چشم انداز تصوف
با همکاری موسسه فتوح اندیشه پردیس حکمت نشست چشم‌انداز تصوف سیاسی در ایران و جهان عرب رهدار: یک صلوات عنایت بفرمایید
ـ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
رهدار: بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم و رحمة الله. عرض تشکر از حضور همهی عزیزان من یک تقریر کوتاهی از این موضوع و نسبتش با بحث ایران و جهان عرب عرض میکنم و از محضر بزرگواران استفاده میکنیم. برداشت حقیر این است دوستان که تصوف یک جریان اسلامی است که البته در بستر تاریخی خودش مشاهد و ورودیهای برون اسلامی هم پیدا کرده اما خاستگاهش یک قرائت خاصی از نصوص دینی است و خود نصوص هم ظرفیت و استعداد این قرائت را داشته معتقد هستم که این جریان به لحاظ در فرمت جریانی خودش از قرن دو به این سمت ظهور تاریخی پیدا کرده و یک جریان سنی هم هست خاستگاه اجتماعیاش هم اعتراض به اشرافیت و دنیازدگی است، جریان حاکمیت وقت بوده است معتقد هستم به چند علت حاکمیت وقت از جریان تصوف سنی حمایت کرده یکی به دلیل اینکه این جریان یک جریان بیخطری بوده یک مخالفین بیخطر هستند اما خُب طبعاً هر حکومتی از مخالف بیخطرش لااقل مخالفت نمیکند با او اگر حمایت هم نکند مخالفت هم نمیکند یکی اینکه به نظرم یک پیام ضمنی ار حکومت با این عدم مخالفت با این جریان دارد به جامعه سیگنال میدهد و آن این است که شما اگر هم بخواهید با ما مخالف باشید ضرورتی ندارد که بروید در خط جعفر بن محمد(ع) که من هم منه حکومت هم حساس بشوم و بیایم با شما درگیر بشوم میتوانید یک مخالفی باشید یعنی در واقع یک شاخهی سومی را دارید انگار ایجاد میکنید و عرض کردم ویژگیاش هم این است که بیخطر است اما به نظرم مهم-ترین دلیلی که حکومت آمده استفاده کرده از جریان تصوف جبران خلأ معنویت در جبهه خودش بوده واقع قضیه این است که ما در گزاره اول اسلام با هر قرائتی که بخواهد تفصیل بشود اسلام را نمیتوانیم طوری قرائت بکنیم که معنویت و باطنی-گرایی مثلاً فرض کنید جزو اوصافش نباشد و در دایرهاش نباشد این گزاره اول، گزاره دوم اینکه هر چند هم اراده کنیم که اهلبیت(ع) تحریف کنیم و حتی با مزینترین نگاه به اهلبیت(ع) باز هم چگالی معنویت در خط اهلبیت(ع) سنگین است و در تنگترین قرائت باز هم اهلبیت(ع) از حیث معنویت در اولویت هستند، گزاره سوم با موثقترین نگاه از خط خلفا با موثقترین قرائت از خط خلفا، خط خلفا در حضیض است به لحاظ معنویت در حضیض است و دنیازدگیشان، اشراف-زدگیشان شاید بگوییم کثافتکاریهای اخلاقیشان و اینها جایی برای معنویت در آنها نمیگذارد این سه تا گزاره را کنار هم شما قرار بدهید متوجه میشوید که از حیث بار معنوی خط خلفا به رقم حاکمیت داشتن اصلاً قابل مقایسه با خط اهلبیت(ع) نیست ظهور جریان تصوف در تاریخ اسلام میتوانست در یک سطح درگیری کلانتر جریان تصوف معترض به خلفا را در کنار خلفا قرار بدهد در دو جبههی، جبههی تسنن و جبههی مثلاً جبهه خلفا و جبهه اهلبیت(ع) درست مثل مثلاً فرض کنید نسبت ما و اهل سنت در اروپا و آمریکا یعنی ما در دایره جهان اسلام حتی وقتی افراطی میشویم و در مقابل هم قرار میگیریم در اروپا مشکلی با حتی جریانهای افراطی اهلسنت نداریم، یعنی در مساجد مثلاً افراطیهای اهل سنت هم میتوانیم برویم با سلوک شیعی مثلاً فرض کنید عبادت بکنیم، چرا؟ چون آنجا اصلاً مقیاس درگیری مقیاس درگیری شیعه و سنی نیست، مقیاس مواجهه اسلام و غیراسلام است خلفا آمدند سطح درگیری را بالا آوردن گفتند مکتب خلفا و مکتب اهلبیت و در مکتب خلفا حتی جریان صوفی معترض هم در کنار خلفا بود و الان دارند بارکشی میکنند میگویند آقا مثلاً شما چی دارید؟ مثلاً معنویت دارید خُب ما هم داریم، لکن دیگه مصداق معنویت اینجا قرار نیست مثلاً فلان خلیفه عباسی باشد نمیدانم همین خلفای اینها میشود ما در پژوهشی که چند سال قبل انجام دادیم دوستان به این نتیجه رسیدیم که تعداد کراماتی که برای یک نفر یعنی برای ابوالحسن خراقانی در تاریخ ثبت شده چند دهه برابر کرامات کل اهلبیت ماست، چند ده برابر کرامات ثبت شده از کل اهلبیت ماست، یعنی کرامت تراشی کردند البته معنی این قضیه این نیست که این آدمها یعنی امثال ابوالحسن به واقع کرامت نداشته باشند نه این آدمهای بدی نبودند، آدمهای اهل معنویت و اینها بودند، این در خاستگاه است که دارم عرض میکنم، یعنی قرن دو و سه و اینها در ادامه برداشت ما این هست که جریان تصوفی که، جریان تصوفی که داعیهی قدرت نداشت داعیهی سیاست نداشت، داعیهی مثلاً فرض کنید حزب و حزب بازی نداشت به دلیل محبوبیت اجتماعی که کسب کرده بود و به دلیل همراهی که حکومت با اینها کرده بود یک اجتماعی دور اینها جمع شدند، مردمی دور اینها جمع شدند نفس وجود این مردم در دور تصوف کم کم آنها را به اصطلاح هوس قدرت را در آنها زنده کرد یعنی وقتی وارد قرن چهار میشوند اتفاقاً دیگه داعیهی قدرت دارند، لذا اینجا طبقات صوفیه دارد شکل میگیرد، کتابهای طبقات صوفیه دارد نوشته میشود طرائف صوفیه دارد شکل میگیرد و در این طریقتها نمادها، مسلک و منصب-ها دارد ظهور پیدا میکند و وقتی دارد این مناسک و مسالک ظهور پیدا میکند مجبور هستند که دیگه از سطح مابه الاشتراکشان به سطح ما به الامتیازشان حرکت بکنند یعنی هر کدام از اینها مجبور شدند که برای خودشان مثلاً منسک خاص خودشان را رونمایی بکنند تبار برای خودشان درست بکنند، و در آن شعارهایی که پیدا کردند ماهیت شعارهایی که صوفیه در قرون اولیه برای خودش دست و پا کرده بود از جنسی بود که آن دز بالای این شعارها را در کل مکتب خلفا نمی-شد پیدا بکنید مثلاً فرض کنید طرف شعار جود را مثلاً فرض کنید علم کرده، شعار مثلاً فرض کنید که پاکدامنی را علم کرده، شعار فتوت را مثلاً، جوانمردی را علم کرده، خُب این اگر میخواست برای خودش تباری در صدر اسلام پیدا بکند این واژگان واژگانی نبود که شما در مکتب خلفا آن هم مدل غنی یافتهاش را پیدا بکنید هر چی هم نمونهی برجستهای از اینها در خط خلفا پیدا میکردید در برابر متناظرش در خط اهلبیت(ع) به غایت کم بود، به غایت کم بود، لذا مجبور شدند در مقام تبارسازی برای خودشان خودشان را وصل کنند به اهلبیت(ع) عمدتاً حضرت علی(ع)، امام سجاد(ع)، امام رضا(ع)، امام هفتم(ع)، و خُب البته تک و توک خیلی کم خیلی کم هم به بعضی از بزرگان مثلاً اهل سنت از جمله خلیفه اول منتصب کردند خودشان را این انتصاب تاریخی به اهلبیت(ع) به ضمیمه یک اتفاق تاریخی اجتماعی دیگه فرصت را برای شیعه درست کرد، آن اتفاق تاریخی اجتماعی این بود که از یک جایی به بعد به ویژه در مناطقی که خفقان سیاسی حاکم بود شیعه شیعه بدش نیامد که به لحاظ تاریخی بلغزد در دالان تصوف سنی، چون یک جایی بود که اولاً خلفا در اینجا حساسیت نداشتند و گیر نمیدادند و ثانیاً جنس عرفان شبیه به فقه نبود که زود لو برود، شما از فقیه بپرسید که من تکتف داشته باشم یا نه، هر فتوایی بدهد میفهمید که شیعه است یا سنی، بگوید مهر بگذارم یا نه، هر فتوایی بدهد میفهمید که شیعه است یا سنی، اما در عرفان این زود لو نمیرود، میگویید آقا من قلبم تیره است من را هدایت کن، میگوید صد بار برو روزی ذکر لا اله الا الله بگو، نمی فهمید شیعه است یا سنی است لذا در تاریخ ما زیاد داریم شیعیانی که مرادهای سنی داشتند و برعکس، و توانستن تعامل بکنند با همدیگر، ورود شیعه به ویژه در دورههای خفقان سیاسی به دالان تصوف دوباره این فرصت را فرصت یک آمیختگی را داد به آدمهایی که اولاً حسب فرض قرار بود اهل قدرت و سیاست منفی خلفا نباشند و به دلایل شعارهایی هم که اعلام کرده بودند قرار نبود منسک و منصب اهلبیتی(ع) را داشته باشند حالا شیعه هم با اینها درآمیخته گمان من این است که تصرف شیعه در تصوف سنی به لحاظ تاریخی و به لحاظ روش عکس تصرف اسلامی در فلسفه یونانی است فلسفه یونان وقتی وارد عالم اسلامی شد حکمای اسلامی ابتدا در جوهر فلسفه یونانی تصرف کردند و بعد در ادامه تاریخ شاخ و برگش اسلامی شد یعنی در خود پرسش از وجود و پاسخ به پرسش از وجود تصرف کردند و بعد هم شاخ و برگ را در ادامه کردند اسلامی در تصوف این مدلی نیست، تصوف را اگر ما یک جوهر و هستهای برایش سراغ بگیریم که میشود عرفان نظری بیرونیترین لایههایش که لایهی اجتماعی میشود لایهی فتاوا و اینها میشود ما از لایه فتاوا تصرف را شروع کردیم تصرف را در عمل تمسک عملی به عرض کنم شعارهای اهلبیت و به مسلک اهلبیت در لایهی بیرونیاش داشتن در طی یک قرونی آمدند جلو به حقیر به باور حقیر در قرن هشت، یعنی در قرن نه در مصداق مثلاً سید حیدر آملی ما رسیدیم به هستهی تصوف یعنی در هستهی تصوف سنی تصرف کردیم البته روی دوش میراث خود تصوف سنی یعنی سید حیدر آملی روی میراث ابن عربی دارد مثلاً فرض کنید ظهور شیعی پیدا میکند و اینها یک تعامل تنگاتنگی از یک جایی به بعد بین شیعه و تصوف سنی صورت گرفته این ماجرا به نظر من ورود شیعه در دالان تصوف سنی در قرن چهار و این تعاملات و تصرفات ضمنی در این دالان صورت گرفته تا در نیمه قرن هفت و با ظهور در واقع مغولها و سقوط عباسیه و صدارت عظمایی عملی خواجه نصیر یک اتفاق دیگری افتاد، اتفاق اینجاست یعنی به لحاظ تاریخی تصوف سنی که البته نسبت پیدا کرده با اهل بیت ما از طرفی و نسبت پیدا کرده با شیعه خزیده در دالان این تصوف به لحاظ تاریخی این تصوف در اوج قدرت اجتماعیاش است یعنی پایگاه اجتماعی دارد یک صوف از یک شهر به شهری دیگری دارد حرکت میکند چند هزار آدم نمیدانم میآیند به استقبالش و باهاش بیعت میکنند نمیدانم چی چی میکنند، پایگاه اجتماعیاش در اوج است و شیعه مالیده هم شده در اصطلاحاً، درست در این وضعیت قدرت سیاسی هم افتاده در اختیار شیعیان، آن هم در اختیار کسی از شیعیان که عقل و تدبیر حکمت عملی دارد یعنی خواجه نصیر است، قدرت تشکیلات دارد، فهم تصرف دارد و به نظرم پیوند این پایگاه اجتماعی تصوف با این پایگاه در واقع سیاسی شیعه در نیمه قرن هفت یک نوع تعامل و درهمرفتگی شدیدتری بین شیعه و تصوف ایجاد کرد به گونهای که در فاصله مثلاً سقوط عباسی در 656 تا روی کارآمدن مثلاً فرض کنید صفویه در قرن 10، ده دوازه نهضت حداقل در ایران دارد صورت میگیرد که قالب این نهضتها تصوف سنی است و محتوایاش شیعی است، محتوایش شیعی است، ما دیگر از نیمه قرن هفت به بعد بزرگان صوفی زیادی داریم که به لحاظ فقهی شافعیاند مدل خود شیخ صفیالدین اردبیلی و به لحاظ کلامی و به لحاظ الهیاتی اثنی عشریاند، این امتداد پیدا کرده حتی در مدل سربهداران یعنی هم شیخ حسن جوری و هم شیخ خلیفه دو مؤسس و دو فقیه به اصطلاح آغازین سربهدار هر دوتای اینها دارای همین وصف هستند یعنی به لحاظ فقهی شافعیاند و به لحاظ کلامی اثنی عشریاند، اما همین صوفی وقتی رسیده به قرن ده دیگر نه دیگر فقهاً و کلاماً شده اثنی عشری، در این تقریر خیلی فشردهای که بنده کردم به اجمال در واقع دیدگاه خودم را عرض کردم که چگونه صوفی سنی مبتنی بر فقهالخلافه در وجه جریانی خودش در قرن دو وقتی رسیده در قرن ده مبتنی بر فقهالامامه شده، چگونه صوفی تسبیح به دست خانقاهنشین در قرن مثلاً چهار وقتی رسیده در قرن ده صوفی شمشیر بهدست کاخنشین شده اینها تحولات تاریخی است که پیدا کرده است یعنی تسبیح شده شمشیر، خانقاه شده کاخ، عرض کنم که فقهالخلافه شده فقهالامامه، این وارد قرن ده وقتی شدیم فضا متفاوت شده دیگر، صوفیانی که مرشد هستند و حاکم دارند دستور میدهند که خانقاهها را خراب بکنید و به جای آن مسجد و حوزه علمیه بسازید، در صفویه خانقاهها به دستور پادشاهان خراب شده الا خانقاههای منتسب به جدشان شیخ صفیالدین اردبیلی و این علت دارد یعنی به نظر من این صوفی در مقام حکومتکردن متوجه شد که با اذکار صوفیه و هوهوکردن و نمیدانم فرض کنید رقص سما بهپاکردن و اینها حکومتداری نمیشود کرد دقیقاً برخلاف جریان فقاهت شیعی که اجتهاد اصولی شیعی دعوت به تلاش میکرد به کار میکرد، ساختارسازی میکرد، قدرت پیشبینی داشت، عرض کنم که قدرت مدیریت اجتماع داشت متفاوت بود دیگر و شاه صوفی این را در یک تجربه در مقام حکومتداری احساس کرد به گمان حقیر کارویژه دولت صفویه تبدیل تصوف به تفقه بود، گمان من این است تصوف صوفی و تصوف سنی در قبل از صفویه بهسان یک پرتقالی است که هم آب دارد هم تفاله دارد و نشاط دارد، قدرت اجتماعی دارد و کارهایی از دستش برمیاید، در تجربه ایرانی خودش تصوف سنی وقتی رسیده به صفویه آب این پرتقال ریخته شده در خط عرفان شیعی و خود تصوف تبدیل شده به یک تفاله، لذا صوفی در ادبیات قرن قبل از ده صوفی و عارف خیلی تفکیکناپذیرند و یکی هستند، صوفی یعنی عارف و عارف یعنی صوفی، کارویژه اجتماعی دارد قدرت اجتماعی دارد و اما از صفویه به این سو نشاط اجتماعی تصوف ریخته شده است در عرفان شیعی و خود تصوف که الان دیگر شیعه است عرض کنم خدمتتان تفاله شده است، این ماجرای تحول در به اصطلاح تصوف در ورژن ایرانیاش هست من معتقدم تصوف در جهان اهل سنت همچنان همان پرتقال است یعنی تا به امروز هم آبش را دارد و هم تفالهاش دارد و نشاط اجتماعیاش را دارد، کابریهای خودش را دارد که حالا در آخر کاری یک ورودی خواهیم کرد در وسط فرمایشات دوستان. مسأله ما این است که از صفویه به این سو که تصوف در ایران دیگر آن آبش را از دست داد و تفاله شد اگر میخواست بقای تاریخی خودش را تضمین بکند باید به یک کانونهایی بیرون از ذات خود تصوف متوسل میشد چون در درون خودش حسب تحلیل حقیر دیگر آن نشاط درونی را از دست داده و ندارد، به نظرم تصوف در بعد از صفویه چند بار خودش را محک زد یعنی رفت سراغ کانونهای دیگر، اولین جایی که ورود کرد در خود کانون فقاهت شیعی ورود کرد در ورژن شیخیه، در ورژن شیخیه تصوف ورود کرد و به نظر من در فرمت شیخیه نسبتاً توفیق اجتماعی پیدا کرد اما ماجرا این بود که دم خروس شیخیه در ورژن بابیه زود پیدا شد یعنی بابیه زود، شیخیه را استعمار راه ننداخت اما استعمار ازش بهرهبرداری کرد در حالی که بابیه را استعمار راه انداخت و منتج از شیخیه هم راه انداخت اینکه میگویم دم خروس قضیه از بابیه زود نمایان شد لذا علما حساس شدند و موضعگیری کردند و این موضعگیری باعث شد ک خیلی جریان تصوف در فرمت فقاهت پا نگیرد شاید مثلاً شاخصترین این جریان عرض کنم خدمتتان صوفی بیمایه، این شد آقاسی یعنی میرزا آقاسی که حتی به صدارت عظمایی هم رسید و تمام شد اما این در حالی است که خط عرفان شیعی من به نظرم آن خط اصیل عرفانی آن دو سه تا شاخه پیدا کرد و آمد، یک شاخه حکمی داشت که مثلاً از صفویه مثلاً ملاصدرا بود بعد به بعضی از شاگردانش مثلاً لاهیجی ورود کرد در دوره قاجار با حکمای اربعه، زنوزی، جلوه، قمشه، سبزواری و اینها آمد، آمد در مکتب تهران مثلاً مرحوم عصار و مرحوم رفیعی و اینها و به نظر من امروز این خط حضرت آقای حسنزاده است یعنی خط حکمی عرفان شیعی از صفویه تا الان یک همچین خطی است. یک خط دیگری پیدا کرد خط در واقع عرفان فقهی هست خط عرفان فقهی یعنی خطی است که به نظر حقیر مثلاً فرض کنید که مثلاً از قاجاریه سیدعلی شوشتری هست نمیدانم ملاحسین قلی همدانی است، عرض کنم که سیداحمد کربلایی است، آشیخ محمد بهاری است، آقای قاضی طباطبایی است، امتداد امروزش به نظر من آقای بهجت است یعنی این خط دیگر است، این یک خط دیگر است که امروز تبلورش را در مرحوم آقای بهجت داریم میبینیم، یک خط سومی هست خط جریان فقاهت اجتماعی سیاسی که به نظر حقیر مثلاً ورژن شیخ بها است عرض کنم ملامحسن فیض است، سید بحرالعلوم و میرازی قمی کنار هم-دیگر است، شیخ انصاری است، آسید ابوالحسن اصفهانی است و ورژن امروزی حضرت امام رحمهالله علیه است، این خط سوم است اما اینها هر سهتایشان میخواهم بگویم همان عرض کنم آن آب صوفیه سنی که ریخت در فضای عرفانی شیعی به ضمیمه همه داشتههای شیعی که کم نبود، ببینید داشتههای شیعی کنم نبوده یعنی من اینجا خلط نشود قبل از سید حیدر آملی در تاریخ همه آنچه را که صوفیهای سالم تصوف داشتند سنی داشتند فقهای مدل مثلاً فرض کنید سیدبنطاوس داشتند در فرمت فقه هم داشتند، یعنی عارف اصطلاحی نیستند اما بروندادهای عرفان مثلاً سالم آن موقع را امثال سیدبن-طاوس، امثال ؟؟؟ 0930، امثال فرض کنید علامه حلی داشتند، خواستم بگویم بعد از صفویه آن خط اصیل عرفان خطی است که گره خورده با به اصطلاح جریان حکمی ما نه ضرورتاً چیزی که امروز ازش به عنوان فلسفه، جریان حکمی ما و عمدتاً جریان فقهی ما، هم تعبیر مرحوم آقای قاضی رحمهالله علیه که میفرماید که نمیدانم آغاز عرفان پایان اجتهاد است، یا می-گوید پایان اجتهاد آغاز عرفان است یعنی ما شاهد یک عرفان مبتنی بر فقه هستیم لذا قابل دفاع و اصیل است، قابل تقییم است، قابل ارزیابی است، یعنی به اصطلاح روش سنجشش این نیست که مهر کردند دهانش دوختن اصلاً این نیست واقعاً قابل تقییم است، خط صوفی تفاله که گفتم دیگه نشاط ندارد آن خط باید خودش را از طریق این خط سالم مثلاً خطهای دیگری باید نشاطش را، بقای تاریخیاش را تضمین میکرد عرض کردم باید در اولین ورژن آمد وارد جریان چیز شد، وارد جریان دستگاه فقاهت شد، جواب نداد ته ماجرا شد میرزا آقاسی، در ورژن دوم وارد جریانهای این چیزهای مخفی شد، عمدتاً جریانهای فراماسون ببینید ما مثلاً در جریان فراماسون آستانهی مشروطه تا دلت بخواهد صوفی داریم لکن این صوفی هم اتفاقاتی افتاد که نه فراماسونری توانست با این صوفی حال بکند نه این صوفی از یک جای دیگری توانست نمیدانم این جریان فراماسون را تحمل بکند این وجه اشتراک اینها صرفاً آن لایهی پنهانکاری اینها بود پنهان کاری اینها بود و تصوف آن موقع همچنان یک اصالتهایی داشت با همهی آن تفاله بودنش یعنی میراثش یا نوستالوژی قوی داشت این را حمایت میکرد اما نتوانست، دوام نتوانست بیاورد من به نظرم در ورژن سومش این جریان صوفیه عمدتاً در تجربهی بعد از انقلابش که جریان فقاهت پررنگ ظهور کرده حاکمیت سیاسی گرفته خودش را به تفصیل رسانده مرزهای خودش را با غیر شفاف کرده انگار عرصه تنگ شده بر این جریان صوفیه و آشکارا این جریان صوفیه خودش را وصل کرده به کانونهای قدرت برون مرزی آن طرف رسماً مثلاً فرض کنید با مثلاً آلمان میزند رسماً با انگلستان میزند، رسماً با کانونهای آشکار سیاسی برون مرزی دارد می زند و نمونههایش را مثلاً فرض کنید امروزیاش را بخواهیم یاد کنیم مثلاً آقای طاهری عرفان حلقه را مثلاً مثال میزنم مثلاً ما داریم تا میگیریمش و این البته باید میگفتم که در بعد از انقلاب اینها به لحاظ دالان یعنی تصوف انگار مثلاً یک رنگی باخت اصلاً رفت به غلط در مقارنت با جریان تجدد احساس مشابهت کرد با جریان معنویتهای نوظهور که اصلاً احساس مشابهت به واقع مشابهتی بین اینها نیست ولی این احساس مشابهت را کرد یعنی گرفتار معنویت-های نوظهور شد امروز یک لایهی خفیفی را ما داریم در جریان این تصوف به تعبیر من تفاله عرض کنم که دارد تلاش می-کند که خودش را بازسازی کند به نظر من الهام این تلاش برای بازسازی اصیل خودش را دارد از نشاط تصوف سنی خارج از مرز دارد میگیرد یعنی وقتی خودش را دارد مقایسه میکند با صوفیه برون مرزی که احساس میکند که نشاط دارد و اصالتی هم دارد و به گرفتاریهایی که این گرفتار شده مثلاً نیست تک و توک در ذهنشان رفته که نه آقا خوب است ما بیخیال این کانونهای قدرت کذا و اینها بشویم و به اصلمان برگردیم خود آن اصلمان میتواند برایمان به واقع قدرتزایی درون بکند این ماجرای تصوف به نظر من تا اینجا یک خیلی عذرخواهی میکنم طولانی شد ببخشید دوستان جداً فکر نمیکردم این اندازه حرف بزنم در ماجرای مسأله ما ربطش با جهان تسنن که انتخاب شد برای اینجا یعنی برای همایش بینالمللی ایران و جهان عرب ربط این قضیه چه بود، تحلیل من این است که دوستان که جریان تصوف در دنیای جهان اسلام حالا به ویژه دنیای عربی که موضوع بحث ما هست عرض کنم که خُب جریانی نزدیک به ماست اصلاً سمپات ماست یعنی اگر ما دغدغهی صدور انقلاب را داشته باشیم حتی صدور ارزشی را داشته باشیم به نظرم نزدیکترین، مناسبترین و سهل الوصولترین جریانی که میتوانیم برای ورود به جهان تسنن و جهان عرب مثلاً برای خودمان انتخاب کنیم جریان تصوف است اما جریان تصوف مشخصاً حتی در جهان عرب از جمله مثلاً شمال آفریقا مشخصاً و خاصتر مراکش دارد یک جریان تصوف دارد از مدار اصلی خودش خارج میشود مدار عمومی جهان تصوف در جهان اسلام دقیقاً آن سر طیف وهابیت است یعنی جهان اسلام را شما یک نمودار اگر ببینید یک سر طیفش وهابیت است و یک سر طیفش جریان تصوف است هر چه وهابیها ظاهرگراتر هستند جهان تصوف باطنیگراتر است ما در جهان اسلام یک جاهایی داریم شاهد ظهور صوفیان ظاهرگرا میشویم یعنی صوفیانی که دارند سمپات وهابیت دارند میشوند این صوفیان به عبارتی دیگر دارد میخواهند بگویند که ما شاهد سیاسی شدن جریان تصوف میشویم جریان تصوف در ورژن ایرانیاش یکبار سیاسی شد سر از صفویه-ای دارد چون خورد به دستگاه فقاهت شیعی اصلاً برکتزا شد یعنی مدل دیگری شد، گمان من این است و خطر این است و مسألهای که میخواهم دوستان رویش تأمل بکنند و پاسخی برایش پیدا بکنند این است که جریان تصوف سنی اگر سیاسی بشود اگر متناظر حرکت ایرانیاش بخواهد حرکت تاریخیاش را بخواهد ادامه بدهد علی القاعده خودش را وصل میکند به کانونهای قدرت، کانون قدرت نزدیک و قریب در جهان اسلام به نظر من عربستان است وهابیت است، یعنی تنها کشوری که میتواند اینها را ساپورت عرض کنم چیز بکند ساپورت سیاسی بکند جریان عربستان است، جریان ترکیه هر چند ظرفیتی فی الجمله دارد چشم انداز حرکت سیاسی در به اصطلاح ترکیه به رقم پررنگ بودن تصوف در ترکیه به نظر حقیر دارد میرود در فرمت ساختارهای سخت سیاسی یعنی جریان اسلامگرایی که حکومت را مزه کرده و الان نهاد دارد میسازد، به نظر حقیر خیلی سخت است که جریان مثلاً فرض کنید اردوغان روی جریان تصوف در وجه صوفیانهاش سرمایهگذاری کند به همین علت هم شعار پررنگش شعار عثمانی است و ساختار دولت عثمانی است یک همچنین چیزی است اما به نظر من کانون قدرت نزدیک به تصوف سیاسی محتمل در آینده جهان عرب میتواند عربستان باشد و صد البته کانون قدرت دور میتواند اروپا و غرب باشد و به نظر من ما باید از به عنوان یک راهبرد و یک تنبه باید حواسمان باشد که نگذاریم و پرسش این است که چکار کنیم که جریان صوفیه در تصوف جریان تصوف در تسنن در واقع سیاسی نشود و از بستر باطنگرایی خودش خارج نشود که اگر خارج بشود یا در دام وهابیت است یا در دام غرب است و در هر دو صورت ظرفیت سمپاتی خودش را با ما از دست میدهد و مقابل ما قرار میگیرد
1750: این جمله آخر را چون نفی در نفی اثبات میشود ما 
رهدار: نمیدانم شاید
1757: بگذاریم که یکبار
رهدار: نه من معتقدم که نباید بگذاریم که جریان تصوف تسنن سیاسی بشود چون اگر سیاسی بشود یا در دامن وهابیت خواهد رفت یا در دامن غرب خواهد رفت و این خطرناک خواهد بود، این خلاصه عرض حقیر بود عذرخواهی میکنم خیلی طولانی شد و از محضر بزرگواران استفاده میکنیم، حاج آقا در خدمت شما هستیم، حالا سبک جلسه ما را که شما بودید دیگه خیلی نه نظمی دارد نه چیزی دارد، و دوستی هم که فرمایشی داشته باشند اصلاً معنیاش این نیست که دوباره برنمیگردد، دوباره برمیگردد سه باره، چهار باره میتوانند
1842: بسم الله الرحمن الرحیم، من ضمن اینکه استفاده از بیان حضرتعالی داشتم خودم به شخصه یک نکته که وضعیت تصوف ورژن ایرانی را خوب تحلیل فرمودید اما در مورد وضعیت جهان عرب ما شناختمان فکر میکنم که به این اندازه که حضرتعالی نسبت به وضعیت ورژن ایرانیاش فرمودید کم هست و شاید میشود که یک کاری کرد که جریان تصوف تسنن به یک نحوی اگر بخواهد سیاسی هم بشود که چون نمیشود جلوی سیاسی بودنش را گرفت چون اینها بالاخره در دامن قدرت خواهند افتاد ولی اینکه چه راهکاری باشد که بتوانند از وهابیت و بالاخره یا در دام غرب افتادن جلوگیری بشود برای آن یک راهکار و یک راهبردی که فکر میکنم که شاید در این زمینه افرادی که حضور میدانی داشتند میتوانند که کمک کنند چون آنها واقعاً من به شخصه شاهد بودم که در شمال آفریقا از اینکه تصوف سیاسی بشود دلسوزانه انقلاب اسلامی دفاع میکردند یعنی نه فقط به دنبال این نبودند که به خلاف به قول معروف تیتر حضرتعالی که میفرمایید که ما به خاطر ترس از اینکه به دامن وهابیت یا در دامن غرب بیفتند باید مواظب باشیم نه آنها واقعاً از اینکه اینها را بتوانند که یک طوری از آن حالت به خدمت شما عارضم باطنیگرایی خارج بکنند و بلکه اینها را سیاسی بکنند لذا آنها به دنبال همین راهکار بودند و من فکر میکنم که شما شاید بشود از وجود آنها استفاده کرد که یکی از افرادی هم که پیشنهاد میکنم شاید در این زمینه بشود خوب استفاده کرد امثال آقای دکتر رمضانی هستند که خودشان پانزده سال در این فضا حضور داشتند و بیشترین سرمایهگذاری را روی تصوف در آنجا داشتند هم رایزن سودان بودند و هم رایزن تونس بودن و هم با مراکش خیلی ارتباط داشتند که بیشترین سرمایهگذرایشان هم روی همان تصوف آن منطقه بوده لذا آنها به دنبال سیاسی کردنها هستند نه اینکه بخواهند از اینکه بترسند که اینها سیاسی بشوند لذا راهبردهایی دارند قطعاً که میشود از راهبردهای آنها استفاده کرد، ببخشید.
رهدار: بله ممنون حالا در ذهن خود شما نمیزند از آن راهبردها چندتا مثلاً در ذهن چیزی هست یا
2110: شاید یکی از بهترین راهکارهایش این باشد که بشود اگر بتوانند که با همین فضای فکری که حضرتعالی میفرمایید با تعامل و گفتگو و دیالوگی که با برخی از شخصیتهای ایرانی داشته باشند ما میدیدیم و شاهد بودیم که امثال آقای رمضانی و آقای یک بزرگوار دیگری که دو سه بار دعوت کردند میآمدند با نشستهایی که در آنجا داشتند این یک نگاه راهبردی است که میرفتند با سرکردههای اینها و با شیوخ و رئیس طریقتهای اینها نشستهایی داشتند که میتوانستند با نشست-های صمیمانه یک طورهایی اینها را جهتدهی بکنند چون ما چه بخواهیم، چه نخواهیم اینها سیاسی خواهند شد اما اینکه راهش چه باشد من فکر میکنم که شاید آشنایی با فضای فکری جمهوری اسلامی یا آشنایی با فضای فکری درست و حسابی که میتواند کمکشان کند آنها را جلو بگیرد از اینکه در دامن غرب یا در دامن به خدمت شما عارضم وهابیت قرار بگیرند، کما اینکه ما میبینیم که هر کدامشان که با فضای فکری امام آشنا شدند یعنی در همان فضای شمال آفریقا افراد زیادی هستند که با فضای فکری امام خمینی آشنا شدند در عین حالی که اینها یک صوفی هستند ولی صوفی است که نگاه امام را میپسندد که با برخیهایشان آشنا شدیم همان آقای شیخ احمدی داشتند من اسمشان را داشتم و با ایشان یک مصاحبهای کردم واقعاً ایشان قابل، رئیس یک طریقتی هم بود برای خودش چون با نگاه امام آشنا شده بود خیلی امام برایش مهم بود، اگر بتوانند اینها با نگاه امام آشنا بشوند هم سیاسی میشوند هم روی صوفیگریشان باقی میمانند و هم در عین حال در دامن وهابیت یا غرب قرار نمیگیرند.
رهدار: حالا من سؤالم این است حاج آقا که مخصوصاً حالا این تجارب میدانی را فرمودید از آنها در واقع استفاده بشود که درست هم هست کاش از دوستان اگر کسی این تجربه را داشته باشد یک گزارشی از این حیث داده بشود که نه آقا اصلاً صوفیه در جهان تسنن یک دست نیست
2324: آره یک دست نیست
رهدار: مثلاً یکی اینکه بگویند آقا مثلاً فلانجا سیاسی شده، فلانجا نشده، فلانجا نمیخواهد بشود فلانجا، دو اینکه بگویند مثلاً ورژنهایی که سیاسی شدند مثلاً ضرورتاً در یک کانال نرفتند یعنی غایتشان عربستان نشده یا غرب نشده، کانالهای دیگری هم کانالهای قدرت دیگری هم یعنی الگوهایی که تاریخی که سیاسی کرده تصوف را اگر دوستان بگویند که داشته باشند خوب است
2354: من پیشنهادی دارم با توجه به شناختی که شناخت مختصری که حقیر دارم اگر اجازه بدهید همین بحث در بحث میدانیاش یعنی دقیقاً محور بحث شما همین نمونههای میدانیاش بشود از جریانات تصوفی که به سمت گرایش مختلف سیاسی ورود پیدا کردند اگر امکان داشته باشد مثلاً یک هفت هشت نفر از شخصیتهایی که چندین سال در آنجا با تصوف کار کردند اینها را میشود که مثلاً آقای به خدمت شما عارضم ابراهیمیان که، آقای دکتر عباسی بالاخره معرف حضورشان هستند این سفر اخیرشان هم به اندونزی باهم بودن خود ایشان با تصوف آن منطقه خُب بالاخره آشنا هستند و تصوف سیاسی آن منطقه را هم دنبال کردند، آقای رمضانی هستند، آن آقای رایزنمان به خدمتتان عارضم در مراکش هستند که فکر میکنم که خوب کار کردند یعنی اگر بتوانید یک جلسهای را ترتیب بدهیم برای کسانی که به صورت میدانی حضور داشتند حداقل پنج نفر باشند که این پنج نفر من اعلام آمادگی میکنم که هر پنج تایشان را دعوت کنیم 
رهدار: خیر است انشاءالله
2507: در یک جلسهی به هم سبک بارش فکری و اقتراحی که ببخشید
رهدار: چشم انشاءالله
الهیمنش: بسم الله الرحمن الرحیم. تشکر میکنم من خیلی استفاده کردم از بیانات جنابعالی و همچنین جناب آقای حاتمی، دو سه تا مطلب را به نظرم میآید اینها به عنوان اصل اساسی باید رویش تأکید بشود یکی اینکه مقایسهی علم و جهل آیا ما جامعه را به سمت علم سوق بدهیم که البته این تبعات خاص خودش را هم دارد، هر چه مردم بیشتر آگاه بشوند توقعاتشان بیشتر میشود و شاید مشکلات بیشتر از این جهت یا نه ما آنها را به سمت جهل و نگه داشتن در سطح همان جهل خودشان به آن جهت سوق بدهیم من به نظر میرسد ارزش علم پیوسته در هستی باید رویش تأکید بشود و هر برنامهای که ما میخواهیم بریزیم بر این اساس باشد که فهم و درک و شناخت همهی گروهها تصوف هم یکی از آنهاست که اینها توسعه پیدا کند، ارتقا پیدا کند، این نکتهی اول
رهدار: این را اگر من درست برداشت کرده باشم یعنی اینکه حاج آقا آن استراتژی جلوگیری از سیاسی شدن تصوف قطع است
الهی منش: بله بله، چون برمیگردد به عقب در جهل نگه داشتن 
2656: جسارتاً من یک نکتهای بگویم برای اینکه شاید برخی از دوستان آقای دکتر را نمیشناسند، آقای دکتر الهیمنش رئیس دانشکده عرفان و تصوف دانشگاه ادیان و مذاهب هستند
الهیمنش: دومین نکته این است که اگر در آن مسیر اول یعنی ارتقای رشد علمی جوامع ما بخواهیم کاری بکنیم خالص-ترین و بیمعونهترین مسیر مسیر اهلبیت است نه تشیع یعنی روی واژه تشیع من نمیآیم مسیر اهلبیت چون مقبول همه هست همان طور که شما فرمودید حالا خواسته یا ناخواسته در طول تاریخ در آن اوایل اینها به این نتیجه رسیدند که اگر خودشان را به یک گونهای با اهلبیت متصل نکنند در واقع در جوامع اسلامی جایی برای زندگی ندارند و این حالا بحث سیاسیاش است بحث عملیاش هم واقعاً من معتقدم که برخی از این شیوخ اینها آدمهای پاکی هستند علی ایحال درست است که اهل تسنن بودند به واسطه آن پاکی برایشان یک لطافتی حاصل شده است و با اهل بیت ارتباط برقرار کردند در فتوحات هست که به عربی میگویند من با حضرت بقیةالله اعظم(عج) در شهر فاس مراکش خدمت ایشان رسیدم، و اینها را تعجب نکنید که یک کسی سنی باشد خدمت حضرت حجت(عج) برسد، لطافت است دیگه بنده خودم در مکه با یکی از اینها روبرو شدم و از ایشان پرسیدم که شما هیچگاه توفیق زیارت پیدا کردید گفت بله، خدمت حضرت رسیدم من و بعد هم پیوسته از بزرگان خودشان میگفت و میگفت اینها آدمهای خوبی هستند، سنی بودند سنی که صراحتاً تسری میکرد به تسنن خودش و از آن طرف هم از حالا زیارت حضرت، حالا درست واقع شده یا نشده مثلاً فرض کنید به یک بزرگی از بزرگان اهل الله رسیده است او را تلقی کرده که حضرت است یا نه، علی ایحال ببینید ارزش قائل است برای اهلبیت حرف من این است که برای اهلبیت اینها ارزش قائل هستند ما از این پتانسیل باید استفاده کنیم نکتهی سوم این است که هیچ گاه تشیع خودمان را تا چه رسد به ایرانی بودن خودمان این را وسط نیاوریم چون اولاً خود تشیع حساسیت ایجاد میکند در برابر اهل سنت و مطرح کردن اسم ایران به عنوان علی ایحال یک جبههای که امروز در یک بخش زیادی از جهان حاکمیت پیدا کرده است این طبیعتاً حساسیت برانگیز است، روی آن مسألهی اهل بیت سرمایهگذاری کنیم و ما بیاییم معارف اصیل اهل-بیت را در همه جوانب هم فقهی، هم سیاسی و حتی همین عرفان، عرفان اصیل اینها را صورت، بدون اینکه ما اسم تشیع یا اسم ایران را مطرح کنیم این را در جهان اهل تصوف، جهان تصوف رواج بدهید این فعلاً به ذهن حقیر رسید تا بعداً چیزهایی را
رهدار: خواهش میکنم جهت تأیید فرمایش حاج آقا ظاهراً دوستان تنها استراتژی جمهوری اسلامی ایران در این سالهای بعد از انقلاب در بیرون از مرز که تا کنون جواب داده آن مواردی بوده که روی مشی اهلبیت یعنی خود استراتژی اهلبیت تقریباً هر استراتژی دیگری را ما پی گرفتیم و رفتیم بعد از یک مدتی آسیب دیده یا در یک گوشهای توفیق داشته در یک گوشهای دیگر مثلاً نداشته، این تنها استراتژی هست که اجالتاً تا کنون در همه جای جهان اسلام چیز داشته
الهی منش: من یک چیز دیگر، آقای حاتمی فرمودند امام بله امام خیلی ارزشمند است اما تا امام را مطرح کنید بدانید چند جبهه مخالف علیه امام گشوده میشود بله یکسری خالصان و خولصانی هستند که اینها برایشان امام به عنوان یک الگو هست ما از آن فرصت و پتانسیل امام باید استفاده کنیم اما این را باید بگذاریم مثل آن چیزهایی که مثلاً ما یک جلساتی داریم افراد را میخواهیم دعوت کنیم در جلسات آخر که دیگه فهمیدیم این هیچ غل و غشی در آن نیست آن وقت بگوییم بیا شیعه بشو، اول نباید به او بگوییم بیا شیعه بشو در مسأله امام هم همین است آن را باید بگذاریم آن مراحل آخر آخر که حالا دیدیم که نه ایشان خیلی برایش مهم نیست این ایرانی باشد، آمریکایی باشد، واقعاً آن نشان میدهد که ما به اشخاص وابسته نیستیم اگر امام آمریکایی هم بود از آفریقا م بود با این شرایط ما تبعیت میکردیم ما شخص، محیطپرست و جغرافی پرست و ملیگرا که نیستیم این امام با این تشخص هر کجای عالم باشد برای ما مهم است شما چنین امامی را در فرهنگ خودتان ایجاد کنید، عذرخواهی میکنم
رهدار: خیلی ممنون خواهش میکنم، آقای عزیزی
3230: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده واقعاً از این صحبتهای شما این نیم ساعت استفاده کردم و جالب بود انصافاً بحث تاریخی همراه با تحلیل فقط یک نکتهای که آخر سر فرمودید بحث آقای طاهری به عنوان گروه سوم صوفیه آن طور که بنده اطلاع دارم ایشان اصلاً شیطانپرست است و خارج از فضای اسلام و تصوف و این حرفهاست یکی از دوستان ما شاگرد ایشان بود از این لحاظ البته جدا شد از ایشان
رهدار: شما از ایشان جدا شدید یا ایشان از
3306: آن از آن جدا شد، ولی اصل بحث که بحثی نداریم در مثال مناقشه نیست، یک ملاحظهای هم
رهدار: اصلاً کل جریانهای معناگرای جدید دال مرکزیشان شیطان است یعنی فقط این جریان چیز نیست، شما فرض کنید ؟؟؟3324 با همهی مثلاً فرقش جهت تأیید فرمایش شما عرض کردم
3331: نکتهای که ملاحظهای است نسبت به بیانات جناب استاد فرمودند که مثلاً اگر جلوی سیاسی شدن را بگیریم مثلاً تعبیر جهل و اینها آن طور که من فهمیدم من ملازمهای بین سیاسی نشدن و جهل نمیبینم بله شاید قضیه به صورت اتفاقی درست باشد اما چنین چیزی احساس نمیشود، بعد شما فرمودید آقای رهدار فرمودید که این آقایان صوفیه اگر بیفتند در بحث سیاسی یا در دامن وهابیت میافتند یا غرب در تأیید فرمایش شما این را باید عرض کنم که نه فقط در دامن غرب میافتند اصلاً غرب برایش برنامه دارد چون غرب مسلماً زخم خورده اسلام شیعی است از طرفی با اسلام وهابی و داعشی نمیتواند کنار بیاید تحت هیچ شرایطی مخصوصاً اگر داعشی یک حکومتی تشکیل داد واقعاً دیگه غیرقابل تحمل است، تنها اسلامی که غرب به راحتی میتواند به آن کنار بیاید طبق تحلیلهایی که من از خودشان خواندم اسلام صوفی است لذا آنها اصلاً بدشان نمیآید بلکه تلاش هم میکنند که به هر حال یک رواجی پیدا بکند چون اسلام صوفی خیلی سخت گیر نیست در خیلی از مباحث عرض کنم مثل شیعه نیست دنبال یک مقابلههای تند و تیزی با غرب باشد، خیلی راحتتر کنار میآید کما اینکه در خیلی از جاها هم کنار آمده یک نکتهای را ما در تحلیلها و راهبردی که میخواهیم به آن برسیم باید ملاحظه بکنیم جناب آقای رهدار این است که همان طور که در توضیحاتی که دادید ما یعنی حکومت ایران بخواهیم بگوییم از سیاسی شدن صوفیها میترسیم و ممکن است بیفتند در دام وهابیت یا غرب جالب است بدانید حکام محلی یعنی حاکم هر کشوری و سیستم سیاسی هر کشوری باز هم میترسد از این اتفاق چون اولین کسی که ضرر میکند خود آن سیستم حکومتی است لذا به شدت دنبال کنترل فعالیتهای سیاسی صوفیانه کشورهای خودشان هستند، حواسشان هست که و جالب است که مثلاً حکومت مصر را به خصوص مثال بزنم اینها آمدند حدود صد سال قبل آمدند یک مرکزی را تشکیل دادند به عنوان لوژنهای که اینها سیاستهای صوفیانه کل کشور را کنترل میکنند و رئیس این لوژنه را جناب خود رئیس جمهور انتخاب میکنند و پنج تا اعضایش را هم وزارتخانهها انتخاب میکنند کل آن گروه شانزده نفر هستند رئیسشان را که باید از اقطاب صوفیه باشد رئیس جمهور انتخاب میکند، بودجه هم که تعیین میکند برایشان این بودجه را هی شل و سفت میکند که اینها را کامل مواظبشان باشد خُب طبیعی است آنها هم یعنی در تحلیلهایمان و راهبردمان ما هم باید حواسمان باید به این نکته باشد بیشتر توضیح ندهم، نکته دیگر اینکه من هنوز برای شما پیش فرضتان این است که جلوی سیاسی شدن صوفیه را بگیریم بعد طبق این باید برویم جلو، من با اصل بحث در اصل بحث میخواهم مناقشه کنم چه کسی گفته صوفیه سیاسی بله ای بسا صوفیه سیاسی شد و با ما کنار آمدن یا توانستیم کنار بیاییم یا کنترل بکنیم حتی
رهدار: تنها ملاحظه اینجا این است حاج آقا من چیزی ندارم یعنی عذرخواهی میکنم فرمایش شما را قطع کردم
3727: بله بله خوب است
رهدار: یکی اینکه ببینید ایران یک طورهایی در عرصهی سیاست بینالمللی گاو پیشانی سفید است یعنی هم حساسیت جهان اسلام سنی علیه آن زیاد است و هم حساسیت دنیای غرب علیه آن زیاد است، صوفیه اگر بخواهد سیاسی بشود و بخواهد رنگ مثلاً ورژن ایرانی بگیرد به نظرم راه خیلی دور و درازی باید طی کند و هزینهی خیلی سنگینی را باید بدهد این یکی، در بعضی از مناطقی که آقای دکتر حاتمی فرمودند که نه احیاناً سیاسی شدن و گرایش انقلاب و امام و اینها پیدا کردن آنهایی که با احتیاط دارند به اینها نزدیک میشوند به نظر من احتمالاً تحلیلشان این است که این دولت مستعجل است ببینید تشیع دوستان، تصوف در ورژن ایرانیاش تک فاکتوری سیاسی نشد من خیلی به اجمال عرض کردم، خیلی به اجمال عرض کردم یعنی مشارب مختلفی آمد در یک پروسه طولانی تاریخی هم آنها را چیز کرد عرض کنم به قدرت رساند ما در تحلیل مثلاً پروسهی سیاسی شدن تصوف سنی باید این مشارب مختلف را ببینیم ابداع احتمال بکنیم ببینیم واقعاً چه فاکتورهای اجتماعی تاریخی میتواند به این جریان ورودی بدهد که بتواند بعداً ماناییاش را و پویش را تضمین بکند وگرنه ممکن است یک جریانی هم یک جایی بلند شود و عرض کنم این جریان گرایش ما را هم پیدا بکند، ضد غرب هم بشود، ضد وهابیت هم بشود، سیاسی هم بشود اما
3915: در یک جایی
رهدار: آهان این به اصطلاح مانایی آن جریان و پویش درونی آن جریان در آن به اصطلاح تردید باشد این اصلاً من ناراحت نیستم یعنی در واقع نمیخواهم بگویم که الا و لابد نباید تصوف سنی سیاسی بشود اما در حرکت تصوف از اینی که هست به سمت سیاست نظر به اینکه مؤلفههای قدرت سیاسی در جهان اسلام بسیاری از آنها در دست ما نیست بلکه آشکارا مقابل ما هست باید یک احتیاط سنگینی را کرد یک احتیاط سنگینی را کرد کل عرضم این است ببخشید.
4001: بله، یک نکته دیگری که به ذهن حقیر میرسد این است که آن نکتهای که فرمودید که تصوف که شیعه هم خودش را در یک سیر تاریخی به آن چسباند و بعد قدرت پیدا کرد و نهایتاً سر از حکومت در آورد که فقیهانه اداره میشود ما نباید پتانسیل فقه شیعی را در این نکته نادیده بگیریم که وقتی تصوف با فقه شیعه ممزوج شد حکومت تشکیل داد اما این پتانسیل در فقه سنی دیده نشده آن طور که بنده اطلاع دارم دوستان نقد کنند بنابراین ضمانتی نیست که اگر فرض کنید صوفیه الان سیاسی شد و خواست تشکیل حکومت بدهد الگویی که تشکیل میدهند چیست؟ یا الگوی سکولار است یا یک الگوی سلطنتی مثل قطر و عربستان چیز دیگری ما ندیدیم تعریف کنند مگر اینکه حالا کسی بنشیند کار بکند میخواهید تأیید کنید؟
4108: در تأیید صحبت آقای عزیزی ما میبینیم که اخوان نتوانسته نه اخوان نتوانسته علی رقم اینکه اخوان خمیر مایهی اولیهاش صوفیگری است و لذا اینها خودشان میگویند که ما روی صوفی گری اخوان که نمیشود نادیده گرفته شود اخوان نتوانسته عملاً به افرادی که جدا شدن از اخوان که سرکردههای اخوان وقتی که من با یکیشان صحبت میکردم گفتم من دارم یک مقایسهای انجام میدهم بین حکومت در اخوان با ولایت فقیه در شیعه و بعد صحبت شد که چرا اصلاً می-خواهید این کار را بکنید؟ گفتم مگر میشود یک نهضتی، یک جنبشی بخواهد شکل بگیرد و بدون مبنا باشد، گفت آره میشود چون خودش از اخوان جدا شده بود گفت شما میآیید ما را با امام خمینی مقایسه میکنید در خمیر مایه فقه شیعه این وجود دارد و اگر این را از آن بگیرید دیگه چیزی باقی نمیماند اما همین را دارد اگر قبلاً این کار صورت نگرفته این از بی-عرضگی شیعه بود این از بیعرضگی علمای شیعه بوده و امام آن را احیا کرده
4214: بله و اگر گاهگداری یک جنبشی یک نهضتی با یک افکاری آرمانگرایانه، صوفی اتفاق بیفتد به خاطر مبانی اعتقادی و فقهی آن سنیها نیست خصوصیت شخص است، مثلاً حسن البنا یک شخصیت کاریزماتیکی است وایشان توانایی جذب انسانها را دارد جمع میکند یک سیستم قوی اخوان المسلمین تشکیل میدهد و ایشان که مرد کم کم اخوان المسلمین از آن مسیری که ایشان تعریف کرده چون اصلاً از فقهشان که درنیامده شخصیت قدرت داشته این جنبش را تشکیل بدهد، منحرف میشود و الان اخوان المسلمین هر کشوری تفکر خاص خودش را دارد با آن یکی کشور فرق میکند و حتی الان اخوان المسلمین معتدلی که اصلاً میخواست رئیس بعد حسن البناش آقای کاشانی باشد که شیعی هستند اصلاً کلاً سلفی نزدیک به وهابی شدند حالا آنها صوفی بودند یک زمانی؟؟؟4321 خُب یعنی میخواهم بگویم اگر گاهی هم حرکتی صورت گرفته که امیدی به آن بود فقهشان این پتانسیل را نداشت قائم به شخص بوده آن هم که از دنیا رفت تمام میشود می-رود و منحرف میشود مسیر 
4338: بحث بنده هم همین بود که ما یک تصویری از اهلبیت در نه تصویر فقط معنوی یک تصویر جامع یعنی یک تصویر فقهی منتها فقهی که در واقع به یک گونهای نرم نرم برای آنها قابل قبول باشد تا از دل آن در واقع تصویر فقهی یک حکومتی نه اینکه حالا حکومت شیعهی ایرانی این تا به آنجا برسد به قول آقا خیلی ظرفیت میخواهد و مشکلات دارد ایران هزار سال پشتوانه فقهی دارد ولی میشود کم کم کم کم یک رشحاتی از آن مسائل فقهی را که اهلبیت مطرح کردند اینها را با آن معنویت، با آن مسائل سیاسی و اجتماعی همه را باهم منزوج کرد و ارائه داد و یک فقه این طوری بنویسیم یعنی یک کسی بردارد یک کتاب فقهی بنویسد گویا اصلاً در جهان شیعه نبوده برای یک اهل سنت نوشته از کجا دربیاورد این را، از روایات امام صادق و امام باقر(ع) و بقیه امامها
4449: بله این مطلب خیلی من طول کشید ببخشید
رهدار: نه خواهش میکنم
4451: مطلب بعدی حقیر بود که استاد دیگه فرمودند که ما الان میتوانیم دوتا کار بکنیم یا اینکه حالیشان بکنیم که آقاجان شما این خیلی مسلماً غیرمستقیم یعنی یک طوری که خودشان به این نتیجه برسند ول کنید این کار سیاسی را شما اصلاً نه فقه تان این پتانسیل را دارد شما هم اگر سیاسی کاری کردید نهایتاً میشود یک حکومت سکولار که الان هست دیگه چه فرقی میکند خُب بتوانید یک نظارتی در مجلس بکنید در این حد یا اینکه طبق فرمایش استاد به آنها این را بفهمانیم که از فقهتان یک همچنین چیزی دربیاورید و بشود کنترلش کرد قابل کنترل نکتهی دیگری هم که خودتان فرمودید ما نباید غافل بشویم از تنوعات درونی صوفیان که خودشان با هم تفاوت دارند. والسلام علیکم و رحمةالله
رهدار: خواهش میکنم در یک جلسه اینجا یک بحثی شد دوستان گفتیم اصلاً این مدل فقهی که حاج آقا میگویند در بیاوریم کارآمد در جهان اسلام سنی دوتا ویژگی حداقل باید داشته باشد یکی اینکه منزوج با اخلاق باشد بلکه مبتنی با اخلاق باشد یکی از آسیبهای فقه ما حتی فقه موجود ما در حوزه علمیه این است که در واقع اخلاق را ملزم به هماهنگ شدن با خودش میکند نه اینکه خودش را به عیار اخلاق عرضه نمیکند در ترازوی اخلاق نمیگذارد و این کار سخت است و یکی هم اینکه 
4619: از شما هم گفتنش بعید است البته
رهدار: احتمالاً شما مقایسه دارید میکنید با کتاب اخلاق دینشناسی آقای فنایی اشکوری من معتقد هستم ایشان حرفشان یا درست است نتایجی که میگیرد و تقریری که احیاناً یک جاهایی از یک جاهایی
4636: ایشان اشکوری نیست اشکوری یکی دیگر است
رهدار: فنایی اشکوری دیگه فامیلیاش این است
4641: دوتا هستند
رهدار: بله ابوالقاسم نه دیگه، این ابوالقاسم نه مصطفی، ابوالقاسم فنایی این هم اشکوری است
4649: نه
رهدار: نیست
4651: اشکوری نیست
4652: این جاسبی است محلاتی است
رهدار: نه پسوند فامیلیاش
4655: نه نه اشکوری نیست
رهدار: آهان خیلی خُب، همین آقای اخلاق دینشناسی دیگه، نه آنجا به گمان من حرفش حرف درستی است حرف درستی است اتفاقاً این حرف را ما باید میزدیم یک روشنفکر زده و بعد هم کل نتایجش برایش مترتب کرده این یکی من به نظر من در هر حال فقه ما باید چگالی اخلاق در آن سنگین باشد و یکی هم اینکه این هم احتمالاً خواهید گفت که از شما بعید است در هر حال آن بنیانهای حکمی فقه ما باید قوی باشد که از قضا این بنیانهای حکمیاش دوستان معمولاً در رویکردهای مقاصد الشریعهای یعنی پررنگ میشود ببینید درست است من یک وقتی هم خدمت آقای خاتمی بزرگوار هم عرض کردم گفتم درست است تسنن در تاریخ فقاهت خودشان مسأله مقاصد الشریعه را بیبوته و بیانضباط بسط دادند اینکه آنها بیانضباط بسط دادند اساساً معنیش این نیست که فقیه منضبط شیعهی ما به این ظرفیت نگاه نکند و این ظرفیت را مدمح نظر قرار ندهد یعنی ما اگر واقعاً در هر حال احکام ما احکام ما باید به روشنی باید بتواند مجموعه احکام ما نسبت خودش را با مقاصد الشریعه ثابت بکند آن وقت کارنامهای پیدا میکند در گفتمان غیر شما وگرنه شما مخصوصاً که در جهان تسنن عرض کنم خدمتتان چیز پررنگ است، مقاصد الشریعه پررنگ است در برابر احکام ما هم که به صورت پیشینی تاریخی گارد دارند حالا اگر احکام ما هم نمیدانم فرض کنید قرابتی با مقاصد الشریعه نداشته باشد یا وثیق نباشد این ارتباط خُب اصلاً ورود نکرده که صحنه را باختیم که تحمل اتفاقاً اجتهاد سنگین میخواهد حاج آقا، اجتهاد سنگین میخواهد ما تصرف ما من هم معتقدم در جهان تسنن باید تصرف فقهی باشد اما فقه ما اگر این خشکی را داشته باشد یعنی انعطاف اخلاقی نداشته باشد و بن مایههای حکمی از متناسب با مقاصد الشریعه ما نداشته باشد به گمانم دوباره به زحمت مقبول خواهد شد اصلاً مقبول نخواهد شد در جهان تسنن
4913: کما اینکه بخواهد اینجا باز مقبولیت پیدا بکند برای خودمان هم باید این طور بشود نه پس چرا فقط برای آنها الان می-بینید که در جامعه خیلی کارآمد نیست و عمل به آن نمیشود به خاطر همان نادیده گرفتن آن دو نکته است اگر غیر از این است بفرمایید
4934: آقای رهدار من عذرخواهی میکنم
رهدار: روشن بفرمایید حاج آقا
4937: حاج آقا را خُب معرفی فرمودند اگر باقی دوستان را هم یک معرفی بفرمایید
رهدار: آقای دکتر حاتمی بزرگوار که آقای حاتمی هستند، (صدای خنده) یعنی می خواهم بگویم شمس هستند دیگه خیلی از آقا هیئت علمی دانشگاه به اصطلاح لرستان هستند، دانش آموخته دانشگاه ادیان هستند، مدیر میز عربی مجمع جهانی اهل بیت هستند، گروه مطالعات راهبردی آنجا و یک تجربه میدانی خوبی در جهان عرب دارند، آقای عزیزی بزرگوار هم همچنین از دوستانی هستند که تجربه میدانی خوبی در جهان عرب دارند و عرض کنم که کارشناس و محقق حوزه جهان عرب هستند به تصوف علایقی دارند احتمالاً از همان صوفیهایی که حالا بعضیهایشان منحرف شدند زیاد در دست و بال خودشان دارند (صدای خنده) در ادامه بد نیست دیگه دوستان وقتی میرسند باشد آقای دکتر مهریزی بزرگوار که الان عرفان و اینها دارند میخوانند و دوباره ایشان هم تجربه حضور میدانی گستردهای در جهان اسلام و خارج از جهان اسلام دارند و توفیقی است که الان در خدمت عزیز باشیم، آقا.
مهریزی: سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. عرض تشکر از جناب آقای دکتر رهدار هم به خاطر تشکیل جلسه و هم به خاطر فرمایشاتی که اول جلسه داشتند و عرض ارادت خدمت آقای دکتر الهی منش استاد عزیز من حقیقت باز طبق معمول همان عنوان شطحیات را باید بگزارم روی این مطالبی که میخواهم عرض بکنم این جلسه قطعاً به اصطلاح صدق شطحیات میکند خیلی مطالب پراکنده است من شاید در حد دو سه ساعت مثلاً عنوان به این گستردگی را با ابعاد مختلفش نشود خیلی بررسیاش کرد اما همین طور جسته و گریخته یک اشاراتی دارم، عرضم به حضور شما در بحث اصلاً عنوان تصوف سیاسی شاید اگر احیاناً یک مقدار بخواهیم مبناییتر یک مقدار تشکیکیتر نگاه بکنیم من به نظرم اصلاً شاید این عنوان یک مقدار در آن مقابله و اقرار به یک معنا شاید باشد که ما اصلاً تصوف سیاسی با توجه به مبانی و ویژگیهایی که اصلاً جریانهای متصوفه دارند جریانهای متصوفه به دلایل مختلفی یعنی اگر ما بخواهیم یک رویکرد توصیفی داشته باشیم اصلاً ورود به سیاست بالاصاله برایشان مطلوب نیست یک صوفی، یک صوفی اصیل به قول معروف عرضم به حضور شما به اصطلاح سالم و طبیعی ورود به سیاست تقریباً آخرین اولویتش است، چرا دوست دارد که کارکرد اجتماعی داشته باشد دوست دارد که خدمت به خلق بکند، دوست دارد که دست به جریانهایی شبیه به جریانهای فتوت ببرد و بتواند آن دستورالعملهایی که گرفته است را در اجتماع پیاده بکند در قالب خدمت به خلق، در قالب مبارزه با ظلم، در قالب احیاناً سخاوت، شجاعت و امثال اینها ولی اینکه بخواهد از اول همین طور بوده حتی همین الان هم همان جریانهایی که تقریباً منتصب هستند و جزو یعنی رویکرد سیاسیشان غلیظترین رویکرد سیاسی است در جریانهای متصوفه مثلاً اگر روسیه لیبی را شما در نظر بگیرید شاید آن مثلاً جزو مواردی باشد که خیلی ورود مستقیم علنی کردند به اصطلاح عالم سیاست ولی آن هم از روی ناچاری اگر احیاناً یک حکومت باثبات مقتدری که این به اصطلاح فعالیتهایی که یک صوفی مطلوب هست برایش که آن سیر را داشته باشد به آن کمالات برسد و دستگیری بکند از آن کسانی که طالب این راه هستند این مطلوبترین شکل است این یکیاش است، یکیاش این که مبنایاً اصلاً تصوف خیلی اقبالی به جریانهای سیاسی لازم نیست لازم نمیبیند که داشته باشد این یک نکته، یک نکته هم که باز باعث میشود که متصوفه خیلی ورود فعال و مؤثری نداشته باشد و بالاصاله خیلی اقبال نداشته باشد به بحثهای سیاسی این است که ببینید ورود به بحثهای سیاسی اگر احیاناً بخواهد بومی شده صوفی و اسلامی باشد مبانی نظری قوی میخواهد و اصلاً ما به نظرم این فرض اشتباهی است که بخواهیم متصوفه را بهرهمند از یک نظام تئوریک قوی بدانیم و مخصوصاً اتفاقاً نظامهای تئوریک سیاسی جزو پیشرفتهترین نظامهای معمولاً تئوریک هست که در یک نظام فکری باید مؤلفههای مختلفی دست به دست هم بدهد تا یک نظام سیاسی را با مؤلفههای مختلف، اصلاً نظامات سیاسی معمولاً نظامات چند رشتهای چند مؤلفهای است خیلی خیلی پیچیده است یعنی شاید یک علم غایی باشد به یک معنا که مجموعهای از مبانی در علوم مختلف باید دست به دست هم بدهد که یک نظام سیاسی کارآمد را چی بکند عرضم به حضور شما تأمین بکند، در یک همچنین شرایطی اصلاً این را هم به عنوان یک ویژگی خیلی خیلی برجسته در نظامهای صوفی باید بدانیم که اینها کلاً مبانی تئوریکشان ضعیف است یعنی مبانی تئوریک خیلی پیشرفتهای ندارند بر همین اساس به طریق اولا اقبالی ندارند که بخواهند ورودی به فضای سیاسی بکنند به قول معروف مکتب سیاسی راه بیاندازند و مواردی از این دست اگر هم احیاناً به صورت عارضی و تحت اضطرار ورود به فضای سیاسی بکنند یا تحت القائات است که یک خبطی از آنها سر میزند و حالا تطمیعی چه میدانم تشجیعی، تهدیدی باعث میشود که اینها به صورت عارضی ورود به فضای سیاسی بکنند که در آن هم معمولاً میمانند یا دوام آنچنانی ندارد یا اینکه دیگه دیدند خلأ قدرت هست یعنی فرض بفرمایید میدیدند از باب اینکه امورات اجتماعی خلق الله دارد بهم میریزد بر خودشان تکلیف را فرض میدانستند که مثلاً ورود بکنند به فضای سیاسی و عرضم به حضور شما بیایند و ورود به سیاست داشته باشند این هم دلیل دیگرش هست اصلاً به اصطلاح متصوفه اهل سیاست ما هیچ وقت صوفی عرضم به حضور شما صوفی چیز صوفی بالاصاله که مثلاً بیزحمت اسمش را بشود بگذاریم شیخ، بیزحمت بشود اسمش را بگذاریم مرشد، ما یک مرشد سیاستمدار کارکشتهای که اسمش در تاریخ ثبت شده باشد به همین دلایلی که عرض کردم و دلایلی که شاید مجالش نباشد که عرض بکنم ما ورود فعال طبیعی بالاصاله از طرف متصوفه به عالم سیاست نمیتوانیم تا قبل از این نداشتیم به بعد هم عرضم به حضور شما من گمانم این است که در چشمانداز نخواهیم داشت آن هم براساس هم مبانی عملیشان و هم مبانی نظریشان یعنی در واقع این شرایط باعث میشود که چیز نکنند، این یک نکته، یک نکتهی دیگر هم که من به نظرم حالا با اینکه کلاً متصوفه نسبت به جریانهای سیاسی یک رویکرد پسی دارند یک رویکرد غیرفعال دارند حتی آنهایی هم که ورود کردند ورودشان ورود مستمر و مداومی نبوده این نکته بسیار مهمی است لذا اینکه ما بخواهیم بگوییم برویم سیاسیشان بکنیم یا نگذاریم سیاسی بشوند و فلان این نکته خیلی خیلی مهم است که نسبت به آن آگاهی داشته باشیم و بر آن اساس اگر بناست راهبردی به اصطلاح درنظر گرفته بشود این یک نکته، یک نکتهی دیگر هم کارکردهای اجتماعی متصوفه فوق العاده است یعنی کارکردهای اجتماعی متصوفه احیاناً باعث شده که یک جایگاهی در دید حکام و عرضم به حضور شما فرمانروایان مناطق خودشان داشته باشند، این کارکرد اجتماعی تقریباً شما اگر بخواهید رتبهبندی بکنید قطعاً متصوفه مخصوصاً مثلاً در شمال آفریقا که شما حالا مثلاً میبینید که آن قدر ورود اجتماعیشان برجسته است که حتی کسی که در سیلک جریانهای صوفیانه نیست به صورت رسمی سمپات این متصوفه میشود یعنی به صورت اجتماعی جذابیت فوقالعاده زیادی دارند چون میبینند آن صفایی که در اینها وجود دارد آن خدماتی که اینها فراهم میکنند و ارائه میدهند و احیاناً دستگیریهایی که میکنند و مواردی از این دست باعث میشود که کارکردهای اجتماعی اینها تقریباً بیبدیل بشود همان طور که عرض کردم در فضای سیاسی اینها پسیو هستند اتفاقاً در فضای اجتماعی نمیگویند همهشان به اصطلاح نمونه-های خیلی زیادشان واقعاً در بحثهای اجتماعی اکتیو هستند فعال هستند و نقش مؤثری بازی کردند و این باعث شده از این جهت و وقتی کسی کارکرد اجتماعی داشته باشد که الان همه سودای رسیدن به قدرت را دارند سودای اینکه چطوری ما میتوانیم خدمات اجتماعی مؤثر داشته باشیم خود نظام جمهوری اسلامی ایران یکی از دغدغههایش است نخبگان یکی از دغدغههایشان است که چطوری کارکردهای اجتماعیمان را ببریم بالا اینها با همان مبانی تئوریک ضعیفشان که خُب خیلی ساماندهی شده نیست توانستند خیلی فوقالعاده کارکرد اجتماعی داشته باشند که حالا نمونهی خیلی برجستهاش مثلاً همین شازلیه اصلاً فوق العاده خدمات اجتماعی دارد و حتی من میگویم حوزه نفوذش را آن قدر توانسته توسعه بدهد که الان شاید جلسات دیگری هم مثلاً دوستان مستحضر بودند من عرض کردم در خود اروپا و آمریکا الان این وضعیت جذابیت شازلیه از باب اینکه هم معنویت را به ارمغان میآورد برای کسی که ورود به این فضا بکند و هم اینکه میتواند به عنوان یک شخصیتی که میخواهد حیث اجتماعیاش فعال باشد این جنبهاش هم میتواند تأمین بکند لذا میبینید که از این جهت میگویم که رقیب شیعه به حساب میآید یک طورهایی و میبینید خواستههایش دارد با پایبندی به آموزههای شازلیه مثلاً فرض بفرمایید دارد تأمین میشود ولی یک اروپایی که کارکردگرایانه نگاه میکند برای یک اروپایی که منفعت-گرایانه نگاه میکند شازلیه با اینکه به خاطر اینکه تکلف کمتری نسبت به آموزههای شیعی دارد میبینید که جذابیت بیشتری دارد و این میبینید در رقابت با شیعه میافتد و این از این جهت، حالا همین کارکردهای اجتماعی یک محملی درست می-کند چون قدرت میآورد برایشان کسانی که سیاستمدار هستند در رأس سیاست قرار دارند حکام میبینید که کاملاً باعث میشود که چی بکنند به این معنا یک ورود به طبعی به قول معروف به سیاست داشته باشند اینها باز بالاصاله نیست لذا م میگویم توجه به کارکردهای اجتماعیاش و از این جهت مثلاً حیث قدرت پیدا کردن که قدرت یکی از مؤلفههای بحث-های سیاسی هست من به گمانم این هست که باعث میشود که به این مناسبت بشود عنوان تصاحب سیاسی را بیاوریم این هم یک نکته، یک نکتهی دیگر همزمانی که ما حالا داریم چه کنم چه کنم داریم که خُب چطوری از ظرفیتهای تصوف استفاده بکنیم به اصطلاح نزدیکی و قرابت بین تشیع و تصوف داریم فکر میکنیم، بین تصوف و عرفان داریم فکر میکنیم و هی مبانی نظریاش را داریم برانداز میکنیم آقای دکتر رهدار اشاره فرمودند در اول جلسه که خب ما الان یک ورژنی از به اصطلاح صوفی سلفی داریم عجیبترین ورژنی که در واقع شما میتوانید نسخهای که میتوانید فرض بکنید اینکه چه طوری میشود در یک پدیدهای فرض بفرمایید تصوف با سلفیت بتواند چی بکند بنده یک وقتی یک نیمچه یادداشتی تحت عنوان هم سلفی و هم صوفی در این در واقع رابطه مشی صوفیانی اخوانالمسلمین را با مشی سیاسیاش یک تأملکی داشتم و حالا خب حالا اخوانالمسلمین را به عنوان اینکه مبانی رویکرد سلفی دارد در مبانیاش از این طرف خب گرایشات مثلاً صوفیانه هم دارد و این باعث شده که هویت ثابتی نتواند پیدا بکند حالا شما ببینید من الان میخواهم بیشتر از اینکه من عرضم این است که آخر عرائضم باشد که اگر قسمت شد در دور بعدی من یک چند تا نکته دیگر بگویم ما در واقع این تصوف در معرض تراریختگی است حالا اگر بخواهم یک اصطلاحی جعل بکنم یعنی این تصوف تراریخته ما میخواهیم تصوف را تراریختهاش بکنیم، سلفیها میخواهند تراریختهاش بکنند، سیاستمداران محلی و منطقهای میخواهند تراریختهاش بکنند به خاطر ظرفیت فوقالعاده تصوف است، به خاطر ظرفیت فوقالعاده تصوف است، لذا من عرضم این است اگر بخواهیم که به قول معروف آقا میگوییم موزه ما این می شود شما لطف کنید به تصوف دست نزنید راهبردمان، شما لطف کنید آقایان سلفی و آقایان سعودی به تصوف دست نزنید، حضرات غربیها به تصوف دست نزنید ما هم دست نمیزنیم که این تصوف جریان طبیعی خودش را در واقع ادامه بدهد و ما راهبردمان چه میشود؟ راهبردمان این میشود که از تراریختهشدن تصوف در واقع چی بکنیم؟ جلوگیری بکنیم، به هر شکلیاش، ما کاری نداشته باشیم نخواهیم دست ببریم تصوف را شیعیاش بکنیم تصوف را به قول معروف منتسب به تشیع و جمهوری اسلامیاش بکنیم شما هم چیزش نکنید، یعنی اگر ما بتوانیم در همین هویت تثبیتشدهای که این متصوفه جهان عرب دارند به طور خاص ما بتوانیم در همین هویت تعریفشده از طرف خودشان اینها را تثبیت بکنیم من به نظرم مطلوب حاصل میشود و به صورت طبیعی مبانی اینها با مبانی ما فوقالعاده نزدیک است، بیزحمت اینها با ما هماهنگ هستند، هم از نظر باطنی و هم از نظر ظاهری بیشترین تناسب را بین کسانی که داعیه تراریختهشدن تصوف را دارند بیشترین سود را با حفظ همین شکل موجود جمهوری اسلامی ایران میتواند ببرد و لذا لطف کنید حالا با این تعبیر لطف کنید خودتان این حالت یعنی ما بنایمان را بر این بگذاریم به عنوان یک راهبرد که دست به تصوف نزنیم نهایت سعی و انرژیمان که صرف میکنیم این باشد که بقیه هم نگذاریم اینها را به حالت تراریختگی دربیاورند و مطمئن باشیم همین جریان طبیعی تاریخی تصوفی که در سال 2018 داریم صحبت می-کنیم تا بیست سال آینده تا سی سال آینده تقریباً به عنوان یک ظرفیت برای ما قابل استفاده است و دست بخورد ما ضرر کردیم، این آخرین نکته بود.
رهدار: آقای دکتر ببینید یک اتفاقاتی در جهان تسنن دارد میافتد که ما میتوانیم آرزو بکنیم این مثلا ً این اتفاق نیافتد تعبیر یکی از دوستان به کار بردند برداشت این بود که انگار مثلاً سیاسیشدن تصوف یک جاهایی لاجرم است یعنی دست ما هم نیست، مثال میزنم یک آدمهایی مثل محمد تقی عثمانی حتی ذاکر نای نمیدانم این تیپ آدمها که در آغاز اتفاقاً رویکرد صوفیانی داشتند، ما بعداً که بسط پیدا کردند همین جور که عرض کردم که گفتم آن صوفی قرن چهار وقتی مردم آمدند سراغش اصلاً خود جمعیت یعنی قدرت حتی اگر داعیه هم نداشته باشید، شما فرض کن من هیچ حرف سیاسی نمیزنم از قم میروم شیراز یک دفعه یک میلیون نفر در شیراز چهل کیلومتر شهر بیایند استقبال من اصلاً هیچ حرف سیاسی و ادعایی هم نزنم که نیت اگر عقل سیاسی داشته باشد که دارد حتماً به من حساس میشود، طرف دارد مثلاً در سال یک اجتماعی را داخل داکا فرض کنید دارد رقم میزند که پنج میلیون آدم برایش جمع میشوند، این آدم اگر چه در آن سخنرانیاش و در مشی بعدیاش حرف سیاسی نزند این اصلاً یک قدرت بالفعل است 
مهریزی: این را اشاره کردید کارکرد اجتماعیاش به هر حال یک در واقع مؤلفه قدرت را ربط به سیاست پیدا میکند را رقم میزند، در همین حد ورود به عرصه سیاسی دارد ولی اینکه بگوییم خودشان داعیه وجود یک قدرت و حاکمیت را داشته باشند من به اصطلاح نشانهای از آن 
رهدار: چرا؟ فرمایشات شما متین است من عرضم این است که 
مهریزی: اگر قدرت مستقری باشد که بتواند این به همین حیات اجتماعی این تیپیش ادامه بدهد برای به اصطلاح تصوف مطلوب است برای جریان متصوفه مطلوب است و اتفاقاً استقبال هم میکند در حدی هم که لازم باشد به اصطلاح حتی در مواردی تملق آن حکومت را بکند، حمایت لازم را هم بکند، مزد و مواجهی هم لازم باشد به اصطلاح جمع میکند و هماهنگ اینها به همزیستی مصالحتآمیزشان در واقع ادامه میدهند و اگر هم این باشد اگر بخواهند ؟؟؟ با توجه اتفاقاً به تصویب مثلاً الان آقای دکتر هاشمینسب هم اینجا هستند، مثلاً الان خود سنگال سالیان سال است که هیچ کودتایی بر علیه بقیه کشورهای آفریقایی هیچ کودتایی در سنگال مثلاً اتفاق نیافتاده است سر چه؟ یک بخش عمدهشان میگویند سر این در واقع ثباتی که متصوفه سنگال به طور خاص برای این کشور آوردند و این را حکومت نسبت بهش آگاه است و این قدرت را کاملاً پذیرفته و این تأثیرگذاری را پذیرفته و در همین حد نقش سیاسی به قول معروف به عنوان نقش دوم را که به عنوان یک رویکرد سیاسی هست خود حاکمیت از متصوفه سنگال پذیرفته است، شیوخ آنها هم مرشدان هم به این واقفند و به صورت خودآگاه این تعامل را ولو به صورت نا گفته و نانوشته دارند چی میکنند.
رهدار: ببینید یک وقت مسأله فعل جریان متصوفه است فرمایش شما به جا است، اینها یک پایگاه اجتماعی دارند و قدرت اجتماعیشان به اندازهای هست که آن هوس قدرتشان را تأمین میکند دیگر دنبال دردسر خودشان هم نیستند این مربوط به فعل جریان متصوفه هست، بیرون همین جور که فرمودید خارج از جریان متصوفه یک جریانهای دیگری اطلاع داریم و شواهد و قرائنی داریم که برای تصوف دارند خواب میبینند اینجا مسأله اهمیت راهبردنویسی در قبال سیاسیشدن تصوف به اصطلاح خودش را نشان میدهد، اینجا مسأله است که حالا چه کار بکنیم که فرض کنید نه
مهریزی: راهبرد چه میشود؟ راهبرد این میشود که جاهایی که میبینید تصوف به یک ثباتی رسیده است که همین جوری این همزیستی مصالحتآمیز دارد ادامه میدهد یک مبادله معقول و منطقی، بالانسشده با حاکمیت دارد راهبرد شما چه می-شود؟ حمایت از این همزیستی مصالحتآمیزی که به صورت مستقر در واقع دارد اتفاق میافتد، شما الان هر حاکمیت الان شما جالب است حتماً مستحضرید که دوتا جریان را معمولاً     به عنوان مخصوصاً در کشورهای اسلامی دو تا جریان به عنوان بههمزننده ثبات سیاسی و مسأله کشورها به حساب میآیند در کشورهای اسلامی و جاهایی که من رفتم دیدم این جوری است، یکی جریان تشیع است و یکی هم جریان وهابیت است، تمام حاکمیتهای سیاسی جهان عرب که الان برقرارند میدانند نزدیکی به عربستان، نزدیکی به وهابیت به معنای خطر در واقع بیثباتی است و اگر این ثبات را داشته باشند در همزیستی با شیوخ متصوفه پیروان جریان تصوف این ثبات را تحت هیچ قیمتی حاضر نیستند عرضم به حضور شما از دست بدهند لذا این جریان دارد به سمت ثبات پیش میرود این جاهایی که این برقرار است یک جاهایی مثلاً میبینید این هنوز در حالت رفت و برگشت است، هنوز به قولی یک وقت به نفع این است یک وقت به نفع آن بحث دیگری است ولی جاهایی که مستقر هستند برقرار هستند این همزیستی دارد ادامه پیدا میکند و هی جریانهای مختلف از غرب تا بگیرید تا عرض کردم سعودی و حتی جمهوری اسلامی ایران دارند متصوفه را میخواهند یک تغییر شکلی بدهند میخواهند تراریختهاش بکنند من به نظرم اگر این اتفاق نیفتد ما به سمت این تغییر نرویم به صورت، چون مبانی نظریشان با ما هماهنگ است بیشترین قرابت را با ما دارند به نظرم بیشترین نفع را از این ثبات ما میبریم به عنوان راهبرد دارم میگویم
رهدار: ممنون آقای دکتر هاشمینصب
7074: البته من یک سه چهار سالی است که با تصوف کاری نداشتم و تصوف هم با من کاری نداشته این هم جالب است، آن موقعهای هم که ما با آن کار داشتیم از نگاه علوم سیاسی بود و خیلی متفاوت بود یعنی سواد من راجع به تصوف خیلی زیاد نیست البته حالا با این توجه من هم به قول آقای مهریزی شطحیاتی را عنوان میکنم در این مورد به نظرم میآید که همان طور که شما یک مرور تاریخی داشتید نسبت به تصوف و تشیع در ایران همین مرور تاریخی را هم میتوان در جهان اهل سنت داشت و من به نظرم میآید که سه نقطهی تاریخی در این زمینه خیلی اهمیت دارد نقطه اول حمله مغول و حمله صلیبیها یعنی ما از شرق حمله مغول را داریم از غرب هم حمله صلیبیها را داریم و این اتفاق دارد میافتد و تنها حکومت ممالیک در مصر است که میتواند جلوی هر دو مقاومت کند و پیروز هم میشود که بیت المقدس را از صلیبیها پس بگیرد حتی، در اینجا تصوف نقش عمدهای دارد من به نظرم میرسد که نقش تصوف در اینجا اصلاً دیده نشده و باید به نظرم میآید که جای مطالعه دارد و این سؤال که چرا آن اتفاقی که شما راجع به تصوف و تشیع در ایران شمردید اینجا اتفاق نیفتاد، مورد دوم مورد عثمانی است تشکیل حکومت عثمانی و بعد رشد حکومت عثمانی دوباره همین اتفاق افتاده یعنی تصوف باز نقش مهمی دارد و دارد نقش خیلی زیادی را بازی میکند در شکلگیری این دولت و رشدش باز هم این سؤال پیش میآید که چرا اینجا دوباره این اتفاق نیفتاد و بعد اتفاق سوم یک دورهی تاریخی است که به نظرم میآید که ما با شفاعی شدن تصوف و یک نوع زوال در جهان اهل سنت مواجه هستیم که شاید دویست سیصد سال باشد که این هم به نظرم میآید که یکی از صدمات اصلی است که به تصوف خورده اگر این سه تا اتفاق را در نظر بگیریم یک بازخوانی داشته باشیم شاید یکسری از نکات را به ما گوشزد بکند که من حالا به آن اشاره خواهم کرد در ادامه صحبتهایم 
7304: جسارتاً این زوال را میشود تبیین کنید ما که بالندگی میبینیم زوال را
7309: زوال به لحاظ ادبیات دارم میگویم تولید ادبیات، تولید کتب جدید، تولید، یک تولید مکتب جدید است یعنی شما بعد از مثلاً ابن عربی و حالا دیگران من میگویم خیلی در این زمینه چیز ندارم ولی شما بزرگان آن چنانی نمیبیند که تولید ادبیات کرده باشند حالا اجازه بدهید من از این استفاده خواهم کرد در نکات بعدی که عرض خواهم کرد در امروز تصوف و سیاست چه رابطهای دارند من به نظرم میآید که ما باید به این توجه بکنیم که امروزی که ما داریم صحبت میکنیم تصوف وسیاست در جهان اهل سنت ارتباط دارند و ما کمتر مطالعه کردیم و من همیشه دوستان را که در دانشگاه ادیان با آنها صحبت میکردم تشویق میکردم که اینها برود مطالعه بشود ولی خُب نمیدانم شده است یا نه، به طور مثال حکومت مراکش همین الان صوفیانه است، حکومت سودان سالها صوفیانه بوده الان در دست اخوانیهاست ولی باز هم صوفیان هستند در عرصه سیاسی فعالیت هم دارند مثل اینکه تا آنجایی که به آنها اجازه بدهند، در لیبی حکومت دست صوفیها بوده سرکوب شدن سرکوب شدن سیاسی هم قابل مطالعه است که چه اتفاقی برایشان افتاده که بعد هم بعد از سقوط قذافی هم برگشته رئیس فرقه سنوسیه به لیبی ولی خُب مثل اینکه آنجا نمانده نمیدانم جزئیاتش را، یا اتفاقی که در مصر افتاد که از دوره ایوبیان به بعد قابل مطالعه است که چه اتفاقی دارد برای تصوف میافتد من به نظرم میآید که ما این رابطه را الان داریم و این را باید مطالعه کنیم که چه اتفاقی دارد برایشان میافتد اجازه بدهید من اینجا به آن نکتهی اصلیام اشاره بکنم که گفتم راجع به اینکه چرا تصوف و تصوف و سیاست نتوانسته بهم گره بخورد همان طور که در چیز گفتیم در جهان تشیع یا در ایران اتفاق افتاده، من به نظرم میآید مشکل مشکل دانشی است، اتفاقی که به نظرم میآید هم نقص اخوان است و هم نقص تصوف است یعنی اینها هیچ کدامشان نهاد دانشی ندارند، من در پایاننامه ارشدم پرسشم این بود که ارتباط اسلام سیاسی و الازهر چه بوده، و این را اسلام سیاسی را هم اخوان را به صورت مشخص کار کردم و نکته جالب اینجاست اخوان المسلمین خیلی تلاش کرده ارتباط سیستماتیک و نهادی با الازهر بگیرد ولی الازهر به عنوان یک نهاد دانشی هیچ وقت ارتباط سیستماتیک با اخوان نگرفت و به نظرم میآید این مشکل مشکل اساسی است که اخوان هنوز هم با آن دست و پنجه نرم میکند و به نظرم میآید که تصوف هم دقیقاً همین مشکل را دارد و نتوانسته در آن بخش دانشی خودش خودش را بازتولید بکند و کمک بکند به آن اتفاقی که حالا شما در جهان تشیع بحثش را کردید در این رابطه من به نظرم میرسد که این قابل مطالعه است در مقایسه باهم دیگر و ارتباط دانشی که با هم دارند همان طور که دوستان گفتند در این زمینه رابطه اخوان و تصوف هم رابطه مطالعه است در آنجایی که شما این سؤال را میپرسید که تصوف و وهابیت چه اتفاقی برایشان خواهد افتاد من به نظرم میآید همان رابطه اخوان و تصوف بازتولید خواهد شد که در آن شاید بشود گفت که دو مدل را میتوانیم دربیاوریم که یک مدل مصر است که اخوان و تصوف در آن به نظرم میآید که از هم جدا شدند و فقط اخوان یک پی-رنگی از تصوف را گرفته و بعد مدل ترکیه که به نظر میرسید که اخوان و تصوف دارند باهم کار میکنند ولی بعد از این اتفاقاتی که برای گولن افتاد کاملاً از هم فاصله گرفتن و نمیدانم آینده ارتباط تصوف و اخوان در ترکیه چه خواهد شد، فعلاً که گولنیها خارج از قدرت قرار گرفتند، نکته آخری که میخواهم عرض بکنم دو نکته آخر این نکته قبل از آخری است که میخواهم عرض بکنم اینکه به نظرم میآید یک چیزی اینجا به نظرم گم شده یا ما به آن توجه نکردیم من به نظرم میآید تصوف و وهابیت اهمیت دارند ولی یک ارتباط مهمتری هم وجود دارد و آن هم ارتباط تصوف و مدرنیته است، به نظرم میآید که حوزه عمومی جهان اسلام درگیر سه مثلث یک مثلث است که سه ضلعش حکومتهای خودکامه، یک ضلع دیگرش اقتصاد لیبرال و یک ضلع دیگرش جامعهی در حال گذار است و به نظرم میآید که این خلأ باعث شده است که حتی سلفیها هم از این خلأ استفاده کنند برای رشد ولی آنچه که من فکر میکنم اینکه این خلأ باعث میشود که معنویتی که تصوف وجود دارد رشد خواهد کرد در آینده، پیشبینی من این است اگر کسانی که رویش کار میکنند بتوانند ادامه بدهند من مثلاً جریانهای روشنفکری را خیلی تحت تأثیر تصوف میبینم و توانستند این بازتولید دانشی که من گفتم به عنوان خلأ وجود دارد را انجام بدهند این بازتولید دانشی را شما در مطالعاتی که آقای سروش دارند انجام میدهند کاملاً میبینید که کاملاً، البته آقای ملکیان عبور کرده از اسلام کلاً و میگوید من از یک چیز دیگری دارم حرف میزنم... آره معنویت در آن زمینه به نظرم میآید این بحرانی که جهان اسلام با آن دست و پنجه نرم میکند مخصوصاً در آن ضلع جامعه در حال گذارش و با فشار اقتصاد لیبرالی که الان ما هم در ایران داریم کاملاً با تمام وجودمان این را احساسش میکنیم در بهار عربی یا انقلاب خبز یا بیداری اسلامی هر چی میخواهید اسمش را بگذارید دوباره مردم تمام جهان اسلام با تمام وجود این را احساس کردند اینجا به نظرم میآید که میتواند تصوف نقش اساسی بازی بکند در اینجا اگر بخواهم یک پیشنهادی برایتان داشته باشم اینکه به نظرم میآید که زنده کردن تراث تصوف میتواند به ما خیلی کمک بکند یعنی در فقر دانشی که وجود دارد و این نکتهای که عرض کردم یعنی به نظرم میآید بحرانی که جهان اسلام حوزه عمومی جهان اسلام با آن مواجه شده به نظر میآید زنده کردن تراث تصوف به صورت هدفمند میتواند به ما کمک بکند به اینکه این چشمانداز تصوف سیاسی را رقم بزنیم آنچنان که خودمان میخواهیم، نکتهای که اینجا وجود دارد این است که دوستان همه میدانند واقعاً عربستان و کشورهای دیگر هم دارند کار میکنند من فقط به عنوان یک نمونه عرض بکنم اینکه در سال 2003 در آمریکا نقش بالقوه تصوف در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا کار شده الان سندش هم هست یعنی شما در مؤسسه وند می-توانید بروید ببینید سندی که حالا به صورت آشکار ارائه کردند یعنی این نیست که شما فکر کنید هیچ کسی نسبت به تصوف کاری نمیکند به صورت روشن من روی مفهوم عدالت خیلی تأکید میکنم یعنی من به نظرم میآید زبان مشترکی که ما میتوانیم از آن استفاده کنیم برای گفتگوی اهلبیت و تصوف عدالت است، مفهوم عدالت است که حالا این دیگه جای بحث دارد و جای کار کردن که بتوانیم رویش کار بکنیم و بتوانیم این زبان مشترک را برای حل مسائل حوزه عمومی جهان اسلام استفاده بکنیم، ممنونم.
رهدار: بله من یک نکتهای را عرض بکنم دوستان ببینید بازتولید دانشی تصوف در جهان اسلام نسبتاً در حد گسترده در زمان ما متأسفانه افتاده در دست و قلم جریان سنتگرای عمدتاً بیرون از جهان اسلام آگاهانه هم به نظر من دارند کار میکنند و واقعاً آگاهانه دارند کار میکنند این یک نکته که ما جهت تأیید فرمایش آقای دکتر نباید اجازه بدهیم که مفسران امروز و فردای جریان تصوف اسلامی جریان سنتگرایی باشد که اسلامی لااقل نیست یعنی میتواند ناظر به بخشهایی از اسلام باشد اسلامی نیست، فرا... شما الان پروژه مثلاً فرض کنید که نصر را ببینید... حالا حتی من میخواهم بگویم جریان غیر چیز است، ببینید جریان سنتگرا هر چند عمدتاً توسط جریان اسلامیشان یا سنتگرایانه که حتی بعداً مسلمان شدن عرض کنم ادبیاتش ناظر به تصوف اسلامی بسط پیدا کرده اما غافل نشویم جریان سنتگرا یک جریان اسلامی نیست یک جریان غربی است یک جریان غربی است که از مسلمانان هم یارگیری کرده، از مسلمانان هم یارگیری کرده دنبال شهروند جهانی و دین جهانی و اینها هستند دیگه لذا شما آقای نصر همان اندازه به تصوف اسلامی تمایل دارد که به بودیسم که نمیدانم فرض کنید خیلی چیزهای شرقی آن طرفی، این یک نکته که خواستم انحصار این کار را باید بگیریم، یکی دیگه این آقای
8216: نگاهی که آقای ملکیان دارند
رهدار: من معتقدم این است حالا من یک تحلیلی دارم راجع به جریان آقای ملکیان، این اصلاً جریان آقای ملکیان را شما باید روشنفکرانه تحلیل بکنید وقتی تاریخ روشنفکری در ایران را شما بازخوانی میکنید روشنفکری همواره یک متغیری از تحولات بنیادیتر در خود دنیای غرب بوده اینکه در دوره ما آقای ملکیان میتواند یکی از نمادهای روشنفکری در ایران بشود به این علت است که لایهی به اصطلاح تحولات فکری در دنیای غرب به دلیل بنبست تاریخی معرفتی غرب خود غرب که از نظر من تئوریهای پایان در دنیای غرب حکایتگر این به اصطلاح بنبست غربی هستند، در دنیای غرب غرب گرایش معنوی پیدا کرده، گرایش معنویتهای نوظهور پیدا کرده، این دوباره استشعار کلام من واضح بود که ورود دنیای غرب به فضای معنویتهای نوظهور مسبوق به بنبست تاریخی آنهاست، و آقای ملکیان و اینها دارند یک طورهایی تئوریزه میکنند این وضع به اصطلاح کنونی دنیای غرب را، نمیگویم تئوریزه میکنند بلکه میگویم بومی میکنند چون ملکیان اتفاقاً بیش از آنکه فکر بکند دارد ترجمه میکند بیش از اینکه فکر کند ترجمه میکند و متعهد به ترجمه هم هست یک وقتی به دوستان میگفتم که معنویتی که این آقایان دارند دنبال میکنند بعد از پنجاه جلد ترجمه مثلاً فرض کنید کتاب غربی چرا سر از ترجمه یک کتاب مثلاً عربی اسلامی مثلاً در نمیآورد یعنی تمام معنویت رفته در غرب، آن هم غرب متأخر یعنی درست غربی که به تعبیر حقیر دقیقاً از زمانی که غرب دال مرکزیاش شیطان شده، اینکه اشارهای کردم گفتم جریان معنویتهای نوظهور اصلاً دال مرکزیشان شیطان است من معتقد هستم چهره فکری این بازتاب از غرب در ایران را آقای ملکیان دارد نمایندگی میکند کما اینکه چهره سیاسی آن چیز را آقای مشایی داشت نمایندگی میکرد آن جای تحلیل خودش را دارد که مثلاً اصلاً تصادف نبود که مثلاً آقای فرض کنید مشایی در زمان آقای احمدینژاد خواهان آوردن آقای نصر بودن به ایران اگر یاد دوستان باشد، رابطهای هست، من میخواستم بگویم در این احیای تراث یا تحفظ بر تراث تصوف اجازه ندهید که جریان سنتگرای خارج از جهان اسلام در واقع جریان غیراسلامی در واقع چیز بشود تنها طلایهدار این صحنه باشد، نکته دوم این آقای طاها عبدالرحمن مغربی یک نظریهای دارد ایشان میگوید که اسلام یک چهرهی جمال دارد، یک چهره جلال دارد برون داد تاریخی چهره جلال در واقع اسلامی خودش را در علم و تکنولوژی و صنعت و اینها چیز میکند نمایان میکند و چهره جمال عرض کنم که اسلام خودش را در جریانهای اجتماعی متصوفه و عرفان نشان می-دهد بعد در نسبتی که برای مواجهه آیندهی اسلام و غرب ایشان تقریر میکند این است میگوید در زمانهای که جریان غیراسلامی رقیب، گفتمان به اصطلاح رقیب اسلامی وضعیت هژمون دارد در جهان اسلام که معتقد است که الان دنیای غرب یک وضعیت هژمون دارد در جهان اسلام میگوید باید حرکت و سرمایهگذاری روی لایهی جمالی اسلام بشود لذا خروجی تصوف را در واقع از این زاویه باز میکند در جریانهایی که رفتند در صورت جلال اسلامی البته در کتاب الحداثه و المقاومه ایشان جریان حزب الله لبنان را یک استثنا میبیند و تعریف هم میکند خیلی هم تعریف میکند میگوید این البته یک استثناء است که در دورهای که باید جهان اسلام رویکرد جمالی خودش را رو میکرد یک جریانی استثناء رویکرد جلالی گرفته و از قضا به دلایلی که در آن کتاب آورده موافق از آب در آمده، من این بخش فرمایش ایشان عرض من نیست آن قسمتی که در واقع دارد تئوریزه میکند برای آینده جهان اسلام میخواستم بگویم تئوریسینهایی هستند که اصلاً کل سرمایهی مواجهه ما با دنیای غرب را سرمایه تصوف میدانند بماند که کسانی هم که در حوزه مباحث غربشناسی، نکته سوم در حوزه مباحث غربشناسی مثلاً ورود کردند و ورود دارند همچنان که ما گفتیم یکی از بسترهای ورود و نفوذ شیعه در و حتی ایران در جهان تسنن بستر تصوف است واقع قضیه این است که یکی از بسترهای مناسب برای ورود به دنیای غرب هم جریان متصوفه است یعنی اگر جریان متصوفه در نسبت با تشیع در کانتکس اسلامی به اصطلاح انگار مثلاً مفعول خوبی است در دنیای غرب فاعل خوبی است ورودگاه خوبی است، هجوم آور مثلاً خوبی است و به همین علت من معتقد هستم حتی لایهی سنتیگرایی که مشوب شده با جریان تصوف اسلامی در دنیای غرب بودنش از نبودنش بهتر است، البته ما وقتی آن را میآوریم در اسلام و در نسبت با اندیشههای اسلامی با آن مواجه میکنیم به صفر تا صدش نقد داریم، به مبنا تا ذیلش نقد داریم، اما در هر حال کانتکس جهان غرب کانتکس ما نیست ممکن است یک آدمی با یک مبنایی که واقعاً ما آن مبنا را قبول نداریم بتواند رقیب مسلم ما یعنی غرب را خونین بکند و از قضا این را میتوانند یک جاهایی نقد بزنند و خونین بکنند، همه به اندازهای که فرض کنید ما وجود جریان پست مدرن را در دنیای غرب که کاملاً غربی است، محرز است که غربی است و آن روی سکهی مثلاً مدرن است این را در یک جاهایی و از یک حیثی ظرفیت میبینیم و میگوییم میشود با آن چهره غرب را خونین کرد اما البته به ما فرصت حرکت ایجابی نمیدهد همهی جریانهای معناگرایی که نسبت پیدا کردن با لایهی اسلامی متصوفه مثلاً مثل جریان سنتگرا در دنیای غرب به نظر من ظرفیت خونین کردن دنیای غرب را دارند یعنی ما اگر در مثلاً در واقع سه سطر، سه سطح تحلیل از تصوف را دارم جدا میکنم دوستان، یک سطح تحلیل تصوف ایرانی شیعی است، یک سطح تحلیل تصوف در واقع سنی جهان اسلامی است، و یک سطح تحلیل تصوف در جهان غرب است، هر کدام از اینها باید مدل خودش تحلیل بشود، عذرخواهی میکنم طولانی شد، آقا در خدمت شما هستیم
8949: فقط یک نکتهای را حالا جنابعالی فرمودید من با آقای ملکیان حدود بیست سال کار میکنم یعنی بودم دوره ارشد من دانشجویش بودم، دکتری بودم، ایشان به ما لطف دارد رفت و آمد میکند، دو سه تا نکته راجع به ایشان هست من به نظرم آن و آن پیشنهادی که جنابعالی کردید بسیار بهم مربوط است شخصیتهایی مثل ایشان بیش از همه مسائل اخلاقی آقا دغدغهشان است و بودم در جلساتی که ببینید این مسأله بسیار انگشت میزد افرادی را که ایشان الان با آنها ارتباط دارند کسانی هستند که از نظر فکری آقای ملکیان آنها را قبول ندارد مثلاً حضرت آقای سیدا، در جلسه با من گفت گفت من از نظر فکری با ایشان ایشان آن طرف هستند من این طرف هستم، ولی خُب چرا ایشان باهم مینشینند فرمودند که من ایشان را فقط به خاطر مسائل اخلاقی قبولش دارم و از این جهت با ایشان نشست و برخاست میکنم آسید جواد حیدری در یزد فوت شده بودند کسی یزدی داریم اینجا؟
9112: میشناسم
9113: خُب آسید جواد حیدری یک چهرهی معنوی اخلاقی در یزد بود و خیلی با جریانات سیاسی هم ارتباطات آنچنانی نداشت شاید اگر بعضیها بگویند که مخالف بود وقتی فوت شد آقای ملکیان از تهران ماشین دربست گرفت آمد مجلس ختمش حالا، مسألهی حالا رفتن در خطهای آن طرف مثلاً جریان بودایی، حتی با این سنتگراها چه عاملی باعث شده است که کسانی مثل آقای ملکیان را جذب کرده است، در واقع آن حالت بیخطی اینکه آقا کاری به کار مسائل نداشته باشید، چرا ما آشوب ایجاد کنیم، چرا بخواهیم افراد دیگر را تخریب کنیم چرا دیگران را بگوییم بدند و ما خوب هستیم همه جهان بد هستند، اسلام خوب یا بد است، شیعه خوب است شیعه هم شیعه ایران خوب است و شیعه ایران هم شیعهای که الان امام خمینی حکومتش را اینجا ایجاد کرده، اینها با این چیزها مخالفند که آقا چرا همه را میگویید بدند و 9229: البته آن طرف با هیچی هم مخالف نیستند
9231: همین را میگویم عرض کردم حرف این است که آقا غیربودایی دینی است که همه افراد و همه مکاتب را برمیتابد خب ما این چنین چیزی، خب سنتگراها هم جنابعالی فرمودید که در سنتگراها بیش از همه روی آن عناصر مشترک و جهانی و که آقا بیاییم روی آنها صحبت بکنیم حکمت خالده و، من به نظرم ما بیاییم از آن چیزی که جنابعالی فرمودید بحث عدالت و اخلاق این دوتا را عدالت را در حوزه فقه و همچنین عدالت در حوزه اخلاق دوتایش را، عدالت در حوزه فقه و اخلاق، اثر حاکمیت عدالت در حوزه فقه این است که آقا بقیه هم انسان هستند بقیه هم حق انسانیت دارند چرا ما دیگران را تکفیر کنیم، چرا دیگران را بگوییم آن طرف خط هستند باهاشون سازگار باشیم، مسائل اخلاقی هم از این طرف، به نظرم از این دوتا سرمایه که دین ما هم به این گفته است از این استفاده کنیم پرحرفی کردم یک جلسهای هم من هفته پیش با این آقای دکتر فیاض داشتم بله ایشان چهارده تا اشکال آنجا مطرح کردند به تصوف و عرفان، حرفشان این بود که آقا هر چی فساد در کشور اتفاق افتاده در این سیصد سال از این است که عرفان و تصوف در اینجا آمده است و حاکمیت را به دست گرفته است ولو اینکه ظاهراً اینها حاکم نیستند ولی این به عنوان نیرویی به صورت ماورایی و شمایشان که بوده است حکومت میکرده ولو چون مستقیماً نبوده است شِمایشان اینجا حکومت کرده و همه فسادها از این است و بعد انگشت میگذاشت روی مسأله دوباره همین عدالت که در سطح جامعه که میبینید دولت جمهوری اسلامی که آمده است عدالت برقرار نشده است و آنچه را که ما در غرب میبینیم از رعایت اخلاق و انصاف و عدالت و صداقت و اینها در این-جا نیست مشکل از چه است؟ اگر همه اینها را بخواهید یک جمعبندی بکنید از آن بحث عدالت و اخلاق باید ظرفیتها استفاده کنید اگر در تصوف هم برویم از این استفاده کنیم عذرخواهی میکنم، آقای ملکیان را هم میشود از این نظر جذبش کرد، هر کس که هنر دارد بیاید این کار را بکند، صدتا ملکیان را که حالا یکیاش را ولی به آن موضع رسیده است صدتا دیگر هم هست که به این موضع میرسند به شما بگویم که اگر ما بیاییم با در واقع عاطفه با یک ابراز عاطفی اینها را به راحتی میتوانیم جز اقلاً یک جوری کنیم که مخالفتهایی در این نداشته باشد
رهدار: من حاج آقا ضمن احترام به فرمایش بزرگوار بهرغم اینکه معتقد هستم یک آدمی حتی در یک جلسه عرض کردم گفتم حتی یک کسی مثل کدیور را در آمریکا برایش برای بحثمان یک ظرفیت میبینم اگرچه در ایران دقیقاً در مقابلمان قرار دارد اما در خصوص آقای ملکیان در کانتکس ایران با فرمایش شما کاملاً مخالف هستم دلیل من هم به اصطلاح مشرب روشی ایشان است، دغدغه معنویت را من میفهمم و میگویم معنویت، میگویم آقای ملکیان در بیست سال اخیر که پروژه معنویت را دارد در مکتب اهل بیت در بزرگان اسلام شیعه و سنی هیچ جا اخلاق و معنویت ندید که در مورد آنها بنویسد، من یک کسی مثل سید جواد طباطبایی را با همه اینکه پروژه مثلاً تبیین سنت ایشان را علیهاش مقاله نوشتم اما توجه ایشان را به سنت ولو تهش ایشان به لحاظ نظری به نظریه تسلب و بنبست سنت میرسد بسی منصفتر و معقولتر میبینم که حتی وقتی دارد به جنگ ما میآید ظرفیت سنت ما را در آن تأمل میکند تأمل میکند این اندازه اصرار بر اینکه بیش ازپنجاه شصت جلد کتاب در یک پروژه بیست ساله زیر نظر آقای ملکیان دارد از اخلاق و معنویت غربیها دارد ترجمه میشود سرویراستار ایشان هست مقاله میزند سخنرانی میکند دریغ از یک کتاب درباره نمیدانم بزرگان اخلاقی گذشته دور که هیچ دعوا و نزاعی هم سر آنها نیست، دریغ از یک نمیدانم فرض کن پاراگرافی درباره اخلاق امام صادق علیه السلام، دریغ از یک چیز، یعنی من باورم نمیشود یک کسی مثل آقای ملکیان طلبه فاضلی است و در مکتب حوزه درس خوانده تا این اندازه بیمهری و کینه اتفاقاً غیراخلاقی به تراث اخلاقی اسلامی، این کینه را نمیتوانم نبینم و درک نکنم، اصلاً غیرقابل مسموح و اخلاقی هم که بزرگواران دارند میگویند یعنی یک وقت با قطعنظر از مسأله تحلیل روانشناختی که من اینجا موافق هستم با حاج آقا یعنی یک وقتی آقای غرویان به حقیر میگفت که ما سهمی داشتیم در انحراف این آقایان به دلیل غیراخلاقی عملکردن، من میدانم این را یعنی آری کاش این آقایان را در اوان کار واقعاً یک آدمهایی بزرگترهای ما بزرگان ما بزرگان خود آقای ملکیان وارد آنجا یک ورود اخلاقی میکردند ولی یک وقتی در ماجراهای فضای انتقادات خود آقای غرویان برای این بزرگوار یک پیغامی فرستادند، گفتم زمانی که مشکل سیاسی شما با مؤسسه امام خمینی به وجود آمد بنده آنجا در مؤسسه امام خمینی بودم و استاد بودم، همان روزی که آن مشکل خاص برای ایشان به وجود آمد از کلاس درسم بیرون آمدم در حیاط مؤسسه ایشان را دیدم و بهش دست دادم و تعمداً جلوی شاگردهایم خم شدم و دستش را بوسیدم، به ایشان گفتم من معتقد نیستم که مؤسسه امام خمینی مرکز جهان است من به مؤسسه امام خمینی دل دادم و آقای مصباح را معقول و قوی میبینم در راستای اسلام و مکتب تشیع میبینم ولی اصلاً این جوری نیست که اگر یک فقیه دیگری با همین اتقان و با همین تعلق خاطر به دین مثلاً آن طرف خط مثلاً حضرت آقای جوادی آملی مثلاً فلان بزگوار آقای شبیری بزرگوار، اگر حرفی خلاف ایشان زد اوشون را نبینم به همان اندازه که ایشان را ثقل میبینم اوشان را هم ثقل میبینم، لذا گفتم که اصلاً اشکال نمیبینم شما نقد بزنید به این جریان، شما در ذیل کانتکس نظام اسلامی ما حرکت بکنید دست شما را هم میبوسیم، یک وقتی برای آقای غرویان پیام فرستادم که الان بوی نقد شما را همسو با تکثرات درون نظام اسلامی نمیبینم نقد من نباید نقدی باشد که این نقد آبش برود در آسیاب دشمنان قسمخورده نظام اسلامی، بارها من این جمله را گفتم و از رو خواندم متن حضرت آقای حکیمی را متن فیلسوف بزرگوار آقای محمدرضا حکیمی را، عین فرمایشاتشان این است که من از روشنفکران عذرخواهی میکنم بابت دفاعی که اول انقلاب از این انقلاب کردم، من فکر میکردم که انقلاب اسلامی در نهایت سر از عدل علوی درمیآورد اگر میدانستم که از سر ظلم معاویهای درمیآورد دفاع نمیکردم، یعنی تندتر از این نقد میخواهید، اما در مجموع آقای حکیمی جوری حرکت کرده که حتی این جمله آقای حکیمی هیچگاه دستاویز اپوزیسیون قسمخورده نظام نشده است، هیچگاه نشده یعنی در یک فرمتی دارد حرکت میکند تندتر از این نقد من این نقد را هم میفهمم هم دست آقای حکیمی را میبوسم اما از یک جایی نقد من حتی اگر نرمتر از این هم بشود اگر این نقد رفت در آسیاب دشمن، اگر رفت نمیدانم برای تقویت گفتمان دشمن دیگه این در فضای تکثر عالم اسلامی قابل معنا نیست، جریان اتفاقاً اگر فرصتی بشود و تحلیل بشود فضای فکری مثلاً یاالله جریان معنویتی که مثلاً امثال آقای ملکیان دنبالش دارند میروند این جریان، جریانی خطرناک است من یک وقت رویکرد در واقع از زاویه مباحث روانشناسی فردی یا اجتماعی با این جریان مواجه میشوم والبته آنجا در بخشهای قابل توجهی از فرمایش حاج آقا همراه میشوم، یک وقت نه من واقعاً با یک رویکرد معرفتشناختانه با این جریان روبرو میشوم در این جریان اصلاً احساس می-کنم یک جریان غیراخلاقی است به نام اخلاق درست مثل لیبرالهای دیکتاتور در ایران ما کم لیبرال دیکتاتور نداریم دیگه شعار لیبرال هست اما عملاً دیکتاتور هستند عملاً دیکتاتور هستند عذرخواهی میکنم.
10150: من نمیخواستم که ایشان را تبرئه کنم عرضم این بود که حالا بله ایشان الان عملاً امروز واقعاً به یک حوزهای افتادند همان طور که جنابعالی فرمودید ضد اخلاقی است بله ولی عرضم این است آن نکتهاش را من میخواهم بگویم که بحث عدالت اقلاً مستمسک اینها شده است این را ما 
رهدار: دوباره نگذاریم پرچمدار انحصاری عدالت آنها باشند بله
10219: کل حرف من آقا این است؟؟؟ جنابعالی حوزه ایشان را قبول ندارم
رهدار: عذرخواهی میکنم ببخشید، آقای مشکانی عزیز
مشکانی: عرضی نیست
رهدار: آقا این اندازه در معنویتها (صدای خنده)... خیلی خُب چشم حاج آقا در خدمت شما هستیم اگر از نفس نفس هنوز،
10251: یک دوری بزنید من در آخر
رهدار: آقای الله خواه عزیز، آقای حاتمی شما فرمایشی، خانم دکتر بفرمایید، خانم صادقی بفرمایید
صادقی: بسم الله الرحمن الرحیم. محور اصلی تصرفساز تصوف حالا طبق مطالعاتی که بنده داشتم هویت است، عنصر هویت است برای اینکه بتوانیم تصوف برای اینکه بتواند این تصرف هویتی را ایجاد بکند در واقع از مؤلفههای خودش استفاده میکند که اولین مؤلفهاش عنصر فکری است دومین بحثش عنصر تشکیلاتی و همبستگیساز است، سومین مؤلفه-اش کاریزمای شیخ و نحوه قدرت یابی در واقع قدرت اولشان که شیخ باشد هست و مورد آخر عنصر تاریخیاش است که حضرتعالی توضیح دادید، من 
رهدار: این عناصر را یکبار دیگر میفرمایید
صادقی: عنصر فکری، عنصر تشکیلاتی و همبستگیساز، کاریزمای شیخ و نحوه قدرتیابی شیخ و عنصر تاریخی، که حالا در ادامه توضیح میدهم که هر کدام چه بسترهایی میتوانند برای ما داشته باشند من استاد برداشتم این است که تصرف به لحاظ ذاتی الان از مرحله عزلت خارج شده و در مرحله جریانسازی اجتماعی است، طبیعتاً آن طوری که حاج آقای مهریزی هم فرمودند این جریانسازی اجتماعی اگر بخواهد بسط و تداوم پیدا بکند در آینده ناگزیر از ورود به قدرت خواهد بود ولی الان حتماً خودش را درگیر با قدرت نخواهد کرد به دلایلی که حالا در ادامه میگویم برای اینکه حقیر بتوانم بحثم را ادامه بدهم ورود تصرف مصر در جریان بعد از بیداری اسلامی را مثال میزنم، بعد از انقلاب بهار عربی در مصر دوتا حزب برای اولین بار دوتا حزب صوفی شکل گرفت یکی حزب تحریر و یکی حزب النصر که هر دو هم توفیقاتی نداشتند ولی اتفاق مهمی که اینجا افتاد این بود که این به رغم اینکه توفیق نداشتند ولی جدال خیلی جدی بین سران تصوف در مصر شکل گرفت که از دل آنها مباحث قابل توجه و قابل مطالعهای بیرون آمد مثلاً یکی از دلایل مخالفان ورود تصوف به عرصهی سیاسی این بود که میگفتند وقتی شما وارد ادبیات سیاسی بشوید خواه ناخواه مورد نظارت و استنتاج قرار میگیرید وقتی مورد نظارت و استنتاج قرار بگیرید دیگه نمیتوانید در بحث قدرتیابی شیختان عنصر ارث و میراثی که الان وجود دارد لحاظ بشود دیگه آنجا با چالش مواجه میشوید در آن مسأله، نکته بعدی که حالا در خصوص مصر قابل توجه است آنها با مرسی اصلاً نتوانستند تجربه خوب کاری را رقم بزنند خصوصاً در مورد وزیر اوقاف مصر به تنش خوردن و بعد خودشان به این نتیجه رسیدن یعنی خود تصوف به این نتیجه رسید که به دلیل تسامح و تساهل دینی سیسی با آن بهتر از مرسی میتوانند کار بکنند، بعد از آن اتفاقی که در واقع ورود سیاسی که تصوف در مصر داشت باعث حساسیت گروههای سلفی شد به صورتی که گروههای سلفی یک جمعیتی را به نام جمعیت شرعی در سال 1914 رقم زدند این جمعیت شرعی یکی از کارهایی که کرد چی بود و خیلی قابل توجه است این بود که آمد به فرزندان شیوخ صوفی بورس تحصیلی عربستان را به صورت رایگان اعطا کرد، چون میدانستند که در درازمدت اینها جایگزین پدرانشان خواهند شد همان کاری که با شیوخ ما البته انجام میدهند،
10706: با شیوخ ما چکار میکنند؟
صادقی: اعطای بورس تحصیلی به فرزندانشان (صدای خنده) در بُعد تعاملی
رهدار: نه دیگه تحقیقش واقعاً درست است بله
صادقی: در بُعد تعاملی خود تصوف مصر تأکید کردند به این نکته که ما از حیث تعامل با قدرت سیاستمان رواداری و تبعیت است و از حیث تعامل با مردم سیاست ما همبستگی و همدردی است بعد از این تجربهی مصر آنها به صورت علنی این نکته را مطرح کردند، آخرین بحثی که میخواهم داشته باشم این است که ما چه بسترهای ارتباط و تعاملی با صوفیه میتوانیم داشته باشیم من فکر میکنم این عناصری که مطرح کردم بسترهای خوبی میتوانند باشند ولی به صورت خاص یکسری از بسترها مثل بستر زیارت، بسترهایی که سلفیه آنها را الان دارد امتحان میکند مثل بستر اعطای بورس تحصیلی، اعطای فضاهای آموزشی و اینها و از همه مهمتر بازخوانی الهیات اجتماعی ما به نحوی که اشتراکات و افتراقات ما با الهیات اجتماعی تصوف دربیاید چون آنها خیلی روی الهیات اجتماعیشان کار کردند و در واقع همهی تخممرغهایشان را در آن سبد گذاشتند.
10840: یک نکتهای آخر فرمایش خانم عرض کنم اینکه ما کار متقابلی را که غرب کرده است با فرزندان وابستگان در واقع بزرگان شیوخ صوفی داشته باشیم آنها را به اینجا بیاوریم و یک کلمه هم به آنها نگوییم که شیعه بشوند حتی از رفتار ما هم این را احساس نکنند، نه به زبان و نه رفتار و اجازه بدهیم خودشان هر طوری با انتخاب خودشان مسیری را انتخاب کنند.
رهدار: حساسیتزا نباشیم، بله.
10912: و این فضا خصوصاً برای آفریقا امکانش خیلی هست چون آنها بالاخره فضای تحصیلی برایشان مهم است که یک جایی دعوتشان بکنند
10921: الان دانشگاه ادیان این اجازه را گرفته از وزارت علوم و با چندتا از کشورهای آنجا هم صحبت کرده است و جاهای دیگری هم هست و میشود از این فضاها استفاده کرد خیلی مؤثر هم هست
10940: سی نفر از شش کشور
رهدار: حاج آقا ببخشید در خدمت شما هستیم ببخشید من فامیلهای بزرگواران این ردیف را تا آقای ؟؟؟ 10950 نمیدانم اگر معرفی هم بشوند
10953: آقای دکتر دیگه ده دقیقه به ساعت نه به ما اجازه بدهید از خدمت شما مرخص بشویم
رهدار: چشم حاج آقا ما اصراری نداریم ولی عذرخواهی میکنم جلسه را اجازه بدهید ادامه داشته باشد نه بله خواهش می-کنم البته کم توفیقی ماست ما دوست داشتیم تا آخرین فرصت استفاده بکنیم چشم هر موقع ما چیز نداریم، هر موقع فکر میکنید که به اصطلاح برنامه بیرون شما تحت الشعاع قرار میگیرد بله حاج آقا در خدمت شما هستیم
سلیمانی: بسم الله الرحمن الرحیم و بهی نسعتین، عرض ادب خدمت اساتید محترم، عذرخواهی میکنم من یک وقفهای که رفتم و آمدم نفس نفس میزنم عذرخواهی میکنم. حوزه تحقیق و مطالعات ما راجع به تصوف به اصطلاح حوزه تاریخی تصوف و به اصطلاح فرق شیعی بوده است یعنی درون به اصطلاح درون نظام کشور خیلی نسبت به تصوف خارج از کشور به هر حال توفیقی نشده که عنایتی داشته باشیم اما راجع به صحبت اساتید محترم یک چندتا نکته من یادداشت کردم که عرض بکنم و در آخر هم میخواستم یک تأییدی به صحبت استاد بزرگوار بزنم که تشریف بردند، عرض به حضورتان که راجع به بحث تاریخی تصوف، سیر تاریخیاش در زمان صفویه اشارهای به صوفی ستیزی صفویان نشد که حالا آن به اصطلاح هم-پوشانی که صورت گرفت و تحلیلی که حضرتعالی فرمودید خُب صفویه چی شد که آن صوفیان خودشان صوفیستیز شدند این جای بحث دارد، اما راجع به اینکه آیا یک صوفی میتواند به یک جایی برسد یا این مثلاً بهتر عرض بکنم این سیر تصوف میتواند به جایی برسد که یک تشکیلاتی را علم بکند و شکل بدهد و بتواند که اثرگذار باشد در جامعه ما حتی قبل از صفویه هم این نمونه را داریم، عبدالقادر گیلانی ایشان قرن پنج و شش فقه حنبلی هم هست مذهب حنبلی ایشان در اصول و فروع هم در فقه هم در تصوف یعنی هم در حوزه شریعت محوری و هم در حوزه معنویات ایشان هم صاحب تألیف است و هم به اصطلاح حرف برای گفتن دارد در بین مشایخ و اخوات تصوف، عرض به حضورتان که پس نتیجه میگیریم که فقه و معنویت میتواند در تصوف به اصطلاح زمینهساز تشکیل یک جریان، یک حالا نگوییم حکومت و یک تشکیلات بشود به هر حال
11247:؟؟؟
سلیمانی: نه خیر میخواهم عرض بکنم که، این دوتا عنصر البته الان عرض میکنم استاد فرمودند بله... درست است می-خواهم این جریان را عرض بکنم برای اینکه بگویم که هم به این نتیجه برسیم که به اصطلاح صلح کلی بودن تصوف این را به اصطلاح در ما ایجاد نکند که این نظریه را ایجاد نکند که ما همیشه تا آخر قرار است همزیستی داشته باشیم و این همزیستی را حفظ بکنیم ببینید به نظر حقیر صلح کلی، روحیه صلح کلی بودن تصوف به دو جهت بوده یا برگرفته از معنویت بوده که ما این را اشکال میدانیم چون روح معنویت در خودش روح جهاد هم دارد مقاومت هم دارد خُب این را ما در تصوف عموماً نمیبینیم یا برگرفته از حفظ موجودیت بوده که این موجودیت اگر بهم بخواهد بخورد آن صلح کلی را هم کنار میگذارند کما اینکه ما هم در فرق شیعه و الان هم داریم میبینیم در کشور داریم میبینیم این حفظ موجودیت به صورت اگر بهم بخورد یا با قدرت سیاسی ممکن است آسیب ببیند قدرت غربی عربی که فرمودید یا آمریکا و انگلیس و عربستان یا قدرت به اصطلاح پول که باز همان هم سعودی عربی هست که ما فکر نمیکنم در مقابل هیچ کدامش بتوانیم کمکی به تصوف خارج از کشور بکنیم که بخواهیم آن همزیستی را حفظ بکنیم یعنی اینها اگر قدرت داشته باشند یا پول داشته باشند ممکن است همان اتفاقی که الان در شاخ افریقا دارد صورت میگیرد من شنیدم که میگویم که کاری خیلی نکردیم ولی کلیپهایی را میبرند نشان میدهند به سران تصوف آنجا و میگویند صوفی شیعی یا مثلاً شیعیان اینها هستند ما چه سلفیت، چه تصوف با اینها مشکل داریم،با تشیع مشکل داریم به نظرم این همزیستی و این به اصطلاح روحیهی صلح حفظ نمیشود با این دوتا قدرت، قدرت پول و قدرت به اصطلاح حالا سیاسی، حالا به نظرم رسید که
11458: یک توضیح اجمالی میفرمایید که چگونه صلح کلی اگر برخواسته از معرفت یک تعبیری دارید با جهاد همراه هست این را هم یک تبیینی میکنید
سلیمانی: ببینید معنویت را من عرفان ناب تشیع میبینم یعنی خیلی با تحلیل عذرخواهی میکنم حاج آقا با تحلیل استاد بزرگوار همراه نیستم که تشیع خیلی غلطان شد در دالان تصوف عرفانش حالا آن بحث درازی دارد من عرفان ناب شیعی را معنویت میدانم و نه آموزههای تصوف را از آن جهت عرض میکنم که در 
11533: از کجا میدانید آن معنویت آنجا؟؟؟ پرور است
سلیمانی: ما معنویت را سیره ائمه میبینیم جهاد را آنجا میبینیم بله
11540: شما گفتید که شیعه ؟؟؟ داشت
رهدار: بله فرمایش حاج آقا چون زیاد قطع شده اجازه بدهید فرمایش ایشان را داشته باشیم
سلیمانی: بعد حاج آقا دیگه آخرش میخواستم به همین بحثم را جمعبندی بکنم که ما به وسیله همان فکر میکنم همایش حاج آقا باشد که فقه و معنویت را این را تثبیت بکنیم در تصوف خارج از کشور شاید بشود آن طوری همزیستی را حفظ کرد یا مثلاً به جایی رسید
رهدار: خیلی ممنون فامیلی شریف شما را؟
سلیمانی: سلیمانی هستم
رهدار: آقای سلیمانی عزیز خیلی ممنون، حاج آقا در خدمت شما هستیم، حاج آقا استفاده بکنیم، حاج آقای بزرگوار در خدمت شما هستیم
11620: بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن تشکر از فرمایشات همهی دوستان، حضرتعالی استاد آقای الهیمنش که تشریف بردند دوستانی فرمودند که شطحیات است، اگر اینها شطحیات است که بنده که تُرهات و غلطات است احتمالاً دارم تحویل میدهم یادداشتهای پراکندهای کردم با این توضیح قبلی که بنده هم در تصوف جهان عرب خیلی ورودی در حد گفتگوهایی با دوستان، اطلاعاتی که امثال آقای شاهبیگی، دوستانی که کار میکردند پیشتر یادم است در دانشگاه ادیان در همین حد است، ورود تخصصی نداشتم، منتها یک نکاتی به ذهنم میرسد که حضرتعالی جناب آقای رهدار براساس آن دعب که البته نیازمند هم هست این جریانشناسی ابتدا کردن و بعد یک پدیده سؤالی را مطرح کردن یک سیر تاریخی فرمودید از تاریخ تصوف بعد به حالا تصوف شیعی فعل و انفعالاتش رسیدید و بعد پرسش را مطرح کردید بنده هم فکر میکنم خیلی سؤال انتهاییتان با مقدمه شاید ربط منطقی فعلاً نداشته باشد یعنی این سؤال را آن مقدمه هم میتوان گفت و ضمن اینکه در آن مقدمه در حد حالا چون بنده هم آقای هاشمی نصب فرمودند مدتهاست کاری با تصوف نداریم برای بنده هم همین طور هست یک دور افتادیم ولی در حد اطلاعات پیشین خودم یک جاهایی احساس میکنم که شاید این گونه که شما فرمودید نباشد و شاید هم این گونه نباشد نه اینکه طور دیگری باشد فعلاً ما اصلاً ادبیاتش تولید نشده یک جاهایی که شما فرمودید و رد شدید به نظرم جای کار دارد مثلاً همین ماجرای سید بن طاووس و اینها من در حد مطالعات امروزین خودم که روی مکتب حله یک مقداری تمرکز میکنم اینها ظاهراً از طرف ابوسلیمان بحرانی وارد کننده تصوف هستند که البته شکست میخورد یعنی این طور تلاشی میکنند که تصوف را وارد کنند، جاهای دیگر هم این موضوعات هست در ماجرای تصوف معاصر که رسیدید و شخص میرزای آقاسی نام بردید باز به نظر میآید افراد دیگری هستند که میشودر روی آنها دقت داشت به هر حال 
رهدار: در فضای معاصر اگر در ذهنتان هست
11849: مثلاً فرض بفرمایید حسینعلی شاه اصفهانی و مجذوب علی شاه کبودترآهنگی که اینها اساتید میرزای آقاسی بودند خُب اینها آدمهای درشتی هستند هنوز هم خیلی کار نشده که دقیقاً ببینیم مقام ولی خُب آثارشان برمیآید که و جایگاهی که بین مریدان و مشایخ بعدتر داشتند که اینها از آقای میرزای آقاسی جلوتر هستند در عرصه فقاهت
11916:؟؟؟؟ در سیاست است که آقاسی رفت به سمت اردبیل اینها چه شدند
11919: بله میخواهم عرض کنم که در کنار آنها رحمتعلی شاه هست آن هم وارد سیاست میشود حالا این آقا فرمودند که این پیوند تصوف و فقاهت و حالا حاکمیت یعنی عرض میکنم که این حوزه تصوف معاصر جایی است که هنوز خوب همزده نشده چه بسا ما شخصیتهای دیگری داشته باشیم که از بعد از محمدشاه قاجار که الان میرزای آقاسی و صدرالممالک اردبیلی میآیند و در حاکمیت وارد میشوند خُب ما خیلی از اینها را میبینیم که مثلاً میگویند رحمتعالی شاه نائب الصدر مثلاً اتفاقاً جالب است که کنشهای سیاسی اینها هم گزارش شده در منابع تاریخی که چگونه رفتار کردند و دقیقاً هویت صوفیانهشان چه نقشی داشته عرض میکنم که یعنی اینها همه جای بحث و بررسی دارد گرچه حالا به آن سؤال انتهایی شاید مربوط نیست به هر ترتیب من فکر میکنم که مثلاً دو سه حوزه را، یکی خود تصوف تطوراتش، تشیع و تطورات کلامی و معرفتی و اجتماعیاش بعد نسبت اینها با هم اینها همه جای پژوهش دارد که بعد بتوانیم یک تحلیل جریانشناسانه دقیق ارائه بدهیم نهایتاً مثلاً یک نتیجه شما گرفتید بنده شاید نتوانم بپذیرم اینکه الان گروههای صوفیانهی شیعه تحت تأثیر نشاط تسنن هستند را من فکر نمیکنم این طور باشد تصور میکنم که این نشاطی که امروزه جامعه صوفی شیعه دارد در خودش ایجاد میکند بیشتر بازخورد منفی و اتفاقاً اسلام سیاسی و فقهی است تا اینکه از طرف دیگری بخواهد نشاط بگیرد اینها همه جای صحبت دارد، اما از یک جهت فرمایش شما را خیلی به جا میبینم یعنی شما یک سؤالی مطرح فرمودید که حالا ما یک پدیدهای داریم این طوری قضیه را ببینیم یک پدیدهای داریم به نام گروههایی که یک هویت صوفیانی برایشان وقتی که میرویم میبینیم در جامعه خودشان و اینها دارند یک کنشهای سیاسی میکنند و احیاناً دارند به سمت وهابیت گرایش پیدا میکنند حالا آیا این سؤال اصلاً درست است که چه کنیم اینها سیاسی نشوند یا نه خُب همه دوستان فرمودند فکر میکنم افق بحث روشنتر شد اما تا جایی که بنده پیگیرم هستم حالا جریانشناسی را از پایین انجام بدهیم جا دارد یعنی اگر خصوصاً آن گروههایی که به سمت وهابیت و سلفیگری کشیده شدن با هویت صوفیانه مدنظر شما هستند اینها ظاهراً تا جایی که بنده همین نقشبندیه هستند نه صرف سیاسی شدن اینکه گرایش وهابی و سلفی پیدا کنند در عراق نقشبندیه بودند در پاکستان نقشبندیه بودن که اتفاقاً اینها را میبینیم میبینیم که سنت صوفیانهای هم که دارند به این حوزهها برمیگردد یعنی هم ظاهرگرایانه هست یعنی شما نقشبندیه را میبینید خُب اینها مشایخ گذشتهشان هم مشایخ متشرع متشقفی هستند که اتفاقاً محکوم هستند از سمت مشایخ دیگر تصوف که این دیگه تصوف نیست در عصر خودشان که این دیگه تصوف نیست شما مثلاً فقاهت و ظاهرگرایی را جای تصوف گذاشتید در آثارشان هم معمولاً دستورالعملهایی که از آنها باقی مانده به مریدانشان بیشتر رعایت تأکید بر رعایت شرع و فلان و این حرفها هست، یک حوزهی تصوف اجتماعی باز در سنت اینها میبینیم مثل مثلاً خواجه عبیدالله اهرار مثل قطب بن محیی، اگر قطب بن محیی در این چیز باشد الان بنده حضور ذهن ندارم اما خواجه عبیدالله اهرار را میدانم هست تقریباً نقشبندیه و سهروردیه، حالا در بالاتر نجم کبری که اینها مشایخی هستند که تصوف خوانقاهی را یک مقدار به عرصه جامعه میآورند، خواجه عبیدالله تقریباً شما جالب است در مناقب نامه و منقبت نامهها هم وقتی که اینها معرفی شدن کراماتشان هم کرامات سیاسی است، کرامات اجتماعی است، معمولاً گوش شاه را کشیدن، معمولاً مثلاً و اینها در عصر خودشان یک حکومتکی نه حالا حاکم باشند ولی واقعاً در حد حکومت بوده پا میخوردن از آنها امیران و این حرفها این گروههای امروزی را که میبینیم، میبینیم یا به آن سنت اجتماعی وابسته هستند و امروز هم اگر یک نوستالژی صوفیانه بینشان برقرار است نوستالژی صوفی اجتماعی است یا صوفی متشرع که معمولاً آن قسمت اجتماعیاش به سمت غرب گرایش پیدا میکند در ساحت و قوارهی کارهای انسانی کردن طبیعتگرایی، حقوق بشر و این حوزهها که اینها سکولار میشوند معمولاً آن حیطهی شرعگرایش هم آنها هستند که به نظرم بیشتر به سمت وهابیت گرایش پیدا میکنند این چندتا این پاکستان و عراق را یک بار همین طوری دو سه سال پیش میدیدم که برای خودم جالب شده بود صوفیهایی که حالا به کتائب تکفیریها پیوستند و عکسها و اینهایشان بودند اینها نقشبندیه بودند خُب نقشبندیه عرض میکنم از بهاءالدین نقشبند به بعد وقتی که ما نگاه میکنیم که امروز هم هست چیزهایشان این هم منقبتنامههایشان هست هم معمولاً دستورالعملهایی که به مریدان مینوشتند من نسخ خطیشان را هم بعضیهایشان را دارم اینها تأکید شدید بر شرع و این حرفها هست یعنی در حقیقت اینها از سنت صوفیانهی اصیل حالا اصیل نه ارزشی نمیگویم اصیل آن چیزی که تصوف هست وقتی دور شدن به این سمت کشیده شدن و برای همین اینها هر چه صوفیتر کرد هر چه صوفیتر کنیم اینها را اینها از وهابیت و جریان تکفیری دورتر خواهند شد خُب این حالا شاید اسمش را بشود گذاشت یک راهبرد که اتفاقاً بله آقا هم فرمودند
رهدار: من برداشتم از فرمایش شما نتیجه برعکس شد البته خوشحال شدم این تحلیل را کاش این تکهی آخر نبود من برداشتم این بود که اگر پروندهی متصوفهای که امروز در حال گره خوردن با وهابیها هستند را از آخر باز کنیم بخوانیم متوجه میشویم که اینها نه به دلیل یک انحراف تاریخی بلکه به دلیل امتداد دادن به سنتهای اجتماعی قبلی خودشان این گره را برخوردار کردند یعنی اینها مثلاً در عقبهی تاریخی خودشان روزی که وهابیت هم نبوده اینها صوفی سیاسی بودن و کرامتشان هم از جنس کرامات سیاسی بوده الان اعقاب اینها در تاریخ هم نمیدانم ظهور سیاسی پیدا کردن این، تا اینجا تحلیل برایم جالب بود اما این نتیجه که بگیریم که راهبرد آنها این میشود که اینها را در صوفی بودنشان نگه داریم
12628: نه نه این خوشحالیتان بماند
رهدار: نه در خود اینها چون چیز است دیگه
12632: نه سنت نه خودشان،
رهدار: آهان در سنتهای دیگر
12635: عرض کردم که بله خود سنتی که اینها به آن بستگی دارند یک انحراف در تصوف تلقی میشود حالا اگر که شما اینها را به تصوف اصیل که حالا همان ذکر و خانقاه نشینی و بیشتر بر تأکید بر حال و سماء و این موارد
12651: چیزی که عملاً الان در سودان اتفاق افتاده و از مسیر خودش منحرف شده و به سمت وهابیت گرایش پیدا کرده و مشکل ساز هم شده
12700: احسنت حالا در این جا یک چیز دیگر بگوید شاید باز هم شما خوشحال بشوید ما انشاءالله به اجر اتدخال سرور ببریم اینکه من تصور خودم این است که اتفاقاً اینها اگر الان دارند وارد کنش سیاسی میشوند نه به خاطر صوفی بودنشان یعنی اینجا رهزن شده تصوف اینها برداشتی که من دارم صحبت کردم با این طلبههای سودانی جالب است الان ما در قم طلبههایی داریم شما خیلی دیدید آقای هاشمی نصب که اینها هم شیعه هستند هم شازلی هستند طلبهی واقعاً معمم است من دیدم گفت که من شیعه هستیم و اینها بعد شازلی هم بود ذکر هم داشت ذکر هم میداد و از این حرفها اینها از نظام تصوف صرفاً همان ته مریدی و مرادیشان یک مقدار که شاید آن هم ضرب شده در نظام قبیلگی که در جغرافیای اینها حاکم است آن یک پتانسیلی درست کرده که حالا به سمت سیاست و فلان و همه اینها میغلطند و نتایجی میگیرد که شاید باب میل ما نباشد اینها خیلی در سنت صوفیانه به معنای واقعی زندگی نمیکنند نفس نمیکشند خیلی صوفی به آن معنا نیستند تهش هم اینکه یک ارادتی به یک شیخی دارند و آن هم یک ذکری میدهد و در این حد این فقر دانشی که آقا می-فرمودند دقیقاً اینجا جا دارد که اینها اساساً از سنت صوفیان خودشان هم به نظرم یک مقدار فراموش کردن محضر شما که عرض شود آخوند اگر در این بساط باید بگوید یک صلوات بفرستید تا برگههایمان زیاد است، یک نکتهای که به نظر من میرسد تمایل طرق امروزی که ما داریم از آنها بحث میکنیم به سمت وهابیت خطی نیست یعنی یک علت ندارد که صرفاً بگوییم این سنت صوفیانهشان است یا هر چیز دیگری به نظرم مثلاً من سه تا علت را نوشتم که بعد برای هر کدام از اینها باید یک راهبرد نوشت و تعیین کرد، یکی اتصال به سنت صوفیانه قشری که اینها از قرن هفت و هشت داشتند که عرض کردم، در این جا آقای هاشمی نصب نکتهی جالبی فرمودند در حاشیهی این فقر دانشی که دارند و فرمودید احیای تراث این حرف درستی نیست که تراث اینها بازخوانی شده احیا بشود الحمدلله میدانید شخصیتهای صوفی این پتانسیل را خیلی خوب دارند که بشود در هر عصری و برای هر جایی یک تراث خوانیشان کرد خود ما هم که کم نکردیم از این کارها دیگه، مختار را ببینید الان چطور بازخوانی میشود حالا در عصرهای دیگر حالا این هم هم شخصیتهایشان را به شیوهای که الان نیاز است بازخوانی کرد کارش همین خواب است دیگه یک خوابی یک سندی یک کسی دید یک جایی دید حالا نمیگویم دروغ باشد ولی در متون خودشان هست، هم آثارشان را میشود بازخوانی فرهنگی کرد که اینها از آن قشری-گری که سنتشان به آنها القا میکند یک مقدار فاصله داد و آن روح تصوف را در آنها زنده کرد یکی خلأ متن و شخصیت صوفیانه است که باز به اینجا برمیگردد باید برایشان یا تولید بشود یا به آنها یادآوری بشود
رهدار: چی متوجه نشدم؟
13000: خلأ متن و شخصیت عرفانی که مثلاً فرض بفرمایید ما این بخش قوت ماست که ما در عرفان شیعی بعد از قرن ده کم نداریم دیگه این متون را این متون اگر ترجمه فرهنگی اگر بشود، یعنی خُب یک بخشی این عرفای ما هم حالا برخلاف اینکه شما فرمودید شیعهی اثنی عشری شدن از قرن هفت وهشت فرمودید کاملاً من با این بخش مخالف هستم تصوف تا قرن یازده که من پیگیری کردم در کلام شیعه اثنی عشری نشده نهایتاً مثل محمد مشکین قلم تفضیلی شدند ادبیات جمع-بندیهای آقایان دیگه همه استاد هستند کتبی و شخصیتهایی که جمعبندی ادبیات تصوف در قرن نه هم هستند مثل باخرزی مثل خواجه محمد پارسایی که میآید دوازده امام را میگوید، روضه امام حسین نقل میکند باز اتفاقاً با تشیع زاویه مهم دارند، باخرزی در کتاب شئون اوراد الحباب، یعنی در بخش فصوص؟؟؟13057 آنجایی که میرسد در عقایدش که میآید بیان کند به شدت به تشیع میتوپد دیگه، چیز هم همچنین است فضل الخطاب هم همچنین است سایرشان هم همچنین است یعنی اتفاقاً هر چه که به ارادت به اهلبیت میورزند، به تشیع، به شیعه، به اثنی عشریه و باورهایش خصوصاً آن بخش تبرا که میرسند به شدت موضع میگیرند و اینها رافضی هستند و چه هستند و چه هستند، من آخرین کسی که دیدم 1111، 1107 پسر مشکین قلم صاحب مناقب مرتضوی هست که آن هم ابتدائش میگوید که من نه شیعه هستم نه سنی هستم تفضیلی هستم علی را بر همه فضیلت میدهم و بر کسی هم توهین نمیکنم این خط اثنی عشریه را ما از نعمت الله هند به بعد که آمدند به طور وضوح میبینیم حالا عرض بنده این است که ما متونی را که تولید شدند این رسالههای سیر و سلوک علامه بحرالعلوم این کتابهایی که خیلیهایشان تولید شدند و تا اثر حاضر هم مثل آثار آقای حسنزاده که شما فرمودید، علامه تهرانی آن بخشهایی که دیگه اینها هم آن تعصب شیعه بودنشان گل کرده به خلفا مثلاً فحش میدهند اینها از آنها پاک بشود و ترجمه بشوند در کنار این حالا من فکر میکنم یک فقد مهمی که ما داریم که من خیلی دوست میدارم دوستان اصلاح بفرمایند اگر غلط است اساساً ما نسخهای از تشیع متناسب با زندگی انسان مدرن حالا تا چه به رسد به آن نمیدانم عربهایی که تعصب عربی و اسلامی هم دارند نداریم، اصرار هم داریم که همین را ببریم آنجا پخش کنیم، شما بودید ظاهراً گزارش دادید یکی از اساتید گزارش میدادند که تشیع را ما چقدر کار کردیم در فلان کشور آفریقایی بعد یک عده از ایران طلبه فرستادیم رفتند مهر دادند دست اینها و همه چیز را بهم زدند، یعنی اصرار داریم تشیع را با همین مؤلفههای قم و کاشانی ببریم خُب این هم نمیشود ترجمهای که حالا اخلاقی باشد به نظرم اگر یک قرائتی از تشیع با تأکید بر اخلاق، با تأکید بر
13253: ملکیان؟؟؟
13255: حالا ملکیان شما بفرمایید، اخلاق، هنر این مؤلفههای مهم زندگی بشر معاصر، بله ظرفیتهای خوبی هم هست از قول یکی از اساتید عرض میکنم که یکی از وجوه همآوردی تشیع با فقه شیعی با فقه اهل سنت برای زندگی انسان اروپایی شده همین مسأله صیغه که طرف میخواهد بیاید مسلمان بشود حالا آن سنت اروپاییاش هم دارد بعد میبینه خب اینجا راهش هست و آنجا نیست، یک ظرفیتش هم هست اینها بولد بشود بالاخره موضوعات دیگر فکر میکنم حالا یک 
13331: خدایی تیپت هم میخورد (صدای خنده)
13341: بله به هر حال جمعبندی اینها یک حرفی هم شاید حالا خیلی چیزهای دیگر من نوشتم شاید خیلی چیزهای دیگر نباشد و نکات دیگر هم هست ولی من فکر میکنم که محضر شما عرض شود یک ضعف بزرگی هم که ما داریم تمام این حرفها گفته بشود راهبرد خوب هم گذاشته بشود ما الان اگر چه نشان دادیم در منطقه خودمان قدرت دیکته قدرت سیاسی-مان را داریم پتانسیل دیکته حالا قدرت سیاسی و نظامی خودمان را داریم ولی من فکر نمیکنم که ما ظرفیت دیکته پتانسیل فرهنگیمان را داشته باشیم به دلیل این قطع فرهنگی که ما داریم و محدود شدیم آنها میگویند حرف میزنند دو زبانه سه زبانه هستند، فعال ارتباطات فرهنگیشان برقرار است من الان به عنوان یک طلبهای که پانزده سال دارم در حوزه علمیه درس میخوانم مثلاً ما باید مروج فرهنگی اگر چیزی باشیم تا حالا با یک ناشط فرهنگی عرب مثلاً از نزدیک صحبت نکردیم نه اینکه از دوتا از این مؤسسه آقای فرمانیان آوردند دیگر، بیش از این ندیدیم حالا بعضیها سلیقه دارند پا میشوند میروند سرمایه هم دارند میروند میبینند و حرف میزنند، اطلاعات به روز دارند، ما به دلیل این پردههایی که هست و محدودههایی که هست و یک ادبیاتاش را به نظرم نداریم و نمیتوانیم فعلاً اگر راهبردی هم به این شکل بخواهد نوشته بشود نیرویی که بخواهد اینها را دیکته کند به جهان عرب، به مصر، به الازهر، به سایر کشورها، من نمیبینم اگر که اطلاعات من کم است شما بفرمایید من هم یاد بگیرم و من فکر نمیکنم باشد
13529: ؟؟؟ (صدای خنده)
13531: به کرم شماست آن
13532: ناامید نباش (صدای خنده)
13538: ببخشید عذرخواهی میکنم
13539: یکی دوتا ملاحظه داشته باشیم، نکته اول که شما فرمودید از قرن دوازدهم عرفان شیعی برخلاف حرف آقا من فکر میکنم که البته مرحوم مصنف هنوز زنده است نظر آقا حدود ملاصدرا، شیخ بهایی، نمیدانم مینفندرسکی اینها 
13558: صوفیه، اینها صوفیه نبودند که اثنی عشری باشند
رهدار: نه من مشخصاً منظورم خود جریان اصلی صوفیه صفویه یعنی شاهان صفوی، بحث این بود ضمن اینکه واضح یعنی حالا فرصت نشد بگویم لااقل منظور من یک تصرف پروسهای بود در هر حال من وقتی میگویم شیعه در صفویه دارد وقتی به تصوف وقتی به صفویه رسیده فقهاً و کلاماً شیعه شده منظور من سال 907 نیست، یک پروسه است دیگر، درون این دولت صفوی این اتفاق افتاده است بله کمااینک آن حالا آن بحثی که آقا فرمودند که بحث مخالفت جریان شاهان صفوی با صوفیه مطرح نشده اشارهای کردم گفتم آنها دارند خانقاهها را خراب میکنند حوزههای علمیه را دارند بنا میکنند، مساجد را دارند بنا میکنند، بله من استفاده کردم حاج آقا
13700: من یک نکته دیگری را عرض کنم، بنده از صحبتهای آقا به این نتیجه رسیدم که جای تحقیق جدی در حد یک مقاله خوب یا حتی رساله سطح سه هست که یک کسی تحقیق بکند که علت غلتیدن صوفیه به سمت وهابیون چی هستند؟ یک علت دارد یا صدها علت؟ یکی یکی بررسی بشوند واقعاً، آن وقت ممکن است کل جلسه یک دفعهای فضایش عوض بشود
رهدار: البته حاج آقا نکته را شروع کردند و ادامه ندادند، یعنی فرمودید مثلاً احتمالاً مشارب مختلف دارد یکی اتصالشان به سنت فلان نه میخواهم بپرسم موردهای دیگری در ذهنشان هست یا نه 
13741: ببینید این چیزی که حالا در حد وقت میخواستم تکمیل کنم این است که به نظر باور بنده تصوف نهایتاً اگر سیاسی هم بشود در حقیقت دارد از تصوفش خارج میشود و راهی هم جز شکست نخواهد داشت یعنی یا تهش به سمت و چون به نظر من فکر اهل سنت قابلیت و گوهره سیاسیشدن و تشکیل حکومت مثل فقه شیعی را ندارد تصوفش به نحو اولی به نظرم این جور هست
13811: با یک ضریب ضریب بالاتر 
13812: بالاتر بالاتر تصوفش حالا اول که فقهاش اگر سیاسی بشود بله، به نظرم اگر فقهاش سیاسی بشود که شد شکست خورد، تصوفش هم یعنی یک تناقضهایی هست که شما مثلاً اخوان را که میگویید اخوان تصوف است اصلاً من نمیفهمم یعنی چه اخوان صوفی بودن، یک روز یعنی صوفی بودند به چهار تا صوفی علاقه داشتند به این معنا آره ولی اینکه مثلاً ما میتوانیم از وجوه عرفانی انقلاب امام بحث کنیم واقعاً قابل بحث است اما از وجوه صوفیانه محمد مرسی اصلاً میشود صحبتی کرد؟ یک نکته دیگر هم عذرخواهی میکنم معذرت میخواهم چهره شما را من میبینم انگار (صدای خنده). یک طوایفی هستند در میان صوفی مصر که شما بهتر میدانید و کمک کنید مخصوصاً یکیشان مثل جعافره یا این عزمیه. یک نکته مهمی که به نظرم در غلتیدن مثلاً همین نقشبندی به سمت وهابیت و گرایشهای سلفی وجود دارد که خودشان این را تصریح میکردند اوضاع داغونی است که این طرق رسمی تصوف دارد غیر این، اینها وقتی که میمانند بین این شیخ شرابخوار همه کاره با حالا آن آقای وهابی ولی متشرع فلان و اینها آره، به آن سمت میروند یک استادی آقای دکتر توکلی شما که رفیقتان هست و میشناسید، ایشان تحلیلاش این است که اساساً غلتیدن بدنه جامعه اهل سنت به سمت وهابیتترین جریان بهار عربی و غیره و ذلک و تکفیریشدن جهادی این هست که اساساً تنها کسی که علیه ظالم فتوا داده است ابن تیمیه است، یعنی ظرفیت در آن ببینید اینها وقتی ضرب در هم میشود شما باید انتظار داشته باشی من هم حالا اگر در یک طریقت صوفیانی که یک کم سنت هم به من میگوید متشرع باش میخواهم خوب هستم اگر صوفی هم هستم می-خواهم خوب باشم وقتی نمونههای تصوف را میبینم اینها همه درب و داغون است حرفها خب بروم به آن سمت، پس یکی از راهبردهایم میتواند اصلاح همین طریقههای موجود بولدکردن مثل همین آقای ابوالحسن آمد من واقعاً از نورانیتش حالا نمیفهمم چه جوری است ولی آدم نورانی بود آدم متخلق نورانی انشاءالله در چیزش هم ظاهراً خودش هم شعارش همین اصلاح طریقتش در مقابل بدکاریهای صوفی و این حرفها بود، خود این هم میتواند یک راهبرد باشد این جعافره که اگر فکر میکنم کسانی بودند که ظاهراً خیلی یعنی به صوفی بودند اما این طریقت نداشتند درست است؟ سلسلهمند نبودند یعنی قاعدتاً از آن آسیبهایش هم در امانند، بزرگکردن اینها و یعنی نمونه درست حسابی مطرحکردن هم خودش یک راهبردی است بله.
رهدار: بگو آقای عزیز بگو قبل از اینکه بمیری
14116: عرضم به حضورتان چیزی که در این جلسه داشتیم همهاش ناظر به خود صوفیها بود در حالی که ما از این طرف وارد بشویم بیاییم به جای اینکه صوفیها را حالا برنامهریزی کنیم که باید بکنیم بیاییم عربستان را نفیر، رسوا، تضعیف، تا آنجا که ممکن است به طرق مختلف یا به لحاظ سیاسی یا زاویه دیگر، اینکه تضعیف شد بگوییم آقا آن نسخهای که یا آن تکیهگاهی که شما امید داشتید به آن مثلاً تکیه بکنید این است خب و اینها دیگر ناامید میشوند میگویند خب فوقش عربستان میشود مثل کویت و اهمیتی ندارد در فضای جهانی، دیگر تنها نسخه قدرتمند میماند ایران.
رهدار: حاج آقا در خدمت شما هستیم
14227: بسم الله الرحمن الرحیم، من یک مقدمه بگویم و وارد همین و اما افغانستان خودمان بشوم، برویم سمت دهات خودمان، خدمت شما عرض شود که اساساً آن چیزی که در ذهن من است من نه تخصص در تصوف دارم نه در جهان عرب، به لحاظ ماهیت صوفیها خودشان را طوری تعریف کردند که کاری با مقوله سیاست ندارند این به لحاظ تاریخی لذا فرمایشات دوستان مبنی بر اینکه اگر بیایند به سمت سیاست قاعدتاً از آن هسته فاصلهگرفتن این یک نکتهای هست، نکته دوم اینکه باز در فرمایشات عزیزان بود که میشود استفاده کرد برای ورود به آن بحث این است که به لحاظ هویتی هم واحد نیستند و متکثرند و انصافاً هم متکثرند یعنی مثل یک وقتی احزابی که در داخل کشورمان داشتیم جمع میشدند یک حزب میزدند بعد فردا صبح منشعب میشدند بعد دوباره پسفردا منشعب، در فضای صوفی هم همین است تا دلتان بخواهد طرق دارند تا دلتان بخواهد انشعاب، حالا به لحاظ این کثرت من پیشنهادم این است که باید صوفیه را هویت واحد ندید و طیفبندی کرد و در این طیفبندی یک نکته لطیفش برایند شخصیتی افراد است که یک فرد شاید گرایشات صوفیانه داشته باشد اما به لحاظ شرایط سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کشورش سایر گرایشاتش بر این گرایشات صوفیانه-اش غلبه بکند لذا یک فعل و انفعالات و یک کنش و واکنشهای سیاسی از خودش بروز بدهد که فرق بکند با آن دیدی که نسبت به یک صوفی داریم لذا طیفبندی صوفیها به نظرم مهم است از این طرف میشود دو نوع صوفی را در یک طیف تعریف کرد، آنهایی که با ما دارای قرابت هستند و آنهایی که با ما دارای غرابت هستند به ما نزدیکاند و یا از ما دور هستند. به لحاظ واحدهای سیاسی هم به نظرم میرسد که باید باز اینها جدا تحلیل بشوند که صوفیان جهان عرب مثلاً در هر کشوری واحد سیاسی آن کشور چیست؟ نظام سیاسیاش چیست؟ و نسبتش با صوفیه چه است؟ من عرضم این است که مدلی که عرض میکنم هم صوفیها تحلیل بشوند هم واحدهای سیاسیشان خروجیاش میشود اینکه من بروم سمت سه سطح مواجهه ما با اینکه یا تعامل هست یا تقابل است یا تنازع است، اگر در فضای تعامل بخواهیم صحبت کنیم طبیعتاً آن صوفیانی که در آن طیفها قرابت با ما دارند نزدیک به ما هستند فضای ما رویکرد ما همگرایی است که تعاملی است که من به نظرم میرسد که دو تا نکته دارد یکی مسیر اهل بیت را تأکید بکنیم و یکی هم تأکید بر خدمات ایرانیان به تصوف، ببینید ما یک تصوف اسلامی بیرون مرز داریم و یک حالا سیاستی که اینجا انجام میدهیم و با صوفیها برخورد میکنیم سنگ میزنیم خانهشان را میگیریم مرکزشان و خانقاهشان را میکنیم پارکینگ کاری به این ندارم من در فضای خارج از کشور عرض میکنم که گفتن اینکه بالاخره ایرانیها چه خدماتی داشتند حالا نه فقط صوفیها با یک اهل سنتی هم ما در مکه صحبت میکردیم گفتم ببین مثلاً امام غزالی، خود بخاری، مثلاً خود زمخشری خود فخر رازی همه اینها برای خطه ایران بودند که خدمت کردند به اسلام. این در فضا و مدل همگرایی احساس میکنم در مسیر اهل بیت و خدمات ایرانیان باید یک تأکید ویژهای بشود در فضای تقابلش حالا مدلهایی از صوفیها قرار میگیرند در تنازعش نمیدانم اصلاً قرار بگیرند یا نه؟ شاید این کسانی که متمایل به وهابیها شدند در سر این طیف باشند، نمونهاش اگر بخواهم میدانیاش را بگویم نمونه اندونزی است که حالا توفیقی بود که ما در هفته گذشته سمیناری بود در جاکارتا که حضور پیدا کردیم همه اصل و اساسش مبتنی بر همین تصوف و طرق معتبره اندونزی بود، ببینید آنجا جمعیتهای معتبرشان طرق معتبرهشان چهل تا است که این چهل تا را رأیگیری میکنند و یک نفر بشود رئیس جمعیت معتبره که الان آقای حبیب لطفی است که جناب آقای مهریزی بشناسند و جالب است حبیب لطفی به حدی آنجا محبوبیت دارد که جوکووی رئیس جمهور اندونزی باید حتماً برود منزل ایشان و ایشان باید وقت بگیرد از حبیب لطفی نه اینکه حبیب لطفی برود کاخ ریاست جمهوری یا از ایشان وقت بگیرد و این حبیب لطفی را میگفتند ولیالله و حبیب لطفی واقعیتش چند سالی بود که ملاقاتهایی با هیأتهای ایرانی نداشت و اصلاً تمایلی هم به حضور در ایران نداشت خب این لطف خدا بود که با زحمتی که عزیزان کشیده بودند در دانشگاه مذاهب و نمایندگی حضرت آقا در گرجستان و مجمع تقریب یک فضایی ایجاد شده بود که ایشان در همایش امام غزالی که مشترک برگزار شد با هیأت ایرانی ملاقات داشتند بستر خوبی شد دوباره ایشان دعوت کردند حالا یک مقبرهای داشتند برای پدربزرگشان بود که خیلی مورد احترام اندونزیاییها بود و دوباره آنجا جلسه دوم برگزار شد و بنا شد که ایشان بعداز ماه مبارک یک سر بیایند ایران که جالب بود که من شخصیت ایشان را برایتان بگویم شخصیت شاید یک آدمی که هیچ با این بزرگواری که شما فرمودید هیچ نسبت و صنفیتی هم ندارد برای ما هم واقعاً نچسب و غیرقابل تحمل بود یعنی کسی که هر یعنی این سیگار از دستش نمیافتاد بنده خدا و جلسه هم یک کمی طولانی شد، من چون یک مدت زندان بودم با معتادها زیاد سر و کار داشتیم یک دورهای و حالا ابوی بالاخره پلیس بود میدیدم کسانی که بالاخره اعتیاد دارند چه حالتهایی، ایشان دقیقاً در آن فضا بود بنده خدا دیگر سعی میکرد که جلسه زودتر تمام بشود جالب بود در سمینار که آمد باز همین اتفاق افتاد رفت یک بازسازی انجام داد و دوباره برگشت در فضای جلسه و حالا عکسش هم عکس گرفتیم خوب گرفتیم، ما برای اذیتکردنش هم پروسهای را طی کردیم که آمد بیرون من دوباره برگشتم گفتم من عکس ننداختم با ایشان دوباره میخواهم عکس بگیرم، عکس انداختم دوباره برگشتم گتفم آن عکس خوب نشد، میخواستم ببینم تا چه حدی ایشان عصبانی میشود و مقایسه کنید با فضایی و اینکه در حالا محل استقرارشان هتل ؟؟؟ 14854 که کسانی که در اتاق بودند چه فضایی هست، خب یک فضای جالبی بود برای من که واقعاً این شخصیت نچسب و در صحبتهایش نه حکمتآمیزی ما دیدیم نه تحلیل دقیقی از فضای جهان اسلام، یک فضای خاصی بود، 
14916: عصبانی شد؟
14917: بله عصبانی شد عصبانی کردیم آخرش، ولی این آدم به حدی مورد توجه اینها بود که واقعاً برای من عجیب بود که حالا چه قدر به این احترام میگذاشتند، ایشان را ولیالله خطاب میکردند و انشاءالله اگر آن نشست فراهم شد میگویم پروسه اینکه چه طور فرد مثلاً میگفت ایشان ولیالله است و ساعت یک شب مثلاً دیگر ما مستقر شده بودیم در هتل بنای بازگشت یکی از دوستان به جاکارتا بود یک شب این کسی که میزبان ما بود گفت که نه، ولیالله گفته هیچ کسی حق ندارد از ؟؟؟ 14949 خارج بشود و شما هم حق ندارید خارج بشوید و اجازه هم ندارد، بعد میرفتیم برای جلسه دوم با ایشان ما ساعت نه رفتیم در محل مستقر شدیم 
15000: به رسم مهماننوازی میگفتند بیرون نروید؟
15001: نه یک پروسه و عقبهای داشت و ایشان یک جوریهای خاص به ما نشان داد که چه قدر نفوذ دارد در جمعیت پیروانش. من عرضم این است حالا بگذریم حبیب لطفی یک شخصیتی بود که از نظر مریدانش ولیالله بود و همه هم باید باهاش هماهنگ میشدند و ما ساعت نه رفتیم ایشان ساعت یازده و نیم آمد، دو ساعت و نیم دیرتر آمد بعد ما همه اعتراض کردیم گفتند ولیالله ولیالله هست و باید همه خودشان را با این وفق بدهند، قرار نیست ایشان خودش را با دیگران، تقریباً صد و پنجاه میلیون مرید درست و حسابی دارد در خود اندونزی که یک تعدادی از اینها فدایی بودند و واقعاً میدیدم چه جوری مثلاً انصافاً فضلای دسته سوم حوزه علمیه قم به ایشان میچربید یعنی خیلی بگذریم در فضای اندونزی به لحاظ این جمعیت طرق معتبره فضا این طور بود که حرف اول را میزد و جالب است عقیل سراج گرایشات صوفی دارد، معروف امین گرایشات صوفی دارد، رئیس مجلس علما معروف امین بود باز ما توانستیم بالاخره ایشان را بعد از پنج سال ملاقات داشته باشیم اصلاً اجازه نمیداد گرایشاتش به سمت وهابیها بود ولی خب ایشان آمد در همایش امام غزالی افتتاحیه با ایشان بود و سخنرانی هم کرد. نکتهاش این بود که همه حرف در فضای ارتباط بین ما و متصوفهای که آنجا رخ داد همگرایی عرض میکنم که ببینید یک پتانسیل عجیب آن مدلی آنجا هست و دفاعی که عقیل سراج جانانه از تشیع میکند متهم می-شود حتی به شیعهبودن، همین حبیب لطفی با همه آن فضای شخصیتی که واقعاً برای من منزجرکننده بود تحملش در عین حال جالب بود به ما گفت که آقا قبر امام غزالی را در طوس شما بازسازیاش کنید ما یک هارونیه نشان داده بودیم به اینها گفته بودیم اینجا قبر غزالی است بعد کاشف به عمل آمد که اینجا قبر غزالی نیست یک جای دیگر در طوس که تقریباً مخروبه است و این را عکس گرفته بودند و خیلی هم وسیع پخش کرده بودند که آقا ببینید ایرانیها چقدر کملطفند نسبت به امام غزالی امام بزرگ ما، اینها همه خواستهشان این بود که شما قبر را بازسازی کنید نقشه هم کشیده بودند تحویل هیأت هم دادند، شما قبر را بازسازی کنید مثل خیام، مثل حافظ، مثل خیلی از این، آنها میگفتند اهل سنتی که در ایران دارید آنها شاعر هستند این بنده خدا که ؟؟؟15228 بوده قبرش را بازسازی کنید، حبیب لطفی میگفت من سالی دو میلیون زائر مذهبی را برای شما تضمین میکنم، تقربیاً آن چیزی که دوستان آنجا در جلسه حساب کردند گفتند تقریباً در حدود 6 میلیون دلار آورده دارد برای جمهوری اسلامی اگر این سالانه در صورتی که دو میلیون نفری که ایشان میگفت خودش گفت این حداقل است یعنی من فقط به این دور و بریها بگویم آقا بروید قبر، حالا جالب این جاست این نکته با همه فضای شخصیتی که داشت نکتهام این است که اهل بیت را از خودشان خب خودش حبیب بود دیگر یعنی سید بود و شجرهنامهاش میرسید به امام صادق، ایشان آخرش برگشت دید که نچسب دارند دوستان برخورد میکنند یک کم فضا را خلوت کرد احساس کردم یک عده رفتند بیرون و فضا خصوصی شد، در فضای خصوصی برگشت گفت آقا من اینها را میفرستم شما ببرید امام رضا را ببینند، شاید تا حرم امام رضا هفتاد هشتاد کیلومتر فاصله نباشد، نکته خیلی جالب بود گفت من اینها را میفرستم بیایند طوس ولی شما ببرید حرم امام رضا، یعنی بنده خدا آخرش به صراحت بیان کرد و بنا شد که آقای حسین شاهرودی که نماینده آقا در کردستان هستند نامهای تنظیم شده از طرف ایشان و آقای اراکی و آقای اعرافی و بعد 
رهدار: عذرخواهی میکنم خیلی داریم نه از مسیر داریم دور میشویم
15359: نه عرض من همین بود که این مدل مدل بسیار خوبی است که ما با اینها همگرایی داشته باشیم البته میدانم سخت است چون همین فضا را ما دو سال پیش داشتیم که قبر غزالی بازسازی بشود که نشد و مخالفتهایی بود 
رهدار: در ایران؟
15413: بله در ایران، ما در هیأت ماموستا رستمی را داشتیم این را فقط میخواهم بگویم که ببینید چه قدر تأثیرگذار بود آن-جا، ماموستا رستمی نماینده خبرگان کردستان بود شافعیمذهب اهل طریقت نقشبندیه و نماینده خبرگان، خب ایشان در هیأت ایرانی بود و هر جا که ما میرفتیم خب معرفی میشد خودش بزرگترین تبلیغ بود برای جمهوری اسلامی که کسانی که رهبر را انتخاب میکنند یکیشان هم ایشان است و شافعیمذهب هم هست، این هم خیلی کمک کرد فضای ذهنی دوستانی که آنجا ملاقات کردیم خیلی بهتر شد و جالب است در مدت مسافرت هم آن مدتی که باز هم داشتیم و اینها آقای حبیب لطفی برای احترام به هیأت ایرانی خود آقای علی مسعودی نائب رئیسش را گذاشته بود من اول هم متوجه نشدم که مثلاً ایشان پست و جایگاهش را، خیلی پیرمرد این یکی یک کم دلنشین بود، شروع کردیم به صحبتکردن که همراه شد من پرسیدم که دوستان ایشان مسؤولیتش چی هست گفتند نائب رئیس آقای حبیب لطفی و جالب است عین سه روزش دیگر در جوکرا همراه هیأت بود و خیلی احترام میگذاشت.
15518: هیأت کی بود؟
15519: آقای حسین شاهرودی نماینده آقا در کردستان، آقای دکتر مختاری بودند رئیس دانشگاه مذاهب و آقای ماموستا رستمی که نماینده آقا در نماینده خبرگان کردستان بودند و آقای دکتر ابراهیمیان دوست عزیزمان که آنجا رایزن بودند و الان معاون پژوهش دانشگاه 
حاتمی: قبر امام غزالی را ابراهیمیان مطرح کرد
15537: آره آره، من فقط این آمار را بگویم، صد و شصت تا دانشگاه دارد نهضتالعلما، بیست ویک هزار مدرسه که این بیست ویک هزار مدرسه هم همان گرایشات صوفی را یک مدرسه هم رفتیم این را هم بگویم یازده هزار طلبه داشت مدرسه علمیه، یازده هزار طلبه، کلاً سه نفر کادر داشت، یک مدیر داشت که موروثی بود که پدرش آنجا را تأسیس کرده بود جوان بود و دوتا معاون داشت، و این یازده هزار نفر تقریباً چهار هزار نفر هجره داشتند و هفت هزار نفر هم روزانه میآمدند و من فیلمش را گرفتم یک وقتی دوستان ببینند، عذرخواهی میکنم طولانی شد ببخشید
رهدار: خواهش میکنم سالم باشید، حاج آقا خدمت شما هستیم
15627: بسم الله الرحمن الرحیم، حالا وقت گذشته و شنیدنیها را هم شنیدیم و بنده یک مختصری ورود به تصوف و اهل سنت به مناسبت پایاننامه کارشناسی ارشد داشتم و همان زمان هم یک پروژه مشترکی با اقای فرمانیان در بحث تصوف مصر و ادبیات ما یک ادبیات اهل سیاست نیست و هم اینکه ادبیات اهل تصوف هم نیست آن چیزی که میفهمم دو سه نکتهاش را تقدیمتان میکنم گرچه حرفها شاید تکراری باشد. اولین چیزی که ما در مطالعه تصوف مصر و اهل سنت با آن مواجهه شدیم این بود که الگوی مطالعه درستی نبود و این برآیندش این میشد که معمول آنچه ارائه میشد از تصوف یک چیز واقعی از تصوف مصر نبود، نمونهاش در پایاننامه شخص ما خیلی خودش را نشان داد که بنده باید عزمیه را معرفی میکردم، عزمیه را به مناسبت تمام کتابهایشان که بررسی کردم میتوانید فعالیتهای اجتماعیشان را اینها به حساب فعالیتهای صوفیانهشان محدود بود، در عرفان نظری که تقریباً حرفی برای گفتن نداشتند در عرفان عملی هم کمترین جلسهشان به این چیزها اختصاص داشت و ذکر و این جور چیزها، عمده فعالیتهایشان لیالی اهل بیت بود ماهیانه که شبهای اهل بیت برگزار میکردند بیشتر از فضائل اهل بیت میگفتند و بعد جلسات و نشستهای دیگر عمومی آن جریان هم همچنین چیزی بود ما همین را منعکس کردیم در پایاننامه خب از سمت آن دانشگاه ما مثلاً این پذیرفته نشده بود گفتم شما این طریقت صوفیانه را باید تصوفاش را معرفی کنید ما میگوییم وجود نداشت این قدر جدی نیست که در کنار بقیه فعالیتها و جنبههای فکریشان در رفت و آمد به زور یک فصلی را مثلاً اضافه کردیم. این حقیقت این را برای این گفتم که هویت صوفیه مصر حداقل آن چیزی که ما میدیدیم این قدر در تصوف غرق نبود و بیشتر این طریقتی هم که درست بکنیم یک چیز تشکیلاتی بود یعنی بعد از اینکه صوفی میشد فرد یک جریان و یک مقداری هم این قسم طریقتی خودش را برای حجیت درست میکرد، شاید یک هیأتهایی بودند با آقای هاشمینسب با آقای امانی گفتوگو میکردیم ایشان تلقیاش این بود که اینها هیأتهای مختلف مثل هیأتهایی که در قم چند تا هیأت دارید اینها هم چند تا هیأت هستند، خب این هویتشان به چی بود، این قدر صوفیانه نبود، یعنی این قدری که مثلاً در عزمیه هویتشان در محبت اهل بیت میشود توصیف بکنیم این قدر نمیشود در تصوفش توصیف بکنیم لذا اصلاً این مدل تعریف که ما صوفیه را برویم شناسایی بکنیم با این پیشینهای که صوفیهپژوهها درست کردند و شما باید حتماً مدل طریقتیاش را دربیاوری یک الگوی از عرفان عملی دربیاوری و یک الگویی از عرفان نظری و در رفتار و عملشان این را متبلور بکنی این به قول آقا بازخوانی یک جریان اهل سنت است که به تلقی من یک جریان اهل بیتی اهل سنت است به نفع تصوف در یک حد زیادی، البته این همیشه عمومیت ندارد و آن نکتهای که همه گفتند که ما با یک تصوف روبرو نیستیم ما با یعنی هیأتهای فراوانی که به مناسبت شرایطی مختلف متفاوت شده است، این یک نکته که به ذهنم رسید و میتوانم بگویم. نکته دیگر این بود که این صوفیان مثلاً اگر در تصوفشان ما یعنی هویتشان را در تصوف تعریف بکنیم یعنی از این منظر نگاه بکنیم خب یک ویژگی مشترکی که در اکثرشان قابل رویت است و این در ویژگی در تصوف همان خلق و خوی اینها هست یعنی خلق وخوی هست که به تعبیر قرآن میفرماید اگر ما یک نسبتی بین رهبانیت و تصوف برقرار بشود الگوی قرآن در معرفی رهبانیت را از مسیحیت الگوی معرفی خودمان از تصوف حداقل قرار بدهیم در نهایت ؟؟؟ 16039 (آیه قرآن) چون داخلشان رهبانیت هست به ما نزدیکتر هستند و انهم لایستکبرون، این خصوصیت یک خصوصیتی است که به نظرم میشود در تصوف خیلی جدی قابل رصد است و نکتهای که میشود داخلش تأمل کرد یعنی ما اگر جبهه استکبار و استضعاف را داریم دنبال کرده باشیم این ظرفیت ظرفیت ارزشمندی است. دومین ظرفیت ظرفیتی است که به نظرم اکثرشان را میشود از آن منظر مطالعه کرد بحث اهل بیت است یعنی قبل از اینکه صوفیه را مطالعهشان بکنیم به عنوان محب اهل بیت باید مطالعهشان بکنیم این هویت برتری است در اکثر موارد، اما از آن طرف سلوک صوفیانه کنش سیاسی و من ادبیات سیاسی آقایان آشنا نیستم برداشت-های طلبگی خودم را میگویم، سلوک صوفیانه اگر در تصوف خودش باشد به لحاظ تربیتی ازش حرکت سیاسی موثری هدایتبخش در جهت اهداف اسلامی درنمیآید، در سلوک صوفیانه اراده فرد در اراده شیخ حل میشود، آن از خودش هر چه قدر صوفیتر باشد باید سلب اختیار بکند در حدود زیادی و هنر اینکه خودش انتخابگر باشد و انتخابگری را رقم بزند یک صوفی در تصوف هر چه قدر غرقه بشود حتی عرفا هم همین هست مشترک عرفان و تصوف به معنای عامش این را ندارد و آن فرمود که قل علی بصیرتاً ؟؟؟ این انتخاب از روی بصیرت اینکه بیاید آزادانه جریانی و دوطرفی را ببیند و انتخاب مسیر حقی را بکند این از سلوک صوفیانه به دور است و همین هست که شاید قرآن میگوید که اتخذوا اخبارهم و رهبانهم ارباباً من دونالله و این بعضیها گفتند حرکتی که ایشان گفت و در جاهای دیگر هم هست یعنی هر چه قدر صوفی صوفیتر باشد اتفاقاً حضور سیاسیاش ضرر دارد یعنی اگر وارد سیاست بشود یک تشکیلات درمیآورد، ارباباً من دونالله است رفتارش با شیخ بالادستی یک رفتار بدون بصیرت است و همیشه ازش احتمال یک خطاهای راهبردی سنگین میتواند بدهیم لذا تصوف در تصوف خودش هر چه قدر سیاسیتر بشود به نظر میرسد که اشتباه باشد و برعکسش اتفاق اگر در اهل بیتیبودنشان متمرکز بشویم این را هم بین مشایخ و بدره باید جدایی صورت بگیریم روی بدره میشود یک تمرکز دیگری داشت برای بقیهاش هم یک تمرکز دیگری، همین چند تا نکته را خواستم بگویم.
رهدار: بله خیلی ممنون ببخشند دوستان این جلسات اقتراحی ما معمولاً طول میکشد راستش فرمایشات دوستان قابل استفاده است و حیف میآید که قطع کنیم دست بزرگواران درد نکند والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 
 
منبع: اداره بین الملل مرکز همکاری های پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
 
امتیاز دهی
 
 

خانه | بازگشت |
Guest (PortalGuest)


مجری سایت : شرکت سیگما