی و فکری و فرهنگی و اینها یک کل واحد حساب میکنیم عرض شود که اگر سطح تحلیل را بیاورید در مسائل فرهنگی و اینها خیلی سخت است که ما 
رهدار: من که حالا این را معتقدم آقای دکتر ببینید این کم و کیف نظریهپردازی ماست که میتواند تا چه اندازه اینها را شدنی بکند، من میتوانم
3805: آخه واقعیت را باید در نظر گرفت
رهدار: بله من میتوانم این طرف همین الان که شما فرمایش میکردید حداقل هفت هشت عامل وحدتبخش در جهان اسلام در ذهنم رژه رفت که اگر درست اینها را تقریر بکنیم کاملاً این پیوند برقرار میشود، ببینید دوستان شما یک زمانی عذرخواهی میکنم، یک زمانی دوستان مسأله اعتراض به دنیای غرب صرفاً در حد محدودی از نخبگان جهان اسلام مطرح میشد که مثلاً در ذهن مثلاً سید جمال بود فقط بعداً چه اتفاقی افتاد که در گوشه وکنار همین جهان اسلامی که پنجههای غرب تا ته رفته بود در بدنش، اعتراضها و جنبشهایی آمد و یک نهای شد درست است نتیجهی این نه مثلاً فرض کنید از بستر یک جنبشهایی به یک استقلالهایی به اصطلاح ختم شد که مثلاً صوری بودند یک مدل دیگری وابستگی بود اما واقع قضیه این است که این وضعیت جدید بسی از وضعیت قدیمش بهتر بود، بسی بهتر بود
3907: مگر آن استقلال را چه کسی مدیریت میکند، خُب همان جامعهی مللی که غربیها درست کرده بودند آمد یک پروژهای را تعیین کرد که این کشورها به چه مکانیزمی برسند، چه کسی باید قیم اینها باشد، نظام قیومیت
رهدار: اصلاً این طوری نیست من، اصلاً این طوری نیست
3920: من توضیح بدهم که نظام قیومیت مثلاً فلسطین قیمش بریتانیا بود
رهدار: ببینید اینکه برای زمانی است که جهان اول، بعد از جنگ جهانی اول آمدند تقسیم کردند و کشور را داغون کردند کشوری که شکست خورد و آمدند تجزیه کردند قیومیت شما برای این، قیومیت شما برای این، جنبشها در جهان اسلام ببینید یک جنبشهایی صورت گرفت و کلاً انگلستان را از هندوستان انداخته بیرون مصر را از، فرانسه را از مصر انداخته بیرون، فرانسه را از الجزایر انداخته بیرون
3951: الان شما میتوانید بگویید فرانسه از الجزایر بیرون است
رهدار: ببینید من نکتهای گفتم آقای دکتر، نه ببینید بحث بین السنینی نشود خواهش میکنم چون موقع ضبط، موقع پیاده کردن دوستان اذیت میشوند، ببینید دوستان نکته اینجاست عرض من این بود که وضعیت به وجود آمده، وضعیت ثانوی، وضعیت استقلال اگر چه نمیدانم یک وابستگیهای پنهانی را همچنان داشت قطعاً از وضعیت استعمار و نمیدانم اشغال مستقیم وضعیت بهتری بود قطعاً وضعیت بهتری بود اینجا قرار نیست شما یک دفعه مثلاً فرض کنید یک کشوری آمده مثلاً فرض کنید صد سال تمام کشور شما را دارد غارت میکند صد سال آشکارا دارد غارت میکند، آشکارا دارد عزل و نصب میکند، آشکارا دارد نمیدانم دزدی میکند، منابع را دارد میبرد، الان آمده گفته نمیدانم شما خودتان بچرخانید این وسط ده تا مهره هم گذاشته و این مهرهها هم البته دارند کارهایی دارند میکنند که خیلی محدود شدند اصلاً قابل مقایسه نیست واقعاً شما فکر میکنید مثلاً فرض کنید آمریکا در عراق آن هشت سالی که بوده با آمریکای الان که هنوزم خیلی از آدمها و سربازهایشان هستند یک موقعیت دارد
4105: با هزینه کمتر دارد منافعش را کسب میکند 
رهدار: منافعش را دارد، یعنی همان منافع را دارد کسب میکند
4113: قدرت عراق نیست این استعمار است که ظاهری شده پنهان، یعنی آن اگر منافعش کم بیاید اتفاقاً حضور نظامی هم پیدا میکند ولی یعنی این نشده که عراق قوی شده، لبنان قوی شده فرانسه رفته الجزایر خیلی قوی شده دیگه فرانسه نمی-تواند بیاید آنجا اگر یک روزی منافعش در آن حد به خطر بیفتد دوباره میآید حضور مستقیم اشغال میکند نه نیاز به سازمان ملل دارد و نه نیاز به هیچ چیزی برای چه میرود بیرون با یک هزینه کمتری میتواند همان را
رهدار: شما هیچ فعلیتی برای جهان اسلام قائل هستید؟
4147: من قائل به این هستم که اگر ما اولاً ما یک همچنین کلی 
رهدار: نه فعلیت منظور من این است که از مثلاً صد و پنجاه سال قبل به این طرف هیچ اقدام ایجابی اثباتی که جهان اسلام را رقم زده باشد و خروجیاش هم مثبت شده باشد به نفعش و این اقدام خارج از نقشه پنهان نمیدانم اتاق فکر غربی باشد آن را قائل هستید
4209: نه، قطعاً همین طور است من به این قائل هستم ولی من میخواهم یک تعادل ایجاد کنم بین آن چیزی که در زمین واحد دارد اتفاق میافتد و آن چیزی که ما در واقع ما از استقراء برسیم به یک تأمینی من با این بیشتر موافق هستم، یعنی بگوییم این جهان اسلام این است این جهان اسلام این مثلاً به لحاظ اقتصادی اینجای دنیاست، به لحاظ فرهنگی مثلاً با همین قدر بیشترین جنگها در جهان اسلام است حالا من چون نفهمیدم عنوانش چیست چیزی برای خودم نیاوردم والا مثلاً در این پنج دهه همه آمار جنگها اینجا بوده، یعنی شما با این به چه میگویید جهان اسلام، بیشتر میخواهم بگویم که اگر ولو نگاه ما یک مقدار واقع بینانهتر، جامعهشناختیتر باشد به، آن موقع بهتر هم میتوانیم در موردش صحبت کنیم بیشتر نکتهام این بود
رهدار: ببینید دوستان حالا من یک نکتهای نظر آخرم را عرض بکنم دوستان اینکه گفتم آن کم وکیف نظریهپردازی ماست دوستان که سمت و سوی قضیه را میتواند تغییر بدهد واقعاً میتواند تغییر بدهد ما شاید مثلاً حدود ده پانزده سال قبل اولین باری که با همین آقای ادریسانی آشنا شدیم آمده بود داخل قم یکی دوتا از کتابهایش را در مورد غرب نوشته بود به من داد، بعد آن موقع تازه فکر میکنم که ایشان سنی است که البته تازه هم شیعه شده بود، ایشان حدود بیست و چند سال قبل شیعه شده این عرض کنم خدمتتان که کتابها را وقتی تورق کردم دیدم آقا چقدر انگار مثل هم داریم فکر میکنیم چقدر، بعدها این نمونه خیلی در ذهنم تکثیر شد دوستان آقای مثلاً عبدالرحیم مدثر سودانی استاد دانشگاه خارطوم بود ایشان درمالزی من دیدم، یک کتابی راجع به حقوق بشر نوشته بود داد به من، من خودم راجع به حقوق بشر یک ایبوکی دارم یک کتابچهای دارم دیدم شاید بگویم نزدیک به نود درصد، ببینید من شخصاً بر این باور هستم که الان الان مثلاً جهان اسلام در لایهی نخبگانی خودش بسیار نزدیک شده به وحدت در لایهی نخبگانی خودش موانعی دارد مثلاً شما این را ببینید همین احیاناً مهمانهایی که اینجا میبینیم یا بیرون از جهان اسلام داریم میبینیم میگویند که آره دل ما میخواهد بیاییم ایران اما خُب چیز میکنند دیگه مثلاً اگر بیاییم و در پاسپورت ما مثلاً فرض کنید مهر ورود به ایران بخورد دیگه فلان کشور اروپایی راه نمیدهند نمیشود، دلشان میخواهد اما اینها راههایی هم دارد فرض کنید مثلاً خیلی خُب اگر قضیه این است باشد ما به شما ویزای چیز میدهیم ویزای مثلاً فرض کنید مستقل میدهیم ویزای چسبیده به پاسپورت نمیدهیم یک راههایی دارد من این جوری نمیگویم که دشمن ما بیکار است واقعاً این را نمیگویم یک چیزی دوستان وقتی در جهان علم ادبیات پیدا میکند و نظریه پیدا میکند یعنی اینکه زمینههایی برایش هست یعنی اینکه زمینههایی هست خیلی از چیزها هست که نمیدانم فرض کنید ادبیات پیدا نکرده اینکه نظریات قطب را ما در نیاوردیم این دهها مقاله نوشته شده نظریهپردازهای مختلفی آمدند راجع به آن نظر دادند، یعنی این جور نیست که همه آن نظریهپردازان مثل من مثلاً در یک اتاقی ایستاده باشند و کاملاً تئوریک و نظری به قضیه نگاه کرده باشند دلیلشان مثلاً فرض کن واقع است جهان اسلام را ندیده باشند
4550: تجربه صد سال میگوید رشید رضا همین ایده را داشت و شکست خورد، ؟؟؟ همین ایده را داشت و شکست خورد، سازمان جهادی اخوان همین ایده را داشت و شکست خورد، محمد جواد لاریجانی امالقرا را مطرح کرد و شکست خورد، شما یک نمونه به من بگو که بیست درصد موفق است
رهدار: من که حالا بر این باور نیستم که اولاً این آقایان همین نظر را داشتند یعنی آقای رشید رضا نظرش این نبود، ببینید من اینجا تقریری که کردم گفتم وضعیت موجود را با الگوی مخروبی که دارند ارائه میدهند باید بسنجید، آن الگوی مطلوب واقعاً هم رشد کرده جلوتر که آمدیم آن الگوها اتفاقاً کارآمدتر تنظیم شده واقعاً کارآمدتر تنظیم شده ولی بهرغم همه این-ها من دارم میگویم، یک وقتی هست دوستان شما میگویید آقا یک ایدهای است یک نظریهای است فیالجمله در جهان اسلام کد دارد یعنی میشود ولو به تعبیر آقای دکتر سخت است، ولو به تعبیر آقای دکتر مثلاً در پنج خیز قبلی که برداشتیم نمیدانم شکست خوردیم اگر ایده عقلانیتش عقلانیت موجهی هست ما شاید ممکن است در پنج گام قبلیمان همه با یک روشی رفتیم که خود آن روشها محکوم به شکست بوده، شما تجربه جنبشهای اسلامی را در نظر بگیرید دوستان، جنبش-های اسلامی در کشورهایی که در نهایت منجر به استقلال شدند چند بار شکست خوردند، کدام یک از کشورها در اولین جنبشی که نمیدانم در اولین خیزی که برداشته به پیروزی رسیده، آنها هم که آن جوری آمدند طرف که مثلاً ده تا، در کشور ما چیزی نزدیک به هفتاد هشتاد تا جنبش صورت گرفته تا این دویست سال گذشته، تا خروجیاش شده انقلاب اسلامی اما شده، نمیگویم کار راحتی است اما این نظریه نظریهای نیست که مثلاً شما این جوری در نظر بگیرید مثال میزنم تا ده سال بعد فرض کنید مثلاً حالا آرزو بر جوانان عیب نیست فرض کنید تا ده سال بعد مثلاً صد تا پایاننامه دکتری در جاهای مختلف در جهان اسلام در مورد نظریه قطب نوشته بشود بعد شما با یک تورمی از ادبیات این نظریه روبرو میشوید که خود آن تورم ادبیات به شما قدرت تئوریک میدهد قدرت مانور تئوریک میدهد، قدرت مانور تئوریک شما بالا برود صحنه عمل شما راحتتر به اصطلاح رقم میخورد، میخواهم بگویم ناامید نشویم حالا سختیهایی دارد بله، سید جان بفرمایید ببخشید
4825: آقای دکتر البته من راه حل ایجابی دارم حالا فعلاً در مقام تبیین به آن میرسیم
رهدار: حالا انشاءالله استفاده میکنیم چشم
4830: بسم الله الرحمن الرحیم من یک نکتهای میخواهم بگویم راجع به بحث که بین شما دو تا از اساتید بود و یکی دو تا نکته جانبی دیگر. راجع به نکتهای که آقای دکتر شیخ حسینی فرمودند من هم با ایشان همراهم به نظرم از استقرا باید برسیم اما یک بحثی هست بحث حوزه عمومی که هابر ماس مطرح میکند به نظر میآید که با توجه به رشد تکنولوژیها و اتفاقاتی که در این صد صد و پنجاه سال اخیر دارد میافتد این حوزه عمومی در جهان اسلام تغییرات زیادی را به خودش دیده، یک کتابی هم در این مورد کار شده اصلاً سید جمال را بر اساس همین حوزه عمومی مورد مطالعه قرار داده یعنی فهم سید جمال از دنیا چی است از جهان اسلام چی است و بر چه اساسی دارد شکل میگیرد و بعد طبق این فهم خیلی اسپرینزی هم هست و بر اساس این فهم حالا چه راه حلهایی هم دارد ارائه میدهد، یوتوپیایش هم چی حالا این بحثی به این عنوان دارد انجام میدهد، نکتهای که وجود دارد این است که به اعتقاد من شاید ما باید تلاش بکنیم در آن مفهومی که به اسم جهان اسلام هست که به نظر من هم الان وجود ندارد درحوزه عمومی این را به بحث بگذاریم یکی از موارد همین که شما فرمودید، بله پایاننامههای زیادی کار میشود و ما به اینجا برسیم که چیزی به مفهوم جهان اسلام شکل بگیرد یا خلاصه تصویر این را در جهان اسلام بتوانیم جا بیاندازیم، این نکتهای بود که راجع به بحث شما بود حالا اگر اجازه بدهید من یکی دو تا نکتهای دیگر هم اضافه بر این بگویم. وقتی بحث قطب فرهنگی را مطرح میکنیم و با توجه به ارائهای که شما کردید به نظرم میآید دو تا شاخه میتوانیم از هم جدا بکنیم این را و باید هم جدا بکنیم تا خلط بحث نشود، یک بحث بحث قطب است به عنوان همان چیزی که در روابط بینالملل مطرح میشود یک جاهایی به نظرم شما در تعریفی که انجام دادید به آن طرف میل پیدا کردید و این پرسش را که سطح منطقهای هم پرسیدید تا الان در ؟؟؟ 5049 این مطرح میشود که مثلاً در یک منطقه قدرتهای بزرگ کدامها هستند یا چه طور میتوانند نظم را ایجاد بکنند، اتفاقاً در آن فرهنگ هم مطرح است یعنی بدون بحث فرهنگی نیست یک وقتی هم هست بحث به صورت خاص قطب فرهنگی را میکنید شاید به اصطلاح تعریفشده به آن معنا نباشد ولی خب میشود راجعش بحث کرد و نظریهپردازی کرد و بحث ارائه کرد و به نظرم میآید این دو تا را از همدیگر جدا بکنید تا بتوانیم بحث را روشنتر انجام بدهیم. راجع به قطب فرهنگی من یک اصطلاح دیگری را در مقابلش جمع می-کنم و به نظرم میآید که در فهم جهان اسلام به ما خیلی کمک میکند و آن هم سیاهچاله فرهنگی است یعنی ما در جهان اسلام شاید نتوانیم از یک قطب فرهنگی صحبت بکنیم ولی به واقع از سیاهچالههای فرهنگی میتوانیم صحبت بکنیم منظورم از سیاهچالههای فرهنگی سیاهچالههای مثل داعش یا اندیشههایی که داعش را رشد میدهند این اندیشهها مثل سیاه-چالهها هستند سیاهچالههای فضایی محیطهای دارای خلایی هستند البته دارای خلاء غلط است محیطهایی هستند که اصلاً خلاء دارند و همه چیزی را به سمت خودشان جذب میکنند و نابود میکنند، این به نظرم میآید که ما هم در جهان اسلام یک سری سیاهچالههای فرهنگی داریم که این سیاهچالهها همه چیز را درون خودشان میکشند و نابود میکنند فرهنگ را، اسلام را، اصول مذهبی را، اخلاقی را که شما شاهدش بودید و در بحثهایی هم که ارائه کردید بود، یکی از نکاتی که اینجا وجود دارد شکلگیری گروههای فراملی یا فروملی ذیل همین سیاهچالههای فرهنگی است یعنی ما پر از گروههای فراملی هستیم که حالا مثلاً یک چند صدتایش در سوریه است شکل گرفته بعد همینطور در ایران هم گروههایی هستند دارند کار میکنند بعد این گروهها اسلحه به دست میگیرند و جان آدمها حق حیاط یعنی تمام حقوق اولیه انسانها را هم پایمال می-کنند، این گروههای فراملی را باز به دو نوع میشود دستهبندی کرد، این آقای فوکویاما اگر اشتباه نکنم از قول یکی از اساتید میگویم یک مقالهای مثل اینکه نوشته سر همین تفاوت گروههای فراملی در جهان اسلام، تفاوت بین گروههای فراملی ایران دارد از آنها حمایت میکند و سازمانهایی که ایران دارد از آنها حمایت میکند و سازمانهایی که عربستان دارد از آنها حمایت میکند میگوید که گروهها و سازمانهایی که ایران از آنها حمایت میکند سازمانهایی هستند که در درون دولت فعالیت میکنند و سازمانهایی نیستند که بخواهند بپاشنند این واحد ملی را، البته در عملکرد از 2011 تا کنون ایران هم این به صورت ویژه نشان داده شده یعنی ایران توانسته این را نشان بدهد که خواستار ثبات در منطقه است و وجود این واحدهای سیاسی است اما در این قالب دیگر عربستان تمام سازمانهایی که ذیل عربستان شکل گرفته که من اسمش را سیاهچاله فرهنگی میگذارم در حال فروریزی واحدهای ملی هستند یعنی شما این را در طالبان میبینید، در داعش میبینید و در جاهای مختلفی که در این زمینه وجود دارد. یک نکته دیگری که خیلی مهم است در این سیاهچالههای فرهنگی این است که اصلاً فرهنگ را قبول ندارند یعنی در نگاه سلفی شما یک قرائتی دارید میبینید که میخواهد فرهنگ را عزل بکند یعنی میخواهد پیرایههایی که حالا به قول خودشان چسبیده به اسلام را حذف بکند برگردد به آن چیزی که حالا به قول خودشان سلف صالح هست و چنین بحثهایی من به نظرم این خیلی اهمیت دارد برای فهمی که ما حالا قطب فرهنگی چه میتواند باشد که ما را از این سیاه چالهی فرهنگی که من اسمش را یک ظرفیت منفی میگذارم ظرفیت منفی به این معنا که یک ظرفیتی وجود دارد که دارد همه چیز را به سمت خودش میکشد حتی ظرفیتهای مثبت ما را هم به سمت خودش می-کشد این فراتر از مانع است، مانع فقط نمیگذارد که شما جلو بروید ولی ظرفیت منفی همهی آن چیزی که دارید را به سمت خودش میکشد و این سیاه چاله فکر میکنم که این مفهوم را برساند، به نظرم میآید که این خیلی اهمیت دارد راجع به آن بخش ارتشی هم که فرمودید یکی از تجربیاتی که اتفاق افتاد سپر جزیره بود که در شبه جزیره عربستان اتفاق افتاد، نکتهای که در سپر جزیره وجود داشت این بود که به نظرم برگردیم به سه چهار جلسه قبل که آقای دکتر مقدم یک اشارهای داشتند به اینکه واحدهای ملی در جهان اسلام واحدهای متعادلی نیستند یعنی ما واحدهایی مثل امارات و کویت داریم، واحدهایی مثل ایران وترکیه و عربستان داریم، این واحدها باحث میشوند که عدم تعادل در آنها ایجاد بشود دقیقاً این عدم تعادل را در سپر جزیره شما میبینید یعنی شما کشورهای خیلی کوچکی میبینید که در کنار عربستان یک ارتشی تشکیل دادند که این ارتش هفتاد درصدش عربستانی هستند و اصلاً اختلاف کویت و عربستان، اختلاف امارات تا حدودی با عربستان سر همین سپر جزیره هم هست، مخصوصاً بعد از ورود ارتش به اتفاقاتی که در بحرین اتفاق افتاد این سپر جزیره به بحرین این ترس در آنها بیشتر شد یعنی شما این عاملی که از ارتش جهان اسلام دارید صحبت میکنید این عاملی که امکان دارد شما به عنوان یک ظرفیت مثبت عمل بکنید دقیقاً ظرفیت منفی خواهد شد و آن سیاه چاله فرهنگی را امکان دارد که گسترش دهید این هم به نظرم میآید نکتهی خیلی مهمی است که ما باید دقت بکنیم، برمیگردد به آن نکتهی آقای شیخ حسینی که در چه زمینی داریم بازی میکنیم خیلی از این مفاهیم، مفاهیم خوبی است ولی وقتی وارد زمین میشویم میبینیم که این مفاهیم در عمل هم نشان داده است که نمیتواند وحدت را ایجاد بکند و بسیار خطرناک میتواند عمل بکند یعنی دقیقاً برعکسش عمل بکند.
رهدار: ما چندتا نظریهپرداز وحدت داریم همین الان مثلاً در جهان اسلام
5659: من نمیخواهم نفی بکنم من فقط میخواهم بگویم که اینها را ببینید
رهدار: نکتهای است ببینید دوستان من همیشه همیشه اصرار بر این است که ما ما تا زمانی که ظرفیتهای مثبت خودمان را به صورت حداکثری استحصال نکردیم نمیتوانیم واقعاً نمیتوانیم به یک ارزیابی منصفانهای از این مواجهه دسترسی پیدا بکنیم الان مشکل جهان اسلام این است که به ازاء هر نفری که در جهان اسلام میآید مثلاً تئوریپردازی وحدت میکند نه این آقایانی که ما در کنفرانسهای وحدت دعوت میکنیم تئوریپردازی وحدت میکند به ازاء هر نفری اینها دویست نفر مقابلش هستند که دارند همان حرفهای غربیها را هم دارند میزنند واقعاً شما فکر میکنید صحنه واحد تا این اندازه یعنی بیگانه با ساحت نظر است 
5751: اصلاً خود مفهوم هنوز جا دارد مشکل دارد وقتی اختشاش مفهومی در خود همین جهان اسلام گفتند در وحدت است یعنی شما ممکن است مراد شما از وحدت چیست میگوید آقا یک فهم واقعبینانه و یک حالا اجماعی از این مفهوم در جهان اسلام وجود دارد حتی در ایران
رهدار: آقای دکتر واقعاً از اتحادیه اروپا فهم واحدی وجود دارد، از اروپا وجود دارد
5815: آقای دکتر گفتم اگر مقایسه کنیم میتوانیم صحبت کنیم
رهدار: نه نکته است من میگویم بابا اصلاً گاهی اوقات ورود به این تعاریف رهزن است، ورود به تعاریف، طرف میآید مثلاً میگوید آقا من عاشق شدم، میگوید عشق را تعریف کن، بلد نیست، بگوییم نه چون تو یاد نداری زنت نمیدهیم، بابا جان آخه بعضی چیزها جدی دارم میگویم که اصلاً گاهی اوقات انگشت گذاشتن زیادی روی این تعاریف اتفاقاً رهزن است، ما در یک دنیایی داریم زندگی میکنیم که رقبای ما به راحتی توانستن به همدیگر به وحدت برسند و اساساً هم این اندازه دغدغهی این را نداشتند که عرض کنم خدمتتان که خودشان را تعریف بکنند از جنس تعریفهای جنس فصلی که ما دنبالش هستیم، یعنی جهان اسلام من نمیدانم اصلاً برای این تقریری که دارم طرح میکنم اساساً به تعریف دقیقی از جهان اسلام نیاز ندارید نیاز ندارید، میدانید چرا؟ این تعریف دقیق برای زمانی است که شما سازمانتان را شکل دادید همهی پک کامل این قطب شکل گرفته میخواهید نمیدانم یک اقدامی در گستره جهانی بکنید، الان شما میخواهید یک چیزی را شکل بدهید، شبه این را نیاز داریم، شبه این را نیاز دارید، اشتباه نکنید واقعاً اشتباه نکنید میدانید مثلاً پدر و مادری دارند در داخل خانه تصمیم میگیرند که مثلاً فرض کنید پسرشان یا دخترشان را خانهی بخت ببرند، الان شما میگویید کی، این شاخصههایش این نیست الان میگوید ما باید سیاستگذاری بکنیم برای اینکه این بچه مثلاً استقلال اقتصادی پیدا بکند، سیاستگذاری بکنیم برای اینکه بلوغ اجتماعی پیدا بکند، سیاستگذاری بکنیم برای این، برای این طور چیزهاست، شما باید هی جلوتر، جلوتر، جلوتر بروید بله در یک نقطهای هم میرسید به یک گزینهای که گزینهای است که تا دیروز هر کس دیگری میآمدند به شما میگفتند فلانی چطور آدمی است، میگفتید خوب است، الان که خود شما میخواهید بگیرید دقیق میشوید و میگویید نه، نه خوب نیست، شما الان درست در مرحله اولی که این پدر و مادر دارند صحبت میکنند مثلاً استقلال این بچه، میگویید ته شاخصهها کجاست، برای این خیز دوستان اصرار دارم اصلاً این مقدار شناخت تعریفی یعنی این مقدار اتفاق بر سر تعریف از جهان اسلام نیاز نیست، رهزن است، بعد هم ما در یک مقیاس دیگری که جلوتر رفتیم بله، آنجا لازم است که از این حرفها بزنیم کلیت قضیه هنوز در ذهنها نرفته،
6043: بنای عقلا هست، حداقل یک تعریف اجمالی شما هنوز هم میگویید وحدت یکی میگوید تقریر، یکی میگوید تعارف، یکی میگوید
رهدار: دکتر جان واقعاً دوستان وقتی پیاده میکنند اصلاً خاموش نکن، اصراری نیست.
6059: امروز روی دنده نه است دیگه (صدای خنده)
6103: این قدر متفاوت میشود وقتی که کجتابی مفاهیم اتفاق میافتد فهم شما ممکن است از وحدت اول بگویید که آقا رویکرد اعتقادی است، اصلاً خیلی متفاوت میشود پروژه یک نفر فهمش تقریر است، یک نفر فهمش تعارف است، یک نفر فهمش تعایش سلمی است، یک نفر حالا اینهایی که الان در ذهنم با خودم دنبال کردم بحث را دارم عرض میکنم
دکتر: اصلاً من میگویم دکتر هر یک از این تعاریفی که شما دارید میکنید 
6131: خیلی متفاوت میشود
رهدار: تفاوت میکند
6134: ممکن است بچهاش را طلاق بده اگر طبق این چیزی که من میگویم فهمش از ازدواج این باشد خب، ممکن است دو تا زن برایش بگیرد این تفاوت میکند، ممکن است امروز ازدواج کند و ممکن است ده سال دیگر به این نتیجه برسد ولی بحثی که شما میگویید نه با یک فضای ؟؟؟ میرویم جلو تازه بعد از کلی هزینهکردن میفهمیم آقا ما از اول اگر مفهوم را درست تعریف کرده بودیم اصلاً ممکن است ما با فلانی نمینشستیم ما اصلاً استراتژیکمان یک چیز دیگری میشد، تفصیلی را قبول دارم ولی اجمالیاش که بنای عقلاست نه
رهدار: ارتکاز است دیگر واقعاً آنجا هم تعریف نیست ببینید دوستان من میگویم الان کسی میگوید جهان اسلام چند تا مصداق است؟ مثلاً در هشتاد تا کشور چند تا مصداقی است که نیاز به تأمل دارد که جهان اسلام بدانی یا ندانی؟ مثلاً در هشتاد تا کشور فرض کن پنج تا کشور تا ده تا کشور هم هستند که آره آیا هندوستان را کشور اسلامی تلقی بکنیم یا نکنیم؟ روسیه را تلقی بکنیم یا تلقی نکنیم؟ همین سازمانهای کشورهای اسلامی بهترین مؤید است دیگر، دو تا سه تا کشور هستند کلاً دو سه تا کشور هستند که داخلشان ال و بل بوده و حالا یکی را آوردند ناظر کردند، یکی را عضو ضمیمه کردند و قضیه هم تمام شده است، یعنی ما اگر آن موقع میخواستیم در راهاندازی اینها مثلاً سراغ این تعریفها برویم همین مقدار اقدام هم اصلاً امکان صورتگرفتنش نبود
6250: اصلاً سطح بحث من این نبودا، یعنی ما نمیخواستیم سازمان همکاریهای اسلامی تأسیس کنیم ببینیم کی عکس، من دارم میگویم از یک مفهومی به نام جهان اسلام داریم صحبت میکنیم ما به ازای بیرونیاش نمیدانیم چی است، آیا منظورتان جغرافیاست خب باشد مبنا را بگذارید و در مورد جغرافیای جهان اسلام صحبت کنیم دیگر، در مورد هر جایی که اکثریت جمعیتش مسلمان بودند هر کس گفت اشهد ان لاالهالاالله، ولی وقتی یک مفهومی را درست میکنیم مفهوم جهان اسلام آیا این یک کل است، مؤلفههای هویتیاش چی است
رهدار: آقای دکتر غرب در همین دویست سال اخیر تقریباً تمام جهان اسلام را غارت کرده و هنوز این اندازه خودش را تعریف نکرده، غرب، روشنفکرها گهگاهی میرویم با آنها بحث میکنیم میگویند کدام غرب؟ میگویم آقا این غربی که آمده پدر ما را در آورده، نیاز ندارم این اندازه وسیع این را تعریف بکنم که، غرب خودش خودش را چه اندازه تعریف کرده
6341: این همه فلاسفه لیبرالیسم داریم 
رهدار: آخه با فلاسفه، واقعاً با فلاسفه آمدند جهان اسلام را فتح کردند آقای دکتر؟
6347: خب منطق سیاسی نداشته باشد خروجی عملی ندارد
رهدار: اصلاً ببینید تاریخ غرب را حداقل دکتر، حداقل عذرخواهی میکنم در این حوزه من بیست سال کار کردم، واقعاً اصلاً این مدلی نیست که نمیدانم فرض کنید پروژه استعمار را فلاسفه سیاسی رقم زده باشند، فلاسفه آمدند استعمار را کلاسه کردند
6407: همین آقای حیدر که اینجا بود اتفاقاً کل پروژهاش همین بود داشت میگفت که مثلاً کانت که گفت شما نمیتوانید نومن را بشناسید آمدید سراغ فنومن این طور تفسیری داشت همین جور آمد آمد به پوپر گفت این دیگر اصلاً فیلسوف استعمار است یعنی نشان میداد و کد میآورد میگفت این تئوریزهاش کرده بعد خب در سازمان میآید عمل میکند
رهدار: چه کسی را گفت؟
6433: پوپر را گفت
رهدار: کی هست پوپر؟ زمانی است که اصلاً استعمار کلاً تمام شده است یک ورژن جدیدی را رقم زده است
6445: یک موردش را به لحاظ تاریخی میگفت
رهدار: بابا شما هر چی میگم من تاریخ غرب اصلاً تخصص من است کار کردم اصلاً واقعاً این مدلی نیست واقعاً این مدلی نیست، بفرمایید
6457: عذر میخواهم چرا تعریف نمیکنید، چرا این قدر اصرار دارید که اصلاً تعریف نشود تعریفش بکنید حالا یک تعریف جامع و کامل باشد
رهدار: چرا این اندازه فکر میکنید تعریف راهگشاست من بگویم کشورهای اسلامی منظور من کشورهایی است که سازمان ملل آنها را به عنوان کشورهای اسلامی ثبت کرده است، یعنی مشکل حل شد؟
6552: منظورتان کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی است
رهدار: مثلاً فرض کن 
6557: ببخشید مثلاً اگر این طور است چرا حضرت امام هم وقتی برای انقلاب خواستند اقدام کنند نظریه حکومت اسلامی را مطرح میکنند؟
رهدار: ببینید دوستان من ده مورد از همین حضرت امام، امام بسیج را کجا تعریف کرده؟ 
6632: نه این لایههای پایینی میشود
رهدار: اتفاقاً برنامههای عملی امام برای فتح منطقه بسیج است، یک بار بسیج را تعریف کرده امام، حکومت اسلامی را که زمانی رفته که دقیقاً یک تئوریسین است و هیچ امیدی نداشته که در ایران انقلابی میشود یا نمیشود، رفته در نجف تبعیدش کردند خودش بوده و کتابخانهاش و کاری دیگر از دست امام برنمیآمده، شما یک خط بیاورید که امام بسیج را تعریف کرده باشد
6700: خب نیازی نیست امام بسیج را تعریف کند
رهدار: خب اگر نیاز نیست اینجا هم باور کنید نیاز نیست 
6701: حکومت اسلامی که نیاز هست را چرا تعریف میکنند از لحاظی ورژن بحثها با هم خیلی متفاوت است
رهدار: من حاضرم شاهرگم را گرو بگذارم که این نحوه ورود به بحث رهزن است الان ما داریم ببینید سطح مطالبهمان چی است؟ سطح مطالبهمان این است که یک نظریهای به نام نظریه قطب جهان اسلام مطرح شده یک آدمهایی آمدند کتابهایی را مطرح کردند که نوشتند و مقالاتی را نوشتند داریم میگوییم این تئوریها اگر پی گرفته بشود ادبیات تئوریکش تورم پیدا میکند، ادبیات تئوریکش که زیاد بشود نمیدانم به ما قدرت نمیدانم مجهزتری برای ورود به واقعه میدهد همین
6748: بله اینکه تورم پیدا میکند این یک بحث دیگر است ما اجازه نباید بدهیم تورم پیدا بکند نه اینکه دیگر اصلاً از اساس خیلی دیگر
رهدار: خانم اینکه تورم تورم چیز نیست که دست و پا گیر باشد این تورم که خب تورم 
6801: این حوزه عمومی مشکل را حل نمیکند؟ من به نظرم میآید این مفهوم مفهومی است که در حوزه عمومی باید مورد بحث قرار بگیرد این قدر مورد بحث قرار بگیرد چه در جامعه نخبگانی و چه جامعه غیر نخبگانی تا بعد به مرور زمان چیزی به نام جهان اسلام شناسایی بشود و بعد بشود راجع به مشکلات حرف زد یعنی این طوری نیست که ما بگوییم آقا این تعریف، من به نظرم این فضا فضای گفتوگو است، فضای گفتوگویی است که این قدر حرف بزنیم راجعش و این فضای گفت-وگو را در جهان اسلام ایجاد بکنیم، این فضای گفتوگو الان در جهان اسلام وجود ندارد، یعنی ما الان در قم من این چند ساله که هستم یک بار ندیدیم مثلاً سلفی بیاید و ما ببینیم این سلفی چی میگوید، داشتیم اگر داشتیم بگویید من که ندیدم تا الان یا حتی چهار تا صوفی درست و حسابی هم نداشتیم به آن شکل، من به نظرم میآید این فضای گفتوگو اصلاً وجود ندارد که ما از نخبگان و گفتوگوی نخبگانی حرف بزنیم وگرنه تعریفکردن و صرف تعریف فایدهای ندارد
6858: جهان اسلام اشکالی ندارد که، خود اسلام به معنای همین طوری است، آقای عبدالمجید شرفی نوشته به خاطر همین مسأله چهارده جلد کتاب نوشته اسلام المتکلمین، اسلام الفلاسفه، اسلام المتصوفه، اسلام الامامیه، آقا بگو اسلام را بگو کیها را داری میگویی، اینها جایشون اینجاست، یعنی میخواهم بگویم این قدر نمیتوانی همین طوری بگوییم مسلمانان، این قدر تنوع زیاد است
9622: فکر میکنم منظورشون این است که ما باید یک چارچوب ذهنی داشته باشیم که بخواهیم در موردش صحبت کنیم که منظور از جهان اسلام این است منظور از ظرفیتسنجی این است، منظور از قطب فرهنگی این است، منظور از اسلام این است و بعد حالا وارد بحث بشویم، این قدر این گسترههایش وسیع است این پایهها را میچینیم حالا جلوتر که میرویم ممکن است که تعریف را تضعیف کنیم یا یعنی به این چارچوب باید داشته باشد حالا این چارچوب را شما می گویید نه لازم نیست 
رهدار: ببینید دوستان بحث از اینجا مخالفت نشد که آقا ما نیاز داریم که مفاهیم را دقیق کنیم، بحث برای اینجا بود که اصلاً این آشفتگی مفهومی اصلاً به ما اجازه ورود به این چیز را نمیدهد نکته اینجاست، ببینید ما الان میگوییم یک مسلمانهایی در قرن پانزده مثلاً فرض کنید که هجری دور همدیگر جمع شدیم میگوییم آقا درکی از اسلام نداریم باید چهارده جلد کتاب برای ما بنویسند تا بفهمیم که اسلام چیست، برای اینکه دور همدیگر جمع بشویم انگار باید چهارده جلد کتاب را بحث کنیم تا دور همدیگر به عنوان مسلمان جمع شویم، امام یک نمونه مثال دیگری که عرض میکنم خدمت شما، امام حتی مستضعفین را تعریف کرد دوستان؟ مسلمانان را تعریف کرد دوستان؟ خود اسلام را تعریف کرد دوستان؟ ولی با همین مقداری که امام ورود کرد انقلاب اسلامی را محقق کرد، این انقلاب را تثبیت کرد نمیدانم پیامدهایی را نتایجی را برایش در دنیا مترتب کرد
7104: ؟؟؟ فهم و اهداف درون این جغرافیا با آن اجماع بین آن تولیدکننده فکر و عملکنندههای فکر ایجاد شده ولی ما با جهان اسلام صحبت میکنیم اصلاً نمیگویند شما ندارید ما اصلاً بحران گفتوگو داریم
رهدار: میدانم یعنی امام وقتی مثلاً مسلمانان جهان را مورد مخاطب قرار میداد اصلاً هیچ سیگنالی نگرفت؟ هیچ ارتباطی برقرار نمیشد؟
7126: این ویژگی انقلاب است در همه این انقلابها این اتفاق میافتاد یعنی انقلاب فرانسه هم میگفت آزادی و هر جایی استعمار بود یک جایی نشان میداد
طاهری: بسم الله الرحمن الرحیم، با کسب اجازه از دوستان من چند تا نکته به نظرم میرسد خدمت دوستان عرض کنم که در واقع بنده به نظرم میرسد بین رویکردی که حضرت امام در جهان اسلام داشتند و سید جمال و حالا آقای کاشانی یک تفاوتهایی بود، در واقع سید جمال پروژه اصلیاش دولتهای جهان اسلام بود، مرحوم کاشانی بیشتر در فضای داخلی و اینها سراغ نخبگان میرفت اما امام ادبیاتش مستقیماً ناظر به ملتها بود نه ضرورتاً دولتها، من به نظرم حتی در ظرفیت-سنجی کشورهای جهان اسلام وقتی میخواهیم ما از پایگاه در واقع به نظرم باید از پایگاه انقلاب اسلامی تحلیل کنیم مسأله را نباید متمرکز بر دولتهای جهان اسلام باشد بلکه بر همان کلید واژه امت و حالا به یک تعبیری کلید واژه ملت و تحلیل ملتها متمرکز باشد، از اینجا ما در واقع تعریف هم اگر بخواهیم بکنیم میگوییم آقا جهان اسلام چیست؟ میگوییم جهان اسلام شاخصه دارد و تعریف شاخصهها میکنیم، دو تا شاخص دارد که محل انسجام هستند یکی شاخص قرآن است و یک شاخص پیامبر، چه جوری اینها عامل انسجام هستند؟ شما ببینید مثلاً در دانمارک کاریکاتور پیامبر کشیده شد چه اتفاقی افتاد؟ همه آمدند در واقع دور یک محور جمع شدند، نمیدانم یا قرآن مثلاً در ماجرای سلمان رشدی یک جاهای دیگر اهانتی به پیامبر یا قرآن میشد ملتها گاهی اوقات دولتها سکوت میکردند اما ملتها در واقع در کنار همدیگر قرار میگرفتند و یک عامل انسجام ما در جهان اسلام میبینیم، عامل انسجام در جهان اسلام من عرضم این است که تمرکز تحلیل ما باید بر ملتها باشد نه دولتهای جهان اسلام چون دولتها گاهی اوقات در زد و بندهای سیاسی شما نمیتوانید بگویید ملت ترکیه با اسرائیل تجارتش خیلی بالاست ولی میتوانید بگویید دولت و فلان حزب این جوری است بنابراین عامل انسجام را     در واقع جهان اسلام را باید تعریف به ملتها و با پروژه امت پیش برویم این یک مسأله به نظرم نیاز است به آن دقت بشود، بعد در این ملتها را باید این ظرفیت را بسنجیم که چه ملتی در دو تا کلید واژه در واقع استبداد و استعمار توانسته تقابل در واقع ایجاد کند یعنی به یک عزت و یک هویت جدید برسد به یک هویتی که بتواند مثلاً دولتی بر اساس مؤلفههای اسلامی ایجاد کند، این یک نکتهای است که میتوانیم باز به آن دقت کنیم نسبتی است که طبیعتاً با خودش ایجاد میکند این باز یک کلید واژه است، میزان اثرگذاری ملتها در تحولات بینالمللی باز این یکی از عواملی است که می-توانیم در موردش در واقع فکر کنیم که ببینیم کدام ملت اثرگذارتر و منشا توجه بیشتر در صحنههای در واقع بینالمللی است، این را به نظرم حالا به عنوان اینکه فضا یک کمی چیزتر بشود عرض کردم حالا اگر نکاتی بود بعد عرض میشود
رهدار: بُعد ایجابی این ملت را کم دیده شده به نظر من فقط یعنی استبداد، استعمار
طاهری: نه عرضم من ملت را عرض کردم که اگر بخواهیم جهان اسلام ملت را تعریف کنیم حالا امت یا ملت را با تسامحی که هست البته خیلی وسیع دیدم گفتم قرآن و پیامبر را حتی اهل بیت را عرض نکردم، این را یعنی یک چیز ایجابی است که خیلی گسترده است، حالا به نسبت این ببینیم کدام یک از اینها توانستند تحولاتی ایجاد کنند در جهان اسلام، این میتواند محور در واقع تحلیل آن باشد حالا اینکه نظریه قطب فرهنگی یا قطب سیاسی بخواهیم بگوییم به نظر من باز متفاوت است یعنی ظرفیت فرهنگی با ظرفیت سیاسی یک تفاوتهایی دارد که میشود به آن فکر کرد. یک نکتهای هم که هست عرض کنم اینکه من با فرمایش جناب شیخ حسینی موافق هستم از اینکه عوض شده نحوه ورود استعمار نسبت به جهان اسلام، واقعاً برایشان به صرفه نیست بخواهند حضور نظامی داشته باشند از راههای دیگر دنبال منافعشان هستند این کاملاً فرمایش درستی است ولی در تقابل با آن در واقع این جوری نیست که تحولات فکری فرهنگی در آن اتفاق بیافتد یعنی تحولات خود اروپا گاهی اوقات سیصد سال چهارصد سال اتفاق افتاده یک نظریهای تولید شده و بعد از چهارصد سال اتفاقی افتاده است که این واقعاً یک مسألهای هست که ما الان از در حال رویش یک نظریه نباید بگوییم چون نمیشود فلانی نشد بالاخره این تحولات است. یک نکتهای که باز دوباره بخواهم پایان عرضم باشد ببینید اینکه فرمودید از فرمایشات حضرتعالی بود که ارزیابی کشورهای مثلاً ولیعهد عربستان فلانجا گفته که در خود ایران چه خبر؟ کی حاکم است و اینها بعد وقتی شما ملتها را ارزیابی میکنید چند تا نظریه است دیگر که یکیاش نظریه توفیق است مثلاً فلان ملت چه قدر توفیق پیدا کرده به اهدافش برسد، یکی نظریه رضایت است که ممکن است شما بگویید که در واقع چه قدر مردم حالا یا بیرون یا داخل رضایت دارند از وضعی که دولت ایجاد کرده خب در نظریه توفیق و رضایت شما باید حتی کشورهای جهان اسلام متفاوت است ممکن است مثلاً رضایت در مالزی بیشتر باشد و توفیق در ترکیه، نمیدانم این مقدار توفیق تفاوت ایجاد میشود و نمیتوانید بگویید همه جا به یک چشماند ولی باز بر اساس ما از مؤلفههای قرآنی میرویم مثلاً یکی از نظریههایی که هست نظریه تکلیف است ما باید این را بر کدام یک از اینها پیش بریم، ممکن است در واقع ملاکهای توفیق متفاوت بشود از ملاکهای جهانی برای اینکه یک ملتی بتواند در واقع قطب تحولات فرهنگی بشود، ببخشید عذرخواهی میکنم.
رهدار: بله ببینید دوستان دو تا نکته من عرض بکنم اینکه استعمار دوستان به این نتیجه رسیده که باید پوست عوض کند برایش به صرفهتر اینکه واضح است، کل حرف من این است دوستان که مکرر نگوییم استعمار به این نتیجه رسیده که باید پوست عوض کند و به صرفهتر است، چرا یک بار این جوری نمیگوییم که جهان اسلام این قدر بیدار شد شورش کرد نه گفت و عرصه را تنگ کرد مجبور شدند رنگ عوض کنند، آخه این هم یک رویی است واقعاً ببینید یک من هی می-خواهم بگویم هر چی بیشتر به آن اتفاق جنس اتفاقی که در خود جهان اسلام افتاده بیشتر توجه بکنید بیشتر نمیدان به نتیجه میرسید، ما معمولاً میرویم در پس ذهن استعمار از زاویه آن صحنه را میشینیم و تحلیل میکنیم و تحلیلهای درستی هم میکنیم اما مسأله ما حل نمیشود، شما وقتی آمدی گفتی آقا من کاری کردم که استعمار فرار کند و بعد برود نقشه بکشد و با مدلی دیگری بیاید اولین نتیجهای که میگیرید این است که پس دوباره هم میتوانم یک کاری بکنم که این صورتش را عوض کنم، این اولین نتیجهای است که میگیرید و این سوی قضیه دیده شود. سوی دیگر ببینید حاج آقا در بحثهای تمدنی که بحث میشود که ظرفیتسنجی تمدنی حالا از آن دوستانی که ما در بحث ظرفیتهای سیاسی جهان اسلام برای نیل به تمدن اسلامی آن حلقه را کار کردیم الان کسی حضور ندارد یا خیلی کم هستند آنجا یکی از آن بحث-هایی را که اصرار کردیم و روی آن رفتیم واقعاً هم نتایج خوبی گرفتیم تحلیل ژنی اقوام بود یعنی اینکه در بحث نظریه قطب این مخصوصاً از آن داشتههای به اصطلاح تاریخی اقوام هست که به راحتی هم تغیر نمیکند تقریباً ثباتش زیاد است اینکه مثلاً فرض کنید ژن مثلاً فرض کنید قوم مالا یک ژن بسیط یک ژن ساده است اصلاً ترکیب ندارد و پیچیده نیست آن وقت اگر شما گفتید آقا مثلاً اقتضاء تمدن مهندسی پیچیده است اقتضاء قطبشدن مدیریت نمیدانم پیچیده و سنگین است قطعاً از این زاویه تحلیل کشورهای جنوب شرقی آسیا از مدار خارج میشود واقعاً خارج میشوند که، اگر شما گفتید مثلاً فرض کنید ژن عرب تحلیل ژن چه جوری ما مثلاً سیاستگذاریهای که راجع به مقاطع کوچکتر میکنیم میآییم آمایشهای سرزمینی راه میاندازیم، ظرفیتسنجی یک منطقه میکنیم از زمینش، خاکش، آب و هوایش، مردمش، روحیه مردمیاش، نمیدانم تاریخش، سننش همه اینها را میسنجیم و یک نمرهای میدهیم برای آن موضوع خاص، اینجا هم ما الان با یک نظریه روبرو هستیم به نام نمیدانم قطب جهانی یک پرسش است که آقا اگر لو یک روزی به ما گفتند که بله شما الان میتوانید دست شماست به ید شماست که انتخاب کنید یک جایی محور را بیاورید عرض کنم که چه مؤلفههایی را باید از قبل رصد کرده باشیم که بگوییم فلانیها؟ الان شما به نظرتان دوستان فکر میکنید مثلاً پروژهی احیای خلافت، پروژهی احیای خلافت یک بیان دیگری از این نظریهی قطب است، یعنی هر کشوری، هر فردی، هر قومی که موفق شد که جریان خلافت را در جهان اسلام دوباره بیاورد ولو به طبع ایشان پروژهای است که مثلاً پنج نفر تا الان خیز برداشتن و شکست هم خوردن، اما میخواهم بگویم آن جریانی که آمده وسط آن جریان قطعاً رویای قطب شدن را دارد میبیند بیان-ها، یعنی شما وقتی میگویم ادبیات نظریاش بیاید واقعاً شما فکر میکنید دوستان تلاشی را که الان آقای اردوغان دارد انجام میدهد برای احیای مجد عثمانی با همهی اینکه استقبال نشده و نمیدانم، با همهی این کارهایی که، این نتایجی منفی که ممکن است برای آن بار بکنید نتایج مثبت و پیامدهای مثبت این خیز را در جهان اسلام اندازهی کسری از نتایج منفی این کار مورد بررسی قرار دادید، یک قلمش را در همین دیداری که این آقایان اخوانی را آورده بودیم و اینها و خدمتشان بودیم یک قلمش این بود که دوستان فرض کنید که اردوغان پا نمیگرفت این قضیه را همین متفکران مثلاً اخوانی کجا میرفتند، جداً کجا میرفتند، یا باید میرفتند در غرب پناهنده میشدند و آنجا طبعاً در بازی غرب باید قرار میگرفتند یا باید در همان کشور خودشان میماندن و دفن میشدند که، واقعیت قضیه است دیگه، اصلاً این قدر
8228: ایران نمیآمدند؟
رهدار: چی؟
8230: ایران نمیآمدند؟
رهدار: ایران آقای حسینی راهشان نمیداد، درست است (صدای خنده)
8238: اتفاقاً همزبانیشان با ما خیلی بیشتر است 
8242: با آن شهیدی که تو گفتی، شهید سید قطب، 
8249: شوخی کرد
8252: قبول نداری شهید...
8258: اعدامش کردند
رهدار: چرا دیگه باید بگویید شهید عثمان، اهل سنت به ما همین گیر را میدهند در سیستان و بلوچستان میگویند چرا علی شهید است، عثمان شهید نیست؟ اگر به کشتن است که این را هم کشتن دیگه، چه پاسخی میخواهید بدهید.
8315: سهمی که سید قطب در پیروزی انقلاب اسلامی داشته کنار بگذارید سهمی که رهبران انقلاب ایران در مفاهیمی که الان در ایران دارد تقریباً میآید تبارشناسی و مفهومی که تولید کرده
رهدار: حالا یک نکته خارج بحث بگویم دوستان، وقتی به حضرت امام خبر میدهند که سید قطب را سید جمال کشته، چیز کشته جمال کشته، میگوید این مرتیکه اگر یک کار خوب کرده باشد همین است، 
8344: کجا ثبت شده این؟
رهدار: این را در همان همایش سید قطبی که گرفتن یکی از آقایان، حالا آمدند از قول یکی از آقایان علما نقل کردند، در هر حال اینها
8354: من دارم میگویم سند دارم، میگویم آقا مقام معظم رهبری سه جلد از کتاب ایشان را ترجمه کردند، برادرش دو جلد ترجمه کرده، آقای ؟؟؟ یکجا ترجمه کرده، همه متفکرین انقلاب اسلامی تحت تأثیر ایشان بودند، مفاهیم را به شما نشان میدهند 
رهدار: آنکه غیرقابل انکار است آقای دکتر آنکه کسی در آن انکار ندارد که شما میگویید حضرت آقا ترجمه کرده است، من میگویم حضرت امام هم هیچ تعریفی از سید قطب نکرده، بلکه شواهد و قرائن بالعکسش هم هست، تازه وقتی بروید در کانتکس که شما خیلی هم معرفت در زمینه برایتان مهم است و برای ما هم مهم است میگویم آن موقع حضرت امام، حضرت امام بوده و آقای خامنهای سید علی خامنهای، یعنی اصلاً قابل مقایسه نیست در زمینه که میرویم آقای دکتر در خدمت شما هستیم بفرمایید.
8438: بسم الله الرحمن الرحیم. من عذرخواهی میکنم من یک مقدار رسیدم خیلی در جریان ابتدای بحث نبودم، یک خرده عنوان برایم مبهم بود برای همین خیلی نکته خاصی را هم آماده نکردم اما از مجموع صحبتهایی که شنیدم من به نظرم می-رسد که بحث این است که کدام کشور در جهان اسلام میتواند تبدیل به قطب فرهنگی بشود، من خیلی در واقع چیزی که از قطب میفهمم این نیست بنابراین من حرف خودم را در مورد قطب مطرح میکنم بعد میگویم که جهان اسلام چه ظرفیتی دارد
رهدار: این کلمه قطب فرهنگی را سید به کار برد من هم اصلاً قطب فرهنگی را یک بار هم نگفتم، نظریه قطب را گفتم، آقایان قطب فرهنگی فقط نیست
8521: حالا در هر صورت عنوان آمده قطب فرهنگی، در واقع ذهنیت من در عنوان قطب فرهنگی است، تا حالا فرض کنیم هر چی که در عنوان آمده بپذیریم یعنی از جهان اسلام و نظریه قطب فرهنگی بگذریم من تلقی که از قطب دارم اول مطرح میکنم بعد میگویم جهان اسلام چه ظرفیتی در خصوص قطب فرهنگی دارد و خیلی با عنوان و محتوا بحث که من شنیدم مرتبط نباشد، ولی در هر صورت آن چیزی که من از قطب میفهمم در واقع یک معنای بیشتر سیاسی است اینکه قطب بازیگری است که توان شکلدهی و تأثیرگذاری به قواعد و هنجارهای بینالمللی را دارد یعنی وقتی که میگوییم مثلاً قطب غرب و قطب شرق، قطب گاهی ممکن است یک کشور و گاهی ممکن است مجموعهای از کشورها باشد یعنی قطب لزوماً یک کشور نیست این تلقی من از قطب است، پس قطب آن بازیگری است که توان تأثیرگذاری شکلدهی به یک سری قواعد و یک سری هنجارها و یک سری دستور کارهای بینالمللی را دارد ممکن است یک کشور باشد و ممکن است یک کشور نباشد، اگر ما در واقع مراجعه بکنیم به اتحادیه اروپا یعنی من این را یک مثال بزنم که ببینیم حالا در جهان اسلام چه اتفاقی میافتد، اگر مراجعه بکنیم به اتحادیه اروپا که اتحادیه اروپا بعد از جنگ جهانی دوم عموم کشورهای اروپایی در واقع کشورهای شکستخوردهاند حتی انگلستان که در محور متفقین هست انگلستان خب بسیار خسارت دید فرانسه اشغال شد در جریان جنگ جهانی دوم و به لحاظ اقتصادی خیلی ضربه خورد، این کشورها در واقع در ذیل امریکا تعریف شدند به عنوان ابرقدرت و قطب غرب را شکل دادند ولی امروز اتحادیه اروپا تبدیل به یک بازیگر شده یعنی همان چیزی که ما به آن می-گوییم قطب، یعنی اتحادیه اروپا الان تبدیل به یک قطب شده است، کاری که اتحادیه اروپا انجام داد در واقع از ظرفیت-های اقتصادی خودش استفاده کرد برای اینکه تبدیل به قطب بشود یعنی در واقع به لحاظ اقتصادی یک سری حوزهها همکاری را شروع کردند و این حوزههای همکاری سرایت کرد و گسترش پیدا کرد، یعنی ارتباط تعریف حوزههای همکاری، پرشدن همکاری در یک حوزه و سرایت به یک حوزه دیگر تا در واقع سرانجام رسیدند به 1994 شکلگیری اتحادیه اروپا و مطرحشدن اتحادیه اروپا به عنوان قطب امروز و به عنوان یک بازیگری که مطرح است، اگر در واقع همین الگو را در مورد جهان اسلام بخواهیم مطرح بکنیم جهان اسلام میتواند من نمیگویم الان در واقع همه زمینههایش مهیاست روی کاغذ جهان اسلام میتواند به لحاظ فرهنگی چون به لحاظ سیاسی و اقتصادی مشکلات زیادی دارد حالا من خودم حرفم را میزنم و حرف خودم را رد میکنم که جهان اسلام در واقع میتواند به لحاظ فرهنگی چنین الگویی را داشته باشد اگر قرار است به لحاظ فرهنگی در واقع حوزههای همکاری را تعریف بکند و این حوزهها سرایت     بکند و تبدیل به در واقع یک وضعیت نهایی در واقع تبدیل ظرفیتهای بالقوه به ظرفیتهای بالفعل فرهنگی بشود حتماً کشورهای جهان اسلام باید با همدیگر ملل اسلامی، کشورهای جهان اسلام حالا تعریفش چی است کاری به این ندارم الان و فرضم این است که میدانیم، حتماً نیاز به ارتباط دارند مهمترین مشکلی که الان وجود دارد عدم ارتباط است، آقای دکتر شیخ حسینی هم فرمودند، بحران ارتباط، بحران گفتوگو، در جهان اسلام گفتوگو نیست اگر قرار است به قطب تبدیل بشوند باید با هم ارتباط داشته باشند، این ارتباط در سطح دولتها که وجود ندارد یعنی خیلی مشکل است وقتی میآییم در سطح نهادهای مدنی میبینیم در جهان اسلام اصلاً نهادی مدنی وجود ندارند به دلیل سایهافکندن سیاست در کشورهای اسلامی امکان بروز و ظهور نهادهای مدنی وجود نداشته یا اگر هم وجود داشته در واقع جامعه مدنی بسیار ضعیفی است، اگر قرار است اینها با همدیگر شروع بکنند در واقع حوزههای همکاری را تعریف بکنند این سرایت بکند و احیاناً بعد برسد به مراحل بالاتر این نیاز دارد جامعه مدنی قوی داشته باشند و این جامعه مدنی شروع بکند به ارتباطگیری با همدیگر و از یک حوزه به حوزه دیگر سرایت پیدا بکند و حالا اینکه چه اتفاقی بیافتد نمیدانم، پس حتی برای اینکه این جامعه مدنی هم بتواند با همدیگر ارتباط داشته باشد باید یک حدی از بهبودی روابط در بین کشورهای اسلامی وجود داشته باشد، تا زمانی که این اتفاق نیافتد یعنی حدی از بهبودی وجود نداشته باشد و به دلیل غلبه سیاست در کشورهای اسلامی امکان اینکه اینها ارتباط بگیرند امکان اینکه به لحاظ فرهنگی ارتباطگیری بشود و این همکاری و ارتباط سرایت بکند به حوزههای بعدی من نمیگویم از چه حوزهای شروع بشود یعنی عامدانه نمیگویم از چه حوزهای شروع بشود، ببین دعوا کاملاً فرض نظری ماجراست و تا زمانی که این اتفاق نیافتد پس اینها نمیتوانند با همدیگر ارتباط بگیرند پس در جهان اسلام یک بحران ارتباط جدی وجود دارد اگر بخواهند ارتباط داشته باشند در سطح دولتها الان کاری نداریم در سطح جامعه و نهادهای مدنی به دلیل سایه-افکندن سیاست باز حدی از بهبود روابط در بین کشورهای اسلامی نیاز است حتماً نیاز است چون در واقع ما نمیتوانیم مانند کشورهای اروپایی بگوییم حوزههای اقتصادی وجود دارد خیلی سیاستمدارن کاری به آن ندارند آن حوزهها که سرریز کرد ممکن است به حوزههای سیاسی هم کشیده بشود. نکته بعدی که نکته مهمتری است برای اینکه جهان اسلام تبدیل به قطب بشود گفتم در مورد قطب فکر نمیکنم قطب یک کشور است و اینکه تبدیل به قطب بشود مهمترین مشکلی که به نظر میرسد وجود دارد روی کاغذ خلق پیام است، جهان اسلام اگر میخواهد به عنوان یک قطب تأثیرگذار باشد به آن معنایی که گفتم در شکلدهی قواعد، هنجارها و دستور کارهای بینالمللی باید پیام داشته باشد، جهان اسلام چه پیامی در واقع چه تلاشی کرده برای خلق پیام، یعنی الان من فکر نمیکنم خلق پیامی وجود دارد در فرمایشاتی که فرمودند گفتند که مثلاً یک دولتی بر اساس مؤلفههای اسلامی اصلاً دولت براساس مؤلفههای اسلامی یعنی چی؟ یعنی اگر الان شما از یک نفر شیعه بپرسید میگویند الگوی ما حکومت امام علی است که گفتند که خلال از پای یهودی اگر کنده شد در حکومت اسلامی مرد مسلمان دق بکند بر او هرجی نیست، خُب این را اگر شما عرضه بکنید به دنیا، الان به شما میگوید که ما بالاتر از این داریم میگوییم میگوییم انسان بیدین هم اگر به او ضربهای خورد باید از او حمایت بکنیم نه آن یهودی که چون اهل ذمه است و جزیه پرداخت میکند پس امنیتش بر ذمه دولت اسلامی است یک وقتی اینها را شما یعنی در زمانهای دارید زندگی میکنید که درواقع روند جهانی شدن چه به لحاظ فرهنگی، چه به لحاظ اقتصادی شما باید بگویید که در واقع چه پیامی خلق کردید که امروز میتوانید این ظرفیت را برای جهان اسلام قائل بشوید که جهان اسلام میتواند تبدیل به قطب فرهنگی بشود، وقتی که در واقع در عرصه ارتباط مشکل وجود دارد و در خلق پیام هم یعنی ارتباط در جهان اسلام و خلق پیام در جهان اسلام این مشکل وجود دارد من به نظرم قطب فرهنگی شدن به این معنایی که گفتم نیازمند مقدماتی است که باید اول به آنها توجه بشود
9219: عذرخواهی میکنم من فکر میکنم شما همان طور که فرمودید متوجه نشدید، بحث سر این است که کدام یکی از کشورهای اسلامی میتواند در میان کشورهای اسلامی تبدیل به قطب بشود، نه اینکه کشورهای اسلامی 
9233: بله من متوجه شدم، من گفتم که منتها قطب، من گفتم قطب
رهدار: نیازش را جهانی کرد و دولت را هم میگوید که ضرورتاً یک دولت نیست
9241: فقط یک دولت نیست، ضرورتاً یک دولت نیست در جهان اسلام، این چیزی بود که چون عنوان مبهم بود و من خیلی متوجه نشده بودم، من برداشتم تلقی خودم یعنی این عنوان را من ببینم به این ذهنم متبادل به این ماجرا میشود
رهدار: فرمایششان در جهان اسلام هم قابل تطبیق است یعنی ایشان ظاهراً میفرماید که در درون جهان اسلام هم لازم نیست که شما یک کشور خاص را، مثلاً فرض کنید به جای اینکه بگویید ایران، میگویید حوزه تمدنی ایرانی، آن وقت افغانستان را شامل میشود، چه میدانم تاجیکستان و فلان جا، خیلی خُب تلقی ما هم همین بوده لکن حالا قلمرو جهان اسلامی بود ولی خیلی احساس چیز نکردیم،
9325: یعنی شما به صورت مشخص دنبال این هستید که در جهان اسلام کدام کشور میتواند به عنوان قطب مطرح بشود و این هم کشور میبینید.
رهدار: حالا البته این بحث حضرتعالی یک گامی به لحاظ پرسش بحث ما را جلو برد من شخصاً توجهی به این نداشتم این مسأله را وقتی تقریر اولیه کردم، این کردم که پرسش را بردم روی یک کشور ولی حضرتعالی میفرمایید که نه ممکن است کشور نباشد اصلاً حوزه تمدنی باشد 
9351: مثلاً
رهدار: خُب این به این فکر نکرده بودم، ولی سؤال ما اول کاری که طرح کرده بودم این بود که آیا قابل تصور است که در آینده یک کشور اسلامی یک مکانتی پیدا بکند و یک وزنی پیدا بکند که نوع مناسبات مثلاً کشورهای اسلامی دیگر بر محور این تنظیم شود، ببین مثلاً شما الان کشورهای اروپایی که کشورهای مستقلیاند اما مثلاً فرض کنید در پروژه تحریمی که آمریکا دارد از ما میکند ولو تحریم خلاف برجامی هم باشد با اینکه تعهد دادند نمیآیند این یعنی اینکه دارند خودشان را با آن تنظیم میکنند، آیا قابل تصور است مثلاً فرض کنید یک کشوری اسلامی یک قدرتی پیدا بکند که کشورهای مستقل اسلامی دیگر اگر بخواهند کاری کنند خلاف این احساس کنند که هزینه دارد برای آنها و هزینه سنگین دارد و به نفع آنها باشد که دم این کشور را ببینند و یک جوری رضایت این را کسب کنند، پرسش این جوری در واقع طرح شده بود لذا گفتیم در واقع دنبال آن شاخصهها بگردیم مثلاً گفتیم شاخصههای غربی که آوردند مدل رفاه و دموکراسی و اینها شاخصههای درونیتری آوردند، مثلاً ببینید من یک پیشنهاد خود من واقعاً دوستان روی چیز بود روی همین کشورهای مدل عربستان، ترکیه و ایران بود همین سه تا بود یعنی کشور دیگری علیالقاعده اجالتاً در ذهن یعنی به نظر حقیر ظرفیت این سطح از پرسش و بحث را ندارد و در همینها باید به نظرم بحث میکردیم، یک سطح این بود که ما مصداقاً روی بعضی از کشورها برویم و از طریق وضع موجود کشورها یک شاخصههایی دربیاوریم و بعد حدس بزنیم که آقا این شاخصهها در آینده مثلاً فرض کنید میتواند مهم تلقی بشود، یک فرضش هم این محورهای مفهومی بود، محورهای مفهومی یعنی چی؟ مثلاً گفتم آقا من واقعاً پرسیدم گفتم بزرگوار آقای مؤمن که رفتند گفتم بگو مثلاً بعضیها بر این باور هستند که اصلاً شهرها در آینده محور به اصطلاح تحولات هستند نه کشورها و نه ملتها، گفتم آیا مثلاً فرض کنید پروژه خواهرخواندگی شهرها کمکی میکند به این؟ دوست داشتم دوستان یک تأملی بکنند روی این، واقعاً ببینید الان درست یا غلط بیش از ده سال است این پروژه دارد کلید میخورد و بدم هم نمیآید بشود مثلاً برای بعد از عید یک شب این پروژه را به بحث بگذاریم که یک مقدار از حوزه تخصصی ما هم خارج است و دوستان فرصت مطالعه بیشتری داشته باشند، یک شبی بحث این خواهرخواندگی شهرها را میگذاریم که ببینیم واقعاً بانیانشان چه کسانی بودند، چه اهدافی را نشانه رفتند، تا کنون چه نتایجی داشتند، من یکی دو تا پرونده در همین دیپلماتیک همشهری راجع به این قضیه خواندم نتایجش را قشنگ دیدم حالا چون برای شهرداری بوده شاید هم آن چیزهای مثبتش اشاره کرده اما دستاوردهایش دستاوردهای قابل تأملی است، این یک پدیده است در هر حال، یک اتفاقی است دارد میافتد
9720: یک نکتهای آقای دکتر من دارم حالا برمیگردد به جایی که خیلی سرمایهگذاری روی شهرها ممکن است نباشد یک تحلیلی هست در واقع همین شکلگیری داعش یک فهمی به این صورت است که یک پروژهای در واقع اخوان دارد دنبال میکند که حالا شما بگویید قطب فرهنگی، در واقع آمده در تونس قدرت را دست گرفته، بعد در مصر به قدرت رسیده، در اردن یک جایی که اکثریت به جامعه با اخوانیها هستند یعنی یک تکان بدی خیلی راحت اخوانیها میتوانند به قدرت برسند، در ترکیه هم در دست دارد، در واقع این زنجیره از تونس شروع میشود میآید مصر میآید ترکیه میخواهد برسد به اردن این سوریه واسطه است که این قطب اخوانی شکل بگیرد بعد ایران هم یک محوری دارد برای خودش دنبال میکند ایران است عراق خب بعد از 2005 که قانون اساسی تصویب شده بعد رسیده به سوریه بعد رسیده به جنوب لبنان حالا یک شورا هم در فلسطین در واقع زده حالا مثلاً شما جهاد بگویید این هم دوباره یک قطبی برای خودش تعریف کرده 
رهدار: یعنی تضاد هلال شیعی و هلال اخوانی؟
9835: بله یعنی این کجا به چالش رسیده حالا جالب است که اندیشه احیای خلافت القاعده این دیگر یک سازمان است این رقیب یک سازمان است این دولت پشتوانهاش نیست این دوتا یک دولت مرکزی دارد در واقع اندیشه احیا خلافت آمده همین پروژه را برای خودش تعریف کرده یعنی در عراق یک شبعه دارد القاعده از 2001 تا 2003 بعد شعبه که همین آقای بغدادی مسؤولش هست بعد در سوریه دارد که این کی بود که رئیس جبهه النصره است جولانی یکی هم در لبنان دارد ماجداً ماجد همین که سفارت ایران را منفجر کرد، بعد این پروژه هم دارد برای خودش یک خطی را دارد دنبال میکند یعنی هر کسی یک ادعایی بعد اینها در سوریه این سه تا به هم خورده، حالا برای چی سوریه مثلاً آتش گرفته؟ برای اینکه اخوانیها اگر سوریه را میگرفتند این قطب فرهنگی کامل میشد برایشان، ایران سوریه را حفظ میکند برای اینکه ارتباطش قطع میشود، دارد آن نخ تسبیحش قطع میشود و آن یعنی این هم کمک میکند این تحلیل به ما که خیلی به جای اینکه تمرکز را بگذاریم روی یک کشور به هر حال یک حوزه نفوذ ممکن است در مرکزیت یک جا باشد ولی می-شود کمک گرفت در واقع در راستای تعریف بحث آقای دکتر مؤمن، ولی با همه اینها من فکر میکنم که جهان اسلام اصلاً کشوری تعریف نمیشود، جغرافیایی تعریف نمیشود بلکه جهان اسلام جریانی تعریف میشود حالا اگر فرصت بود یک جلسه دیگر بحثم را ارائه میکنم که ما در جهان اسلام باید ببینیم کی هویت میدهد، جریانهایی هستند که هویت می-دهند شیعی نیست اصلاً آنجا گفتوگو دیگر مذهبی نیست، زبان وحدت و تقریب نیست، چون نوع مواجههشان با یک نوع پرسشهای خاصی است همه با هم ارتباط برقرار میکنند یعنی شما وقتی سلفیه را جریانی نگاه میکنی دیگر فرامذهبی است سلفیه شیعی هم داریم، یعنی آقای حالا بد میشود اشکال ندارد مثلاً شما در مثلاً برقعی، قلمداران همین طور میآیی جلو اینها خب اینها سلفی شیعی است چرا؟ چون یک جریان است یک فکر واحد است در کانتکس شیعی هم عرضه کند خروجیاش یک چیز است در زیدیه هم بروید 
رهدار: طرح راهبر جریان چی را آوردید؟ رویکرد مفهومی را 
10055: میخواهم بگویم آقای دکترکشوری نباید ببینیم جغرافیایی نبینیم جریانی ببینیم، اگر جریانی ببینیم اتفاقاً این خیلی کمک کشورها داخل این جا میشود، حزب داخلش جا میشود، آدم داخلش جا میشود، ممکن است یک کشوری ایدئولوژی سلفی را دنبال کند، ممکن است یک حزب باشد، ممکن است یک عالم باشد، ممکن است یک فرد تنها باشد، همه را در برمیگیرد چون جریانی داریم نگاه میکنیم هویتش را از این جریان دارد تغذیه میکند بعد فرامرزی است در جهان اسلام یعنی شما سلفی شیعی داری، سلفی سنی داری، سلفی زیدی هم داری، یعنی سلفیهای متسلف ابنالوزیر، شوکانی، ؟؟؟ این یک سلفی زیدی است مثلاً آنهایی را که مثال زدم سلفی شیعی است سلفی سنی هم داریم یعنی جریانی اگر نگاه کنیم جهان اسلام را برش بزنیم خیلی به بحث ما کمک میکند یعنی آنجا فهم از جهان اسلام مشخص است، فهم از اسلام مشخص است، بعد گفتوگو خیلی راحتتر است یعنی شما مثلاً بروی در جریان سلفی جریان اصلاحی یا نوگرا مثلاً تجددگرا بعد نوگرا را که بگیری دیگر مثلاً ما با شمال آفریقا و جریان مقاصدین خیلی راحت گفتوگو میکنیم اصلاً فهم ما از دین واحد است یا نگاه ما به آینده واحد است، نوع نگاه ما به غرب واحد است، بعد شما خیلی راحت میتوانی گفتوگو کنی اصلاً لازم نیست دولتی به مسأله نگاه کنی
صادقی: پس کلاً عوض میشود ظرفیتسنجی جریانهای جهان اسلام 
10220: بله یعنی آنجا باید بگی که جریان اسلام این جغرافیایی که آقای دکتر رهدار دارد ترسیم میکند این هویتش را از کجا میگیرد از چه جریانی میگیرد، کی هویتبخشی به این میکند که بهش میگوید که تو کی هستی، تو مسلمانی یعنی چی اسلام، این را اگر جریانی بهش نگاه کنید میشود به نظرم در سه کلان جریان نگاه کرد
صادقی: خروجیاش چه میشود؟
10239: بعد خروجیاش این میشود که زبان و گفتگو خیلی راحتتر فراهم میشود پروژههای شکسته خورده که تا به حال ما تجربه کردیم در این جریان خیلی راحتتر، شما وقتی که مثلاً در خط نوگرایی دارید حرکت میکنید یک نفر اینجا میگوید که من نمیدانم که امام خمینی موافقات را خوانده ولی خیلی اندیشهاش نزدیک به مقاصدی است چرا؟ چون در یک خط جریانی هستند اینها ممکن است هیچ وقت هم را نبینند، هیچ وقت هم را ندیده باشند ولی چون که پرسشهای واحد دارند، یک مبانی فکری پیشفرضهای واحدی دارند با هم اینها به هم وصل میشوند به خاطر همین اینها هر کجا به هم برسند زبان گفتگو بین اینها شکل میگیرد یک سلفی عربستانی بیاید با یک سلفی شیعه خیلی با هم زبان مشترک پیدا میکنند چون که اینها اصلاً یک فهم واحد دارند با آن سلفی زیدی، میخواهم بگویم اگر یک برش جریانی در جهان اسلام بزنیم همهی مزایای قبلی را دارد یعنی دولت را ممکن است زیرمجموعهاش باشد، حزب، فرد، یک عالم، یک فقیه ولی با نگاه مثلاً شما ببینید دولت، دولت ایران آقا خروجی بیرونی ایران در جهان اسلام ایدئولوژیک میفهمند، حامی شیعه میفهمند، شما نمیتوانید اصلاً گفتگو کنید اصلاً محال است خروجی بیرونی عربستان همین طوری است، خروجی بیرونی، جریانی بخواهید ببینید به نظرم کلاً اصلاً منطق و بحث و اینها متفاوت است
10348: پس کلاً بحث میشود علمی یعنی و هیچ بازتاب اینکه میگوییم ما یک خروجی داشته باشیم وقتی به کشور می-رسیم این بازتاب
رهدار: نه این طور نیست که آنجا بازتابم نداشته باشد ولی
10359: شما میگویید که جریان سلفی مثلاً ما این طرف جریان داریم این کشور این ایده سلفی را دارد دنبال میکند، این را ممکن است یک کشوری داشته باشد مثلاً نوگرایی مثلاً اخوان یک حزبی است که نوگرایی را دنبال میکند، ممکن است که ترکیه یک دولتی است که نوگرایی را دنبال میکند، ممکن است متفکری هم اینجا نشسته به این جریان دلبستگی دارد یعنی اگر ما 
10418: سطح خیلی بالا میآید
10420: نه یعنی خُب بُعدش که همزمان دارد چیز را میبیند میگویم که ممکن است شما بگویید که یک فرد هم باشد این متغیرش تا فرد هم هست
رهدار: نه اصلاً مسألهی دیگری است، پرسش دیگری است، ای بسا نمیدانم ای بسا نمیدانم باید تأمل بکنیم آیا پرسش مثلاً نظریهی قطب را میشود در محور جریانها دنبال کرد یا نه، شاید هم بشود، تقریباً با تقریری که آقای دکتر مقدم کردند امکان دارد هم بشود یعنی خیلی بُعد هم ندارد ولی حالا زاویهی تحلیلی است. آقا شما،
10453: بسم الله الرحمن الرحیم. عرض تشکر به خاطر تشکیل این جلسه و با اجازه از حضور دوستان حقیقتش من ناظر به همین عنوان عرضم به حضور شما در پیامک هم امده بود من بحثهایم را تقریباً ولو نه خیلی تخصصی دارم و نه مشاعرم خیلی قوی است با این حال به هر حال براساس همین واژه خود قطب فرهنگی من یکسری چیزهایی را به اصطلاح نوشتم قبلش یک چندتا نکته میگویم اینجا من خیلی خوشوقت و خوشحال هستم که توفیق حضور پیدا میکنم واقعاً استفاده میکنم اما تقریباً یک چندتا اتفاق به اصطلاح تکراری و شایع میافتد که من منفی نمیخواهم ارزیابیاش بکنم اما یک مقدار دارد تکراری میشود و این تکرارش هم شاید طبیعی باشد گمانم این است که اگر احیاناً با توجه به اینکه ما به یک خودآگاهی رسیدیم که خلاصه آقا به هر حال چون نوع دیدگاهها بین مثلاً خود آقای دکتر رهدار و کسانی که مثل ایشان یا شبیه ایشان فکر میکنند و کسانی که در مقابل ایشان هستند و به هر حال یک مقدار کلاسیکتر فکر میکنند مطابق با آن چیزی که در کتابهای علوم انسانی نوشته شده و خواندن دارند احیاناً بحث را دنبال میکنند هر دوی اینها خوب و مبارک است، خوبی جریان فکری و آن مشی آقای رهدار در بحثهای این تیپی این است که عرضم به حضور شما سطح پرواز خیلی خلی چیز میشود عرضم به حضور شما اوج میگیرد و این به اصطلاح ذهن را باز میکند و روح را یک تعالی می-بخشد و باعث میشود از داخلش نظریه در حد نظریه یا حتی نگوییم نظریه در حد فرضیه یک چیزهایی دربیاید این خیلی خیلی ذیقیمت است و اتفاقاً یک بخشی از خوبیها و امتیازات غرب در همین نوع فکرکردن است و لذا میتوانند دنیا را اداره بکنند و طرف را سر کار بگذارند ولو با یک حرفی که ممکن است خیلی مبانی هم نداشته باشد، به هر حال این ویژگی را دارند به عنوان یک ویژگی مثبت، این ویژگی مثبت غرب را من به گمانم توسط آقای رهدار و دوستان دیگری که تقریباً با ایشان موافقند دارد به عرصه عمل وارد میشود به این جلسات اما از آن طرف یک بخش به اصطلاح مثبت دیگری از این به اصطلاح سبک و سیاق غربیها را آن حوزه دانشی است که در حوزه علوم انسانی به هر حال آن کسانی که در رشتهها درس خواندند میآیند و به هر حال این دستهبندیها و نظریهپردازیها را مطابقت با واقعیتها و رئالیستی فکرکردنها و احیاناً پراکماتیسمی فکرکردنها و اینها را میآیند به قول معروف یک مقدار بر اساس آن چیزی که تئوریزه شده میآیند القا میکنند، من به نظرم بهصورت عرضم به حضور شما توافقشده چون این جلسات ادامه دارد یک به اصطلاح قراری بگذاریم که دیگر به هر حال یک چند قدم آقای دکتر بیایند جلو و یک چند قدم دوستانی که به هر حال در همان قالب فضای علوم انسانی فکر میکنند و فکر میکنم یک مقدار میتوانند جسورانهتر ورود کنند همه ما میدانیم واقعیتها خیلی خیلی اوضاع خراب است یعنی واقعاً یک سوریه خرابشده درب داغون توسط داعش دور از محضر وحشی به این وضعیت درآمده و حلب را شما دوباره میخواهید بسازید، چه میدانم حومه دمشق را میخواهید دوباره بسازید، وقتی به آن فکر میکنید واقعاً آدم به زانو درمیآید که این خرابهها چه جوری میخواهد دوباره قابل سکونت بشود، ما الان واقعیت نرم جهان اسلام یک چیزی شبیه به این است واقعاً شبیه به این است و بدتر از آن ولی به هر حال باید این کار ساخته بشود ما الان به عنوان همین به اصطلاح اگر نگاه ایدئولوژیک و بر اساس مبانی فکری به قول معروف یک بچه شیعه بخواهیم فکر بکنیم به هر حال رسالت ما در این عالم برای اینکه بخواهیم آن طرف کار به قول معروف سرمان بلند باشد و جوابی داشته باشیم گریزی از این نداریم که این مخروبهها را که واقعاً چیز هم است حداقل عملی میسر بدانیم و امیدوارانه به آن نگاه بکنیم قطعاً این یأس تئوریک و این یأس نظری حقیقتاً من گمانم این است که باید نکیر و منکر جواب بدهیم یعنی اصلاً در قاموس اهل بیت علیهم السلام و حضرات معصومین علیهم السلام در بدترین حالتها که باز ما داریم پادشاهی میکنیم به یک معنا در بعضی شرایط که ؟؟؟ 10925 که حضرات معصومین داشتند واقعاً ما داریم پادشاهی میکنیم، در این شرایط هیچ کدام از اینها به اصطلاح اصلاً مجاز نبودند که بخواهند این جوری که بعضی از ما فکر میکنیم فکر بکنند ولی ما الان یک جورهایی الحمدلله باز در این جمع نداریم یعنی جمعهای بیرون از اینجا خیلی عمق فاجعه از این بیشتر است طرف اصلاً هیچ در وهم و خیال در خواب صد ساله هم اگر برود به وهم و خیالش هم نمیآید که آره میشود یک قدمی برداشت میشود وضعی از اینکه هست بهتر کرد، میشود یک آجر از این قسمت به آن قسمت منتقل کرد، و من به نظرم میآید که اگر بخواهیم چیز بکنیم گاهی وقتها میبینم جمع تحلیل میرود و دو نوع تفکر در این جلسات به اصطلاح وقتی مقابل هم قرار میگیرند نه اینکه بد باشد الزاماً ولی میخواهم بگویم به آن اهدافی که به خاطرش این جلسه تشکیل میشود این عناوین تعریف میشود به این اهداف ما دیرتر میرسیم و اگر بعد از دو سه جلسه به این رسیدیم من فکر میکنم با یک خودآگاهی با دو سه قدم اصلاً به صورت پیشفرض که آقا من ناظر حالا مصداقاً خدمت آقای دکتر شیخ حسینی میگویم چون من به اصطلاح امیدوارم که هم من ظرفیت پذیرش احیاناً انتقاد را داشته باشم و هم مطمئنم آقای دکتر چون نگاه علمی دارند از این جهت و حرند از نظر علمی من دارم از این فرصت استفاده میکنم و از این فضیلت اخلاقی ایشان میگویم که شما الان از این به بعد با توجه به اینکه آقا مثلاً در جلسهای که آقای رهدار هست و جلسات اقتراحی است و بناست به قول معروف آجری از این طرف به آن طرف گذاشته شود از نظر نظری و تئوریک شما بگویید من بنای بر اینکه جملات سلبی در نود درصد گفتههای من قبل از ورود به جلسه ممکن است سلبی باشد من بهصورت خودآگاه بگویم که اصلاً قرار میگذارم که از این نود درصد استفاده نکنم و آن ده درصد اثباتی و ایجابی را بخواهم حرف بزنم و راجعش صحبت بکنم، این فراز آخر شما واقعاً یک درخششی بود که نشان میدهد طرف اگر بنا باشد اثباتی و ایجابی فکر بکند این واقعاً قدمهای بزرگی بود و هم دانشها و اندوختهها و آن به قول معروف نظم دانشی که ایشان الحمدلله بهرهمند هستند و دوستان دیگر اگر بنا باشد طرف ایجابی فکر بکند فوقالعاده میشود من اصلاً به عنوان یک غرر فرمایشاتی که در این جلسه اشاره کردم من الزاماً این بخش را نوشتم و استفاده کردم و هنوز جای تأمل دارد لذا این را به عنوان بهصورت خودآگاه قرار بر این بگذاریم که حتی-الامکان به اصطلاح سلبی کمتر چون در آن قالبها یعنی واقعاً من هنوز فکر میکنم که ما یک مقدار در اینکه چیز هستیم هم عقبیم که آقا این قدری که ما سلبی نگاه میکنیم آنها نسبت به ما آن قدر نگاه نمیکنند ظرفیت ما را بیشتر از آن ظرفیتی که خودمان باور داریم نسبت به خودمان پذیرفتند و نکته خیلی مهمی است و حداقل به اندازه یک چندمی که آنها باور دارند ولو به غلط ما خودمان را به نظرم قبول داشته باشیم این یک نکته کلی که البته چیز بود
رهدار: من یک ورودی بکنم ما یک جلسهای در تهران داشتیم تقریباً رمقهای آخرش را دارد میکشد البته تقریباً به هفتاد جلسه رسید از چند سال قبل راه افتاده بود حدود بیست و چند تا از اعضا هیأت علمی دانشگاههای مختلف تهران بودند و چند نفر قمی هم شرکت میکردند داخلش، این جلسه را که راه انداختیم خب نظر حقیر این بود که آقا جلسه موضوع نداشته باشد یا اگر داشته باشد رویکرد همین مدلی اقتراحی باشد، هر کسی در هر سطحی که بخواهد به اصطلاح ورود بکند ورود بکند آزاد باشد ال باشد، خب البته تا یک جایی هم واقعاً پایبند بودند دوستان و اتفاقاًَ این قدر آن جلسه نشاط داشت دوستان مثل تقریباً الحمدلله نشاط این جلسه هم بالاست، نشاط داشت نشاط داشت برای اینکه دوستان احساس میکردند که آنجا آزاد هستند واقعاً نقد بود مسألهای را نمیخواستند حل بکنند، درباره یک مسأله یا مسائلی میخواستند پرسش بکنند و افق باز بکنند صرفاً یک پرسشهایی بیاورند، از یک جاهایی بعد شاید مثلاً یک دو ماهی بود که به حقیر توفیق حضور نداشتم هی گزارشها میآمد و زنگ میزدم میگفتم آقا این خروج قانونی از موضوع جلسه است نظم ندهید به جلسه که این نظم اصلاً به ضرر تمام می شود، بگذارید واقعاً یک تراوشی این وسط بیاید تراوش است دیگر، در تراوش ممکن است یک جایی هم غلط از آب دربیاید، ممکن است تند هم یک جایی باشد یکی هم ممکن است قهر بکند، یکی هم ممکن است سلبی بیاید، یکی ایجابی بیاید، اما موضوعیت دارد که این تراوش باشد، موضوعیت دارد آن سقف آزادی کار، ببینید حاج آقا آقای دکتر جان من تجربه دارم جداً دارم میگویم شاید این سبک جلسات مثلاً دهمین سلسله جلساتی است که راه انداختم مثلاً در ده سال گذشته، از هر زمانی که جلسه سعی کرده که یک مشی به اصطلاح تعریفشده مشخصی بگیرد جدای از اینکه دیگر آن زایشهای علمی، آن تراوشهای علمی داخلش کم و کم و کمتر میشود بعد یک مدتی هم از بین میرود دلیلش هم این است که دیگر کسی استقبال نمیکند، دلیلش هم این است که همه بزرگواران و اساتید هستند از این جلسات اگر صرفاً علمی باشد هر روز دارند یعنی خیلی استقبالی نمیکنند، من به نظرم اتفاقاً ضمن اینکه تأیید میکنم این نکته آخر آقای دکتر شیخ حسینی را واقعاً یک زاویه تحلیل دیگری از جهان اسلام را باز کرد و واقعاً هم قابل ستودن هست من نکات جداً زیادی را در بحثهای سلبی که ایشان گفته نوشتم، نکاتی که قطعاً حتی اگر شما در یک جایی بروی و بحثتان را طرح بکنید ایجابی هم طرح بکنید و ناظر به آن نکات طرح نکنید جزو ضعفهای بحث است، یعنی حتی وقتی رویکرد ایجابی هست شما باید آن به اصطلاح اشکالاتی که ممکن است متوجه بشود نمیدانم ادبیاتی که ممکن است در گفتمان رقیب شما مثلاً وجود داشته باشد و ناظر به شما هست آنها واقعاً باید دیده بشود، من تقاضا دارم اجازه بدهید 
11611: حالا اینکه مصوبه نمیشود ما گفتیم دیگر، حداقل این به اصطلاح فرمایش شما عرض ما را هم نگیرد چون الان اگر بخواهد روی این چیز بشود الان روی این قاعده من هم حرف را نباید میزدم، لااقل لازمه حرف شما 
رهدار: خوب کردید حرف را زدید حاج آقا    
11633: ملتزم به قول معروف به اصلش اگر بخواهیم باشیم الان به هر حال باز هم گفتنی است پرتتر از این هم اگر میگفتم باز هم گفتنی بود خلاصه
رهدار: ولی آقای دکتر اصل قضیه را من
11647: من غصه میخورم آقای دکتر، الان من جداً دارم میگویم هر کی مثل من پرتتر باشد احساس میکنم مثلاً یک جورهایی من میگویم آقا اصلاً مگر غربیها لعنتیها چه کار میکنند اصلاً چه جوری سر کار میگذارند فقط طرف میپراند میگویم میپراند و بعد درمیآید، مخصوصاً در فضای مدرنیته آشناترید فقط صرف اینکه به یک معنا حالا نمیخواهم این را باز مطلق تقاضا دارم نسبیتش را در نظر بگیرید اینکه دارم میگویم میپراند با همین پراندن اگر احیاناً در فضای مدرن امروزی که حالا این بشر به قول معروف بخت برگشته معاصر که حالا بحران معنویت دارد، بحران هویت دارد، هزار تا کوفت و زهر مار دیگر دارد به قولی دامنگیرش هست اصلاً دنبال یک فضای تنفسی حالا مثلاً یک سبکهای هنر که الان رایج شده شما نگاه میکنید هیچ مفهومی از داخلش در نمیآید ولی یک عده را دارد ارضا میکند، یک سری چیزهایی که میگوییم با فطرتش جور در نمیآید الان دارد سمتش میرود، من دارم میگویم در این فضای ولوشو به قول معروف یک فضایی و یک فرصتی برای اینکه من اصلاً میگویم آقا میخواهید سلبی هم حرف بزنید من اصلاً با اینکه بخواهم ایجابی هم باشد الزاماً شاید چیز نباشد این جوری هم میتوانم باز یک فاز دیگری اضافه بکنم در همان فضای سلبی هم عرضم به حضور شما الزامی ندارد این قدر در چارچوب ما چیز بکنیم اتفاقاً به خاطر اینکه اقتراحیتر باشد هی خارج از چارچوب همان جنبههای سلبی را باز خارج از تئوریپردازیهایی که به اصطلاح ثبت شده در کتابها آمده ما بیاییم عرضم به حضور شما چی بکنیم، من عرض ناقصم این بود که 
11823: من یک دقیقه فرصت دارم از خودم دفاع کنم
11826: نه اصلاً این در مقام شما نیست دیدید دامن خودم را هم گرفت برگرداند به خودم
11831: به شما هیچ وقت برنمیگردد خیالتان راحت باشد. ببینید من دو سه تا نکته بگویم تجربه خودم را از این جلسات میگویم حالا شما تشخیص دادید من نیایم من با کمال میل استقبال میکنم. اولاً که من فکر میکنم که یکی از مهمترین حالا چون بحث باز شد مهمترین آسیب این جلسه بعضی مداخلاتی است که دوستان فکر میکنند اگر نظر متفاوت از خودشان ارائه شد ما باید حتماً ایشان را هدایت کنیم خب قطعاً ایشان هدایت نمیشود، این متوجه من چند بار شده و بعضی از دوستان شده، یکی از دوستان دلخور شد و دیگر هم نیامد همین طور مواجههای، این نکته اولم است، یعنی ببینید اینجا ما مثلاً چیز نیستیم که یک ایدئولوژی بپیچیم و فردا بفرستیم در جهان اسلام همه به آن عمل کنند، یعنی مبنایمان را مشخص کنیم که ما میخواهیم گفتوگوی علمی دوستانهای انجام بدهیم از نظرات هم استفاده کنیم ممکن است خروجیاش یک کس دیگر هم بهره ببرد این نکته اولم است، نکته دومم آسیب جلسه این است که یعنی من مواجه شدم با گزارههایی که مثلاً شما میبینی که صددرصد خلاف اتفاق افتاد، چند بار من خودم در جلسه بودم که مثلاً یکی از دوستان دو سه تا نکته گفته من گفتم هر سه تایش اشتباه است خب، مثلاً هر دوتایش اشتباه است یعنی بعضیهایش نشان میدهد که ممکن است که یکی حوزه مطالعاتیاش یک چیز دیگری باشد مثلاً الان اینجا یکی در مورد فلسفه صحبت کند من فکر نکنم اصلاً بتوانم حرف بزنم خب الان چون من ورودی ندارم نباید حرف بزنم، ولی من فکر میکنم این جلسه جا برای حرفزدنی فردی مثل من که ده سال است در این زمینه کار میکند و اگر فکر میکند که شما فکر میکنید که یک آجر بگذارید اگر من با عقل ناقص خودم فکر میکنم این آجر اشتباه دارد میگذارد هیچ وقت اهل بیت نگفتند آجرها را اشتباه بگذار 
12029: آنها که پیشفرض است در آن که اصلاً بحثی نیست، پیشفرضها را که منکر نیستیم
12033: یعنی میخواهم بگویم کل ایده من از اول جلسات این بوده که ما روی یک امر واقعی بر اساس مقوله خودمان صحبت کنیم ولی اول واقعیاش کنیم یعنی اهل بیت همین جوری که فلهای کار نمیکردند، میدان واقعش را میدیده بعد مصلحت بعد تقیه و به خاطر اینکه میدان واقعه را دیدند شکل گرفته، این نکته دومم است، نکتهای که من فکر نمیکنم من با آقای رهدار در دو جبهه هستیم، یکی از کسانی که زبان من را میداند آقای دکتر رهدار است مثلاً میشود زبان گفتوگو را شکل بده و همین چند تا نکته را گفتم
12115: خب اینکه من ؟؟؟ از حمایت شما بگویم بهتر از خود شما حاضرم از خود شما تعریف کنم، پشت سرتان هم ن زیادی ؟؟؟ کردم آقای دکتر آره
رهدار: مفروض است آقای دکتر، مفروض است یعنی دوستان همه به همه ارادت دارند واقع قضیه
12137: نه آنکه به قول معروف چیز است حالا اگر خواستید آقای دکتر هاشمینسب احیاناً اتفاقاً همین امروز حالا دوستان حیرت کرده بودند چرا از فلانی داری حمایت میکنی، یعنی یک وقتی تا قبل از این یعنی چند هفتهای سر همکاری با مجموعه آن طرف من اصلاً بعضیها میگفتند چه جوری چی میشه؟ حالا الان میگم یک مجال و فرصتی پیش آمد به صورت کلی باز از همان باب اقتراح از به اصطلاح از زاویه روشی من به ذهنم رسید حالا اگر احیاناً باز ممکن است حالا تعریضی چیزی داشته باشد یعنی کاملاً آزادانه
رهدار: خب از این فضا بیاییم بیرون دوستان، آقای دکتر کریمی شما اگر فرمایشی، آقای رابطی عزیز، عذرخواهی میکنم بفرمایید
12241: ناظر به همین بحث عرضم به حضور شما بحث قطب فرهنگی با همان برداشتی که من کردم به نظرم میآید هر جریانی که حداقل من دو سه تا مؤلفه را به اصطلاح اسم میبرم قطعاً در این بین مواردی که عرض میکنم محدود نمیشود، هر جریانی به خصوص به طور خاص فرهنگی که بتواند امید بتواند، بتواند معنویت بیاورد، بتواند یک سری نیازهای عرضم به حضور شما غیرمادی را حالا در همین فضاهای مثل امید و معنویت و چیزهای شبیه به این اگر بتواند تأمین بکند قطعاً همان جریان فرهنگی میتواند به اصطلاح حاکمیت پیدا بکند ولو به صورت نسبی و هر چه قدر این امید واقعیتر باشد این معنویت معنویت سالمتری باشد این نسبیت تقویت میشود و ممکن است به اطلاق برسد که ما بر اساس این چیزی که در آموزههای اسلامی داریم گمانمان این است که این نسبیت به مرور بسته به آن حدی که احیاناً به عنوان یک مکلف وظایفشان را عمل بکنند این نسبیت به اطلاق میرسد و برای کسانی که اهل پذیرش حق باشند این اتفاق میافتد و مثلاً این امید مسیرشان و معنویت و روزیشان میشود و بعد هویتشان بر آن اساس شکل میگیرد، من گمانم این است که چه به صورت نرمافزاری و چه به صورت سختافزاری در جهان اسلام لازم است بفرمایید شما که تقریباً محدودش کردید به صورت کشوری و حالا باز سه تا کشور را برجسته کردید ترکیه، عربستان و ایران آقای دکتر مقدم به اصطلاح به صورت منطقهای اشاره کردند و آقای شیخ حسینی در آن قسمتی که فوقالعاده ظاهر شدند و این فرمایش اخیرشان را داشتند قبل از این اخیر، اخیر قبلی-شان، آره آن بحث جریانیشان، من به ذهنم میرسد که کلاً جهان اسلام با یک شدت وضعفی این طیفش را من در نظر می-گیرم که شاید الان بر اساس آن چیزی که دارم عرض میکنم گمانم این است که اگر ما همان جوری که بحث از پول واحد اسلامی شد یا بحث از تشکیل ارتش واحد اسلامی شد من به نظرم گمانم این است که این ظرفیت وجود دارد که جبهه واحد فرهنگی جهان اسلام تشکیل بشود و این جبهه واحد فرهنگی جهان اسلام ظرفیت تقابل با جبهه فرهنگی به اصطلاح عالم غرب را دارد و این نه ناظر به کشور خاصی و منطقه خاصی و ناظر به جریان خاصی است و چیزی فراتر این است و می-تواند به یک نحوی کوچکترین ظرفیت ضعیفترین کشورهای اسلامی که احیاناً به اصطلاح بسیار بو و رنگ فرهنگ را داشته باشد این میتواند حداقل اگر نتواند بینالملل و منطقهای یا ملی بروز و ظهور داشته باشد فقط یک انسجام نسبی فرهنگی پیدا بکند مثلاً فرض بفرمایید در یک کشور کوچکی یک بخشی از آن مجموعه را بتواند به اصطلاح دغدغههای فرهنگیاش را نیازهای فرهنگی مسلمانان آن منطقه را تأمین بکند همین اندازه که این یک فرصت و ظرفیتی را فراهم بکند برای مقابله با جبهه فرهنگی غرب، این به گمانم هر حدی با یک تناسبی از کوچکترین شهر و قریه عرضم به حضورتان حتی از شهر هم میتوانیم این را سطحش را عرضم به حضور شما ریزتر و خردتر ببینیم و ظرفیتش را عینیتر و عملیتر چون نسبت به ادارهاش راحتتر میشود این را اگر بتوانیم ما از کوچکترین واحد فرهنگی جهان اسلام به معنای عامش یعنی اصلاً این باز شامل فقط کشورهای اسلامی و به معنایی که سازمان ملل آن را به عنوان یک کشور اسلامی به حساب بیاورد یا نه هم نه، حتی روسیهای که ممکن است مسلمانان دارند زندگی میکنند، هندی که به ترتیب بیا یا هر کشور دیگری، اینها اگر ظرفیتهای به اصطلاح فرهنگی خودشان را در هر سطح و واحدی که هستند به اصطلاح به فعلیت دربیاورند و اگر بناست مدیریت کلان بشود این کشورهایی که مثال زدید هر کسی بتواند بیشتر این واحدهای فرهنگی خرد را به خودآگاهی برساند به نیت مواجهه با فرهنگ غالب غرب، من به نظرم به مرور این واحدهای جز فرهنگی میتوانند تبدیل بشوند به ارتشهای فرهنگی جهان اسلام که در واقع این را شما حسنش اگر بخواهیم مزیتش را بگوییم تمام ظرفیتهای جهان اسلام برای تبدیلشدن به یک جبهه فرهنگی واحد و در نهایت قطب فرهنگی این جوری تعریف میشود هر کشوری که حالا آن فرمایشی که آقای دکتر مقدم داشتند، قطب فرهنگی بر اساس منطقهای و بر اساس عرضم به حضور شما اگر بخواهیم حوزههای مختلف را در نظر بگیریم هر کشوری که بتواند که به نظرم جمهوری اسلامی ایران یا احیاناً همین عربستان و ترکیه این ظرفیت را داشته باشند در شمال آفریقا به طور خاص بتوانند این واحدهای خرد فرهنگی این به اصطلاح پیاده نظام فرهنگی جهان اسلام را در مناطق مختلف بتوانند سازماندهی بکنند بتوانند طرح و برنامه بدهند، بتوانند هویت ببخشند، بتوانند به خودآگاهی برسانند من به نظرم در نهایت اینها توفیق مقابله با جبههی فرهنگی غرب را خواهند داشت، من اگر بخواهم به صورت عینیتر مثال بزنم شما خُب این یعنی خبط و خطا در آن صورت میگیرد مثلاً الان شما مالزی را در نظر بگیرید این الان مثلاً آمده یک کشور یکسری طرحهای فرهنگی را دارد اجرا میکند نمیدانم پوستوجایا را شما تشریف بردید یا نه، پوستوجایا را تا یک حدی سبقهی نزدیک خود کوالالامپور است و این در واقع پایتخت یک طورهایی اداری سیاسی به اصطلاح مالزی به حساب میآید، این آمده مثلاً به عنوان یک فعالیت فرهنگی چه کار کرده؟ آمده تمام نمادهای فرهنگی معماری جهان را از غربی و حالا اسلامیاش یکیاش مثلاً پل سانفرانسیسکو است یکیاش هم پل مثلاً خواجو است اینها را آمده یک ملقمه و معجونی درست کرده و این را به عنوان خیلی هم توریستها علاقه دارند یعنی یکی از مقصدهای توریستی به اصطلاح غربیها و مسلمانها که میروند آنجا همین شهر پوتوجایا است که فوقالعاده هم زیباست فوقالعاده زیبا و دیدنی است، اما به هیچ وجه وقتی میروید آنجا احساس نمیکنید که دارید یک اثر یا به قول معروف مکان اسلامی را به آن معنا که انتظار هست دارید میبینید، اگر احیاناً بشود به یک نحوی البته این مورد را در ایران هم داریم، مثلاً الان همین دانشگاه باقرالعلوم با این معماری عجیب و غریبش اسمش با مسمایش را بخواهید مقایسه بکنید واقعاً من حیرت میکنم این معماری را یعنی نمیدانم معماری دوران چی حساب میشود یک سازه به قول معروف بتنی و آن نمای زمخت و خشنی که دارد با آن عنوان بزرگ نوشته دانشگاه باقرالعلوم بعد چه کسانی هستند دانشجوها و اساتیدش کسانی هستند که طلبه هستند و حالا آقای رهدار مثلاً یکیاش است بعد آنجا مثلاً فرض کنید این را ما داریم میخواهیم جلسات فرهنگی بشود، این تضادها و تناقضها با این نیت که ظرفیتهای فرهنگی یعنی شما حسنش این میشود که این به اصطلاح تناقضهای خیلی بین و بارز فرهنگی را که من هم که چیزی نمیفهمم این را متوجه میشوم این را اگر ما بتوانیم با این نیت که ظرفیت-ها بالفعل دربیاید و البته کلی چیزهای دیگر که نوشتم و خیلی نمیخواهم چیز بکنم را اگر بخواهم ممکن است بیربط هم باشد و مثل دوستان نظم منطقی و علمی خوبی نداشته باشد به نظرم میرسد که با هدف عرضم به حضور شما اینکه این یک وسعتی داشته باشد و در عین حال عمق خودش را هم دارد عمقش چطوری است؟ به خاطر اینکه شما وقتی میروید مثلاً این زاویا، تکیهها، جمعخانهها، یا مثلاً این حسینیهها، خانقاههایی که الان احیاناً صوفیها چیز میکنند این فوقالعاده در رگ و پوست مردم آن منطقه نفوذ کرده یعنی کاملاً عمقی و نهادینه شده تثبیت شده، این هم عمقش قابل اعتناست و میشود رویش برنامه ریخت و هم وسعتش به اندازه کافی این قدری هست که شما بتوانید مجموع اینها را به صورت هدفمند بیایید با نیت تشکیل جبههی فرهنگی جهان اسلام بیایید چی بکنید در برابر جبهه فرهنگی غرب عرضم به حضور شما سازماندهی-اش بکنید و قرار بدهید و از این جهت باز فضای گفتگو هم باز به یک نحوی فراهم میشود و گمانم این است که قابل چیز است، قابل یک طرح نیمچه منطقی و نیمچه عملی شاید بشود به آن فکر کرد، خیلی عذرخواهی میکنم.
رهدار: آقا خیلی ممنون، دوستان کسی فرمایشی دارد، آقای اللهخواه شما، خُب خیلی ممنون و تشکر دوستان احتمالاً ما یک جلسه دیگر هم این طرف سال احتمالاً داشته باشیم تقاضا داریم منت بگذارند تشریف بیاورند دوستان ما فرصت بهره داشته باشیم دوتا موضوعی که فکر میکنم از جنس موضوعات قبلی نیست یک مقداری لازم است دوستان تأملی پیشینی داشته باشند حتی مطالعهای داشته باشند یکی بحث این ظرفیتهای انرژی، تبادل انرژی است مشخصاً مسألهای مثل بحران آب در آیندهی به اصطلاح جهان اسلام یکی این هست دوستان کار را در خود کشور ما هم از یک طیفی نظریه راجع به خود همین مسألهی بحران آب اخیراً هم داغ شده در همین یک ماه اخیر دارند میآورند دیده بشود، موضوعی است که احتمالاً برای بعد از عید بگذاریم تا دوستان در ذهنشان باشد، حساس باشند مقالهای، خبری، چیزی اگر باشد تحلیلی، جایی ثبت بشود که ما استفاده بکنیم یکی هم حالا این مسألهی خواهرخواندگی شهرها را دوستان من خودم هم کار میکنم دوستان هم اگر باز فرصتی کردند
13242: پایتخت فرهنگی هم همیشه معرفی میکنند
رهدار: پایتخت فرهنگی را از دل خواهرخواندگی شهرها در میآورند یا مستقل است؟ بله یک چیزی هم هست دوستان دوباره الان ما داریم بیشتر سلسله نشستهای ایران و جهان عرب را داریم میبریم جلو هم در موضوعات دوستان به ما کمک بکنند یک بحثی را ما در جلسات پارسال مطرح کردیم که برگزار بشود و برگزار نشد مسأله نظریهی بازیها بود در حوزه اقتصاد که این یک پیامدهایی دارد دوباره تخصصی است منعی هم ندارد چندتا از اساتید را هم میشود دعوت کرد و بیاوریم، برداشت من این است که این نظریه نظریهای است که اگر دوستان با آن به اصطلاح ارتباط بگیرند اگر چه در اقتصاد مطرح شده ولی در حوزههای مختلف حتی فرهنگی قابلیت چیز دارد یک چیزی مثل مثلاً فرض کنید این منطقه فازی بود که زمانی که طرح میشد اوایلی که طرح شد در یک حوزه خاصی فکر میکردیم دستاوردهایی دارد بعداً واقعاً در حوزههای مختلف نمیدانم فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، دینی، معرفتی و اینها نمیدانم پیامدهای خودش را به جا گذاشت، این نظریهی بازیها هم دوباره از آن چیزهایی هست که البته خارج از حوزه بحثهای ایران و جهان اسلام است احتمالاً ما این را بعد از این سلسله نشستها برگزار خواهیم کرد، در ذهن دوستان باشد که احیاناً خُب طبعاً یک مطالعهای میخواهد اساتید بزرگوار ممکن است سر کلاس درسشان یک دانشجویی اصلاً به عنوان یک موضوع تحقیق این را بسپارند مثلاً متنی جمعآوری بشود ببینند مطالعه بشود ما هم استفاده بکنیم ممنون میشوم، خیلی ممنون از بزرگواران دوستان این نکته که برای حوزه ایران و جهان عرب به ما موضوعات پیشنهاد بشود و داده بشود جداً دچار چیز آن آقا میگفت دچار یبوس فکری شدیم اگر دوستان کمک کنند ما خیلی ممنون میشویم صلوات عنایت بفرمایید.
ـ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
 
 
امتیاز دهی
 
 

خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)


مجری سایت : شرکت سیگما